ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 18 تير 1403
دوشنبه 18 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 9 دي 1389     |     کد : 13416

مردم‎شناسی فقه

مواطاتی بودن در عقود که امام قائل به آن بود، موجب می‎شد تا مردم و چهارچوب‎های ذهنی و عرفی‎شان در محور فلسفه اجتماعی امام واقع شوند. یعنی مردم، تمام امور اجتماعی را شکل می‎دهند و همین از جانب اسلام امضا می‎شود..

مواطاتی بودن در عقود که امام قائل به آن بود، موجب می‎شد تا مردم و چهارچوب‎های ذهنی و عرفی‎شان در محور فلسفه اجتماعی امام واقع شوند. یعنی مردم، تمام امور اجتماعی را شکل می‎دهند و همین از جانب اسلام امضا می‎شود. امام، مردم را عوام نمی‎دانستند، بلکه آن‎ها در بطن فلسفه اجتماعی قرار داشتند. به‎عبارت دیگر، حکمت عرفی که امام استخراج کرد، از این بحث که مردم را صاحب حکمت روزمره می‎دانست، برآمده بود.

حکمت روزمره می‎توانست حجیت را در بحث‎های اجتماعی ایجاد کند. به‎همین دلیل، مردم را رهبر می‎دانستند و در این بحث بسیار جدی، فقاهتی و ساختاری و عمیق وارد می‎شدند که مردم عملا جلوتر از رهبر قرار داشته و رهبر به‎عنوان هماهنگ‎کننده و بیان‎کننده نظر مردم موردنظر است. امام به روشنفکران می‎فرمود به مردم بپیوندید و خودتان را از مردم جدا نکنید. زمانی که نهضت آزادی و دولت موقت، بحث قحط‎الرجال را مطرح کردند، امام گفت شما قحط‎الرجال دارید. اگر به مردم بپیوندید، می‎بینید که مردم با تمام قوا در‎ صحنه حاضر هستند.

خود نهضت امام نیز مردمی بود و با خون بر شمشیر پیروز شد؛ بدون سازمان‎های مسلحانه و با مبارزه مستقیم که از همین فقه بلند شده بود. مردم خودشان مبارزه و تظاهرات عمومی کردند و بحث حزب و گروه‎های خاص نبود. این به‎این معناست که اگر مردم یک حکومت را نخواهند، آن حکومت سرپا نخواهد ماند، اما چنان‎چه بخواهند حکومتی بماند، می‎ماند، حتی اگر همه ارکان سیاسی آن از جمله رییس‎جمهوری، نمایندگان مجلس و... را نیز از میان بردارند. ولی حکومت سر پا می‎ماند چون مردم می‎خواهند.

این همه از اندیشه مواطاتی برمی‎آید، نه از اندیشه ذهن‎گرا، نخبه‎گرا، حزب‎گرا، ایدئولوژی‎گرا و غرب‎گرا. این‎جاست که امام تئوری جدیدشان را بنیان گذاشتند و به‎جای مردم‎سالاری، مردم محوری را عنوان کردند. مردم‎سالاری عملا در حزب‎گرایی و نخبه‎گرایی شکل می‎گیرد، اما مردم‎گرایی که امام بنیان گذاشتند، دیگر حزب و ایدئولوژی در آن وجود نداشت.

مردم به‎ماهو مردم در آن بود. به‎همین دلیل در 30 سال گذشته هر حزبی آمده، شکست خورده است. حتی حزب جمهوری که یک حزب فراگیر بود، از بین رفت و جای آن مردم بازگشتند. به‎همین دلیل، همیشه در زمان انتخابات چندین حزب به‎وجود می‎‎آید که متأسفانه هرکدام به‎نوعی نوکری خارج از کشور را می‎کنند. یا از اول با خارج در تماس هستند و پول می‎گیرند، یا بعد از مدتی در دام آن‎ها گرفتار می‎شوند. بدین ترتیب، وقتی مردم‎ به‎ماهو مردم به‎میدان می‎آیند، هرگز شکست نخواهند خورد.

