ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 13 تير 1403
چهارشنبه 13 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 8 مهر 1387     |     کد : 1274

آیات امامت وخلافت درقرآن

جعفر سبحانی

 
آیه انذار
اکنون آیات مربوط به خلافت و امامت را مورد بررسی قرار می‏دهیم‏تا روشن شود قرآن کدام‏یک از دو نظریه را تایید می‏کند، اینک‏تفصیل موضوع:


1- آیه انذار نزدیکان
وحی الهی در کوه حرا بر قلب پیامبر نازل گردید و او را به‏مقام نبوت و رسالت مفتخر ساخت رسالتی که باید در سطح جهانی‏پیاده گردد، و تمام ملل روی زمین، زیر پرچم آئین اسلام درآیند.

فرشته وحی هرچند او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، ولی نقطه‏شروع کار و وقت تبلیغ رسالت را برای مردم معین نکرد، از این‏نظر پیامبر به مدت سه سال از دعوت عمومی، خودداری نمود. تنهااز رهگذر تماسهای خصوصی با افراد قابل و شایسته توانست گروه‏کمی را به آئین خویش هدایت کند.

پس از گذشت‏سه سال، پیک الهی فرا رسید، و فرمان داد که‏پیامبر دعوت همگانی خود را از طریق دعوت خویشاوندان و بستگان‏آغاز نماید و او را با آیه زیر مورد خطاب قرار داد و گفت:

(و انذر عشیرتک الاقربین واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین‏فان عصوک فقل انی بری مما تعملون) (1) .

«بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده، پر و بال پر مهرو مودت خود را بر سر افراد با ایمان پائین بیاور(و سبت‏به‏آنان ابراز علاقه و محبت کن)و اگر با تو از در مخالفت واردشوند، بگو من از کارهای(بد)شما بیزارم‏» .

از این جهت پیامبر به علی(ع)دستور داد که چهل و پنج نفر ازشخصیتهای بزرگ بنی‏هاشم را برای ضیافت ناهار دعوت کند و غذائی‏از گوشت، همراه با شیر آماده سازد.

مهمانان همگی در وقت معین، به حضور پیامبر شتافتند و پس ازصرف غذا «ابولهب‏» عموی پیامبر با سخنان سبک خود، مجلس را ازآمادگی برای طرح سخن و تعقیب هدف برانداخت و مجلس بدون اخذنتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، خانه رسول‏خدا(ص)را ترک گفتند.

پیامبر تصمیم گرفت که فردای آن روز ضیافت دیگری ترتیب دهد وهمه آنان را جز «ابولهب‏» ، به خانه خود دعوت نماید. بازعلی(ع)به دستور پیامبر، غذا و شیر آماده نمود. و از شخصیتهای‏برجسته و شناخته شده بنی‏هاشم برای صرف ناهار و استماع سخنان‏پیامبر، دعوت به عمل آورد.

مهمانان همگی در موعد مقرر به خانه پیامبر آمدند. وی پس ازصرف غذا در مجمع بزرگی که شخصیتهای بنی‏هاشم، در آنجا گرد آمده‏بودند، برای دعوت خویشاوندان به آئین توحید و رسالت‏خویش بپاخاست و سخنان خود را چنین آغاز نمود:

«به راستی هیچ‏گاه راهنمای مردم، به آنان دروغ نمی‏گوید:

به خدائی که جز او خدائی نیست، من فرستاده او به سوی شما وعموم جهانیان هستم.

هان آگاه باشید همانگونه که می‏خوابید، می‏میرید، و همچنان که‏بیدار می‏شوید(روز رستاخیز)زنده خواهید شد، نیکوکاران به پاداش‏اعمال و بدکاران به کیفر کردار خود می‏رسند، و بهشت جاویدان‏برای نیکوکاران و دوزخ همیشگی برای بدکاران آماده است.

هیچ‏کس از مردم برای کسان خود، چیزی بهتر از آنچه من برای شماآورده‏ام، نیاورده است من خیر دنیا و آخرت برای شما آورده‏ام،خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی ورسالت‏خویش دعوت کنم‏» .

آنگاه فرمود:

«فایکم یوازرنی علی هذا الامر، علی ان یکون اخی و وصیی وخلیفتی فیکم‏» .

«چه کسی از شما مرا در این راه کمک می‏کند، تا برادر و وصی ونماینده من در میان شما باشد؟».

او این جمله را گفت و مقداری مکث نمود تا ببیند کدام‏یک ازآنان به ندای او پاسخ مثبت می‏گوید. در این موقع سکوت آمیخته بابهت و تحیر بر مجلس حکومت می‏کرد و همگی سر به زیر افکنده و درفکر فرو رفته بودند.

ناگهان علی(ع)که سن او در آن روز از 15 سال (2) تجاوز نمی‏کرد،سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت: ای‏پیامبر خدا من تو را در این راه یاری می‏کنم، سپس دست‏خود را به‏سوی پیامبر دراز کرد، تا دست او را به عنوان پیمان فداکاری‏بفشارد. در این موقع پیامبر دستور داد که علی(ع)بنشیند و باردیگر گفتار خود را تکرار نمود. باز علی(ع) برخاست و آمادگی خودرا اعلام کرد.

این بار نیز پیامبر به وی دستور داد که بنشیند، در مرتبه سوم‏نیز بسان دو مرتبه پیشین جز علی(ع)کسی برنخاست، و تنها او بودکه پشتیبانی خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد، در این موقع‏پیامبر، دست‏خود را بر دست علی(ع)زد و جمله تاریخی خود را درمجلس بزرگان بنی‏هاشم درباره علی(ع)القاء نمود و فرمود:

«ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم‏» (3) .

«هان ای‏خویشاوندان و بستگان من بدانید که علی برادر و وصی و خلیفه من‏در میان شماست‏» .

بنا به نقل سیره حلبی، دو لفظ دیگر نیز افزود و گفت: «ووزیری و وارثی‏» یعنی وزیر و وارث من نیز می‏باشد.

از این راه نخستین وصی اسلام به وسیله آخرین سفیر الهی، درآغاز رسالت که هنوز جز گروه کمی به آئین وی نگرویده بود، تعیین‏گردید.

از این که پیامبر، نبوت خود و امامت علی(ع)را همزمان اعلام‏کرد و روزی که به بستگان خود گفت: مردم. من پیامبر خدا هستم،همان روز نیز فرمود: که علی(ع)وصی و جانشین من است، می‏توان‏مقام و موقعیت امامت را به نحو روشن ارزیابی نمود. و این که‏این دو مقام از یکدیگر جدا نبوده، و همواره دومی مکمل برنامه‏رسالت است.

این حدیث در اصطلاح محدثان به حدیث «بدء الدعوه‏» یا«حدیث‏الدار» معروف است و دلالت آن بر ولایت و خلافت علی(ع) پس ازرسول خدا(ص)روشن است و این می‏رساند که از روز نخست، منصب امامت‏بسان نبوت، مقام تنصیصی است نه اختیاری و یا انتخابی. شگفت‏آوراین که برخی از مورخین حدیث رسول خدا(ص)را در تاریخ خود به نحوصحیح آورده ولی در بخش تفسیر دست‏به تحریف زده است.

محمد بن جریر طبری(224 - 310)در تاریخ خود داستان گذشته رابه نحوی که نگاشتیم، آورده است (4) .

ولی آنگاه که در تفسیر خود به آیه 314 سوره شعراء می‏رسد و برنقل شان نزول آیه می‏پردازد، کلام پیامبر را تحریف می‏کند ومی‏نویسد:

پیامبر رو به آنها کرد و چنین فرمود:

«فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و کذا وکذا» . و در حقیقت‏به جای کلمه‏های «اخی و وصیی و خلیفتی‏»الفاظ کنائی به کار می‏برد.

پس آنگاه که علی(ع)پشتیبانی خود را از دعوت پیامبر ابرازکرد، در نقل کلام پیامبر تصرف کرده و می‏نویسد: پیامبر فرمود:

«ان هذا اخی و کذا و کذا» .

این نوع تحریف در تاریخ فراوان است و روز به روز بر دامنه آن‏افزوده می‏شود خصوصا که الان کتابهای بزرگان در دست نشر و تجدیدچاپ است محققان مزدور آنچه که مربوط به تشیع و ولای اهل‏بیت(علیهم السلام)است، در حد امکان حذف و یا تحریف می‏کنند.

«ابن کثیر» شامی نیز در تفسیر خود به جای پیروی از تاریخ‏طبری، از تفسیر طبری پیروی کرده و کلمات کنائی به کار برده‏است.

شگفت‏انگیزتر کار دکتر «هیکل‏» در کتاب «حیات محمد»(ص)است. او فقط به نقل جمله نخست اکتفاء کرده است و می‏گوید:

پیامبر چنین گفت: «فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون‏اخی و وصیی و خلیفتی فیکم‏» . ولی جمله دوم را که پیامبر بعداز برخاستن علی(ع)گفت، به کلی نقل نکرده است.

آنگاه که آن کتاب در جامعه مصر منتشر شد، خرده‏گیران متعصب،او را به خاطر نقل این حدیث‏حتی به صورت ناقص انتقاد کرده اوناچار شده که خشم خدا را بر برابر رضای مردم بخرد از این جهت‏در چاپ دوم و چاپهای بعدی هر دو جمله را حذف کرد، این است معنی‏روشنفکری و آزادمنشی.


2 - آیه(انما ولیکم الله)

(انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه‏و یوتون الزکوه و هم راکعون) (5).

«ولی شما، خدا و پیامبر او و کسانی هستند که ایمان دارند ونماز می‏گزارند، و درحال رکوع زکات می‏دهند» .

(و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم‏الغالبون) (6) .

«هرکس خدا و فرستاده او و افراد با ایمان را ولی خود اتخاذکند، به راستی(پیروان)حزب الهی پیروزند» .

مفسران می‏نویسند: سائلی وارد مسجد شد و درخواست کمک کرد، کسی‏چیزی به او نداد، امام علی(ع)در حالی که در رکوع بود، با انگشت‏خود که انگشتری در آن بود، به فقیر اشاره کرد تا انگشتری را ازدست او درآورد، او نیز انجام داد و مسجد را ترک گفت.

در این موقع خبر به پیامبر(ص)رسید، او رو به درگاه الهی نمودو گفت: خدایا همان‏طور که برای موسی از خاندان خویش وزیری معین‏نمودی، پروردگارا برای من نیز از اهل بیتم، وزیری معین بفرما،در این لحظه فرشته وحی فرود آمد و آیه یاد شده را برای پیامبرخواند.

شان نزول آیه را به صورتی که نقل گردید، شخصیت‏برجسته‏ای ازصحابه مانند خود امام، ابن عباس، عمار، جابر، ابورافع، انس بن‏مالک و عبدالله بن سلامه نقل کرده‏اند (7) .

شیوه استدلال با این آیه بسیار روشن است، زیرا مقصود از ولی‏همان متصرف و سرپرست و آن کسی است که برخود انسان اولویت داردنه دوست. گواه این مطلب این است که ولایت را مقید به فردی کرده‏است که درحال رکوع صدقه می‏دهد، و اگر مقصود از ولایت، دوست‏بود.

این اختصاص، به فردی اختصاص نداشت، زیرا همه مومنان به حکم‏آیه(والمومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض...) (8) .

از این جهت‏برای ولی در آیه معنائی جز همین ولی و سرپرست‏نیست.

خلاصه از این که آیه ولایت را بر سه نفر منحصر می‏کند: خدا وپیامبر و کسانی که در حال رکوع صدقه می‏دهند، حاکی از این است‏که این ولایت غیر از این ولایت عمومی همه مومنان نسبت‏به یکدیگراست و آن جز ولایت عامه و متصرف در امور کس دیگری نیست.

حدیثی که در مورد امیر مومنان وارد شده است، موید این مطلب‏است پیامبر گرامی فرمود:

«یا علی انت ولی کل مؤمن من بعدی‏» (9) .

«ای علی، تو پس از من ولی هر فرد با ایمانی هستی‏» .

از این که لفظ «من بعدی‏» در حدیث آمده است، گواه بر این‏است که مقصود; زعامت و سرپرستی جامعه مسلمانان است و در حقیقت‏مقصود از ولی در آیه، همان اولی بودن است که در آیه‏ای در حق‏پیامبر وارد شده است چنانکه می‏فرماید: (النبی اولی بالمؤمنین‏من انفسهم...) (10) .

«پیامبر به افراد با ایمان از جان آنها اولی و شایسته‏تراست‏» .

شکی نیست که پیامبر گرامی دارای مقاماتی بوده و از این طریق‏بر امت اولویت داشت، اینک این مقامات از نظر قرآن عبارتند از:

1 - قضاوت و داوری پیامبر چنانکه می‏فرماید:(انا انزلنا الیک‏الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله...) (11) .

«ما قرآن را بر تو به حق نازل کردیم تا در میان مردم باآنچه که خدا بر تو ارائه کرده است، داوری کنی‏» .

2 - حق اطاعت; چنانکه می‏فرماید:(...اطیعوا الله و اطیعواالرسول...) (12) . «از خدا و رسولش اطاعت کنید» ..

3 - نفوذ فرمان; چنانکه می‏فرماید:(...فلیحذر الذین یخالفون‏عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم...) (13) .

«کسانی که با فرمان پیامبر مخالفت می‏ورزند، از آن بترسند که‏در کشاکش امتحان سخت قرار گیرند و یا با عذاب دردناکی روبه‏روشوند» .

آنچه که یادآور شدیم، برخی از مقامات ولائی و حکومتی پیامبراست و در این موارد پیامبر بر همه اولویت دارد، چنانکه‏می‏فرماید:(النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم...) (14) . «پیامبربه افراد با ایمان از جان آنها شایسته‏تر است‏» .

با توجه به این اصل، ظاهر آیه این است که ولایت‏خدا و رسول اوو ولایت‏شخص ثالثی که در حال نماز صدقه می‏دهد، مفهوم واحدی‏دارند و اگر مقصود از ولی بودن خدا و رسول، اولویت آن دو برجان و مال مردم باشد، ولایت فرد سوم نیز به همان معنی است.

شاهد بر یکسان بودن مفهوم ولایت در هر سه، آیه بعدی است که‏می‏فرماید:(و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله‏هم الغالبون) (15) .

«هرکس خدا و فرستاده او و افراد با ایمان را ولی خود اتخاذکند، به راستی(پیروان)حزب الهی پیروزند».

از این که پذیرش ولایت آنها مایه دخول در حزب خدا و فسخ ولایت‏آنان مایه خروج از حزب الهی است، خود گواه بر این است که این‏ولایت‏به معنی دوستی و یاوری نیست، بلکه پذیرش ولایت است که درصورت فقدان، انسان از دائره حزب الهی بیرون می‏رود.

نتیجه این می‏شود: هرکس اولویت‏خدا و پیامبