اشتياق به ديدار ذات حضرت حق و تماشاي جمال كبرياي معشوق، آتشي نهفته در دل بندگان حضرتش بوده است و اوليا و انبياي الهي كه بيش از ديگر مخلوقات او از معرفت رب العالمين بهره بردند، حرارت اين آتش در درونشان بيشتر شعله ميكشد تا آنكه اين راز از ضمير به زبان آمد و بر كلام كليم خدا هويدا گرديد، آنجا كه موسي(ع) تمناي ديدار دوست را با معبود در ميان گذاشت و رخصت خواست تا از پس چلهنشيني در ميقات به ملاقات ذات ربوي نايل گردد كه پاسخ « لن ترني » رسيد كه:
اي موسي تو كه تاب تماشاي جلوهاي از ذات اقدس اله را بر سنگي نميآوري و مدهوش از عظمت و جلال خداوندي بر خاك ميافتي چگونه تمناي وصال و شوق لقا داري؟ و اينگونه شد كه موسي(ع) بر ناتوانيش معترف و به پاس اين اذعان و از برکت نور اين ايمان به سكوي رسالت و افتخار همكلامي حضرت دوست مفتخر شد.
و گذشت روزگار، زمانه را به ديدار احمد(ص) مفتخر كرد كه فراتر از تمامي انبيا و اوليا، نه تنها عبد رسول خدا بود، بلكه ذات حق به او عشق ميورزيد و از تبار محمد(ص) و عصاره جان جهان، سرانجام حسين(ع) پا به عرصه خلقت نهاد و همزمان با ولادتش آتش عشقي در كائنات روشن شد كه تا ابد خاموشنشدني است.
حسين(ع) نيز مشتاق لقاء حضرتش بود اما ابراز اين شوق حاجت به چلهنشيني نداشت؛ چراكه لحظه لحظه حيات حسين(ع) در ميقات بوده است و اوست كه چشم جز به تماشاي دوست نميگشايد. اين حسين(ع) است كه در صحراي عرفه تكيه بر جبل الرحمه نهاده و فرياد ميزند: «كور است چشمي كه تو را نميبيند». و اين فرزند فاطمه(س) است كه حسرت را نثار بندگاني ميكند كه از آثار به مؤثر و از مخلوق به خالق ميرسند، حسين(ع) براي تماشاي حق نيازي به جلوه و ظهور ندارد، او همواره در محضر است و حضور را بدون هر واسطهاي تجربه ميكند.
و آنگاه كه نوبت ميعاد حسين(ع) ميرسد، از ميقات دل ميكند و به مناي خويش ميآيد، چه اگر موسي پاسخ اشتياق خود به لقاي حق را با جلوهاي از حضرتش بر كوه گرفت، قرار اين قربانگاه، ظهور جلوه حق در حسين(ع) است و اگر بركت آن ظهور برگزيدگي موسي(ع) بود، ثمره اين ظهور هدايت کثيري از خلايق به سوي ربوبيت است.
و حسين(ع) كه با تمام وجود در حضرت حق فاني شده است، قدم به ميعاد ميگذارد، هر مصيبتي كه بر وي وارد ميشود، او را براي وصال برافروخته ميكند و هر زخمي كه بر پيكرش فرو ميآيد، جلوهاي از ذات حق را آشكار ميكند و آنگاه كه تاب از جسم حسين رخت بر ميبنند و روحش بيش از هر زمان ديگري براي پيوستن به دوست به تلاطم درميآيد، دست و پا زنان در درياي خون و در حالي كه از پيش جان عزيزانش را به بارگاه حضرتش هديه فرستاد، لب ميگشايد و سرّ درون را هويدا ميكند تا همگان بدانند كه عاشورا بر حسين(ع) جانگزا نيست بلكه جانفزاست.
ضيافتي است كه حق از ازل تا ابد، تنها حسين(ع) را شايسته حضور در آن يافته و فقط پسر فاطمه(س) است كه لياقت مييابد تا با تمام وجود هستي و نيستياش را در معبود فنا كند.
حسين(ع) لب ميگشايد و جلوه تام حق قتلگاه را فرا ميگيرد و اين بار دیگر سنگ و كوه شرافت میزبانی اين ظهور را ندارند بلكه تنهاي بي سر و پيكرهاي قطعه قطعه شده ياران حسينند كه جلوه ظهور ذات ربوي ميگردند.
و فراتر از تمامي جلوههای ربوی، سينه شكافته و سر غرق به خون حسين(ع) است كه مانع نميشود تا او با سرشكستگي در برابر دوست، صورت بر خاك گرم قربانگاه قرار دهد كه «الهي رضا برضاك» و اين رضا و استغاثه سيدالشهداست كه درياي رحمت و اشتياق حق را به تلاطمي بينظير وا ميدارد و پاسخ اين شوق ديگر، «لن ترني» نيست بلكه بانگ «ارجعي» معبود است كه با آغوش گشاده حسين را در برميگيرد و ترنم رضايت خداوندي است که از پس رضاي حسين برميخيزد: «يا ايتها النفس المطمئنة، ارجعي الي ربك راضية مرضيه».
و جلوه تام ذات اقدس الله آنگاه است كه سر حسين(ع) از پس عروج روحش، بر فراز نيزهها به پرواز درميآيد و پيكرهاي سيدالشهدا و يارانش به آيينههاي تمامنماي وجود حق مبدل ميشوند. و موساي اين ظهور نه حسين(ع)، بلكه زينب(س) است كه مبهوت، تلألو خورشيد جمال خداوندي را بر فراز نيزهها شاهد است و پارههاي وجود حق را در زير سم ستوران به نظاره مينشيند.
و اينچنين است كه زينب از پس تمامي مصيبتها فرياد ميزند: «ما رأيت الا جميلا» چرا كه او با تمام وجود و در ميقات كربلا، ظهور خداوندي را نزديكتر و زيباتر از آنچه كه فرشتگان در عرش مينگرند، مشاهده كرده است.
ـ سوره مباركه اعراف، آيه 141
- سوره مباركه فجر، آيه 28