ولایت فقیه نیز به‎عنوان کسی ‎که این امور را تنظیم می‎کند، مطرح می‎شود؛ به‎عنوان هماهنگ‎کننده مردم و برجسته‎کننده نقش مردم که از همان فطرت و عرف مردم برمی‎آید. و البته از همان مواطات می‎آید، نه از بحث صیغه‎ها و عقودی که مطرح است. پس مردم به‎ماهو مردم اعتبارشان صحیح و حجت است؛ اساس عرف و مبنای ولایت فقیه نیز همین عرف و فطرت است. به‎همین‎دلیل، رحمت و مهربانی را مطرح می‎دانند. از طرف‎ دیگر، در نگاه امام، رهبر خدمت‎گزار مردم است.

درنتیجه، خدمت‎گزاری و لطف و شفقت نسبت به‎مردم، از اصول حکومت اسلامی واقع می‎شوند. امام بارها به روحانیون و به روشنفکران می‎فرمودند: «اگر مردم نبودند، شما هیچ‎کدام از زندان آزاد نمی‎شدید. شما مدیون مردم هستید. با مردم همراه باشید و زندگی نخبگی نداشته باشید و ساده زندگی کنید.» همه این‎ها از اندیشه مواطاتی امام برمی‎آمد.

آنانی که امروز غرب‎گرا هستند و می‎خواهند مرجعیت را به‎جای ولایت فقیه برگردانند؛ دچار رجوع به‎گذشته شده‎اند. همچنان که در قرآن می‎فرماید: اگر از کفار پیروی کنید، شما را به‎ اعقاب‎تان برمی‎گردانند. همان کاری‎که بنی‎امیه کردند. با یک نوع رجوع به اعقاب، اسلام را به قبل از اسلام برگرداندند.

در حقیقت ولایت‎فقیه، مبنای همه اصول اجتماعی است. مرجعیت به‎عنوان النصیحه لأئمه المومنین مطرح است، نه در عرض ولایت فقیه. بحث مواطات معنایش همین است. مواطات برای حفظ نظام اجتماعی اعتبار دارد و به‎هیچ قید و قیود و عقودی نیز احتیاج ندارد. مبنا مردم و زندگی‎روزمره‎شان است و تمام این‎ها حجیت ایجاد می‎کند. در بعد سیاسی و اجتماعی نیز همین است و مردم به‎خاطر حفظ نظام اجتماعی به فقیهی که فساد و افساد را از بین می‎برد، رأی می‎دهند و به او رجوع می‎کنند که آن هم در قالب خبرگان است. چند عالم مرجع، یکی را به‎عنوان ولی فقیه انتخاب می‎کنند. در خبرگان، همه مجتهد بومی هستند که با رأی مردم انتخاب شده‌اند و مردم از همان‎ها هم می‎پرسند که رهبر کیست. در نتیجه، مرجعیت اگر بخواهد در عرض ولایت فقیه قرار گیرد، خلاف مصلحت اجتماعی و حفظ نظام اجتماعی که از مهم‎ترین امور اجتماعی است؛ واقع می‎شود و چنان‎چه مسئله‎ای با این اصل مخالف باشد؛ موضوع آن، خود به خود برداشته و از اعتبار ساقط می‎شود. معنای وارد و مورود همین است.

ولایت فقیه و مصلحت اجتماعی مبنایی‎ترین اصولی است که امام مطرح کردند. پس فردی که بخواهد درمقابل ولایت فقیه بایستد؛ خلاف مصالح نظام اجتماعی است. اصل کار در رجوع مردم به نایب امام زمان و آن عنصر برجسته است که حجت امام زمان بر مردم محسوب می‌شود. و سایر علما، النصیحه لأئمه المؤمنین هستند. اگر نصیحت‎های آنان نیز در جامعه پخش می‎شود، از باب تنجز کلی است که خود ولایت فقیه می‎دهد. مثلا در بعد اجتماعی‎ فتواهایی که می‎دهند و مردم عمل می‎کنند، در راستای احکام ولی فقیه است؛ همان‎طور که نظام پزشکی کشور به یک پزشک، مجوز طبابت می‎دهد. اصل حفظ نظام اجتماعی نیز همین را اقتضا می‎کند. بنابراین ولایت فقیه با این ساختاری که عرض شد، حجت‎ حجت‎ها و به‎معنای واقعی، ثقه‎الاسلام و حجت‎الاسلام است. و نماینده امام زمان بر همه افراد است. 

منتشر شده در مجله پنجره


نوشته شده در   پنجشنبه 9 دي 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode