آن سال مردم منتظر نیمه اسفند نماندند و از همان روزهای اولِ آخرین ماه سال، خرید عید را آغاز کردند.
خودروها کنار خیابان و در محل توقف ممنوع ردیف شده بودند و بهجای آگهیهای تبلیغاتی که آموزش زبان انگلیسی در 2ماه را وعده میداد، زیر برفپاککنها یک برگه جریمه خودنمایی میکرد. ما هم وقتی قیمتهای خطخورده روی برچسب لباسها را دیدیم برای خرید به صرافت افتاده و خودرو را کنار خیابان پارک کردیم. با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه رسیدیم که خرید کتوشلوار 300هزار تومانی به قیمت 150هزار تومان صرفه اقتصادی دارد و 10هزار تومان جریمه شدن توسط پلیس زیاد مهم نیست. داخل مغازه جای سوزنانداختن نبود و صندوقدار مغازه از صندوقدار بانک سرِ چهارراه بیشتر پول میشمرد. کت و شلوار را خریدیم، برگه جریمه را برداشتیم و برای دیدن فیلم به سینما رفتیم. موقع بازگشت همان کتوشلوار را در مغازهای دیگر با قیمت 100هزار تومان دیدیم و چشمانمان حسابی گرد شد. با لب و لوچه آویزان وقتی جریان را جویا شدیم فروشنده در توضیح گفت که آنها حراج واقعی و زیر نظر اتحادیه دارند. برگه مجوز و تایید حراج را که دیدیم تازه متوجه شدیم که در مغازه اولی چه کلاه گشادی سر ما رفته است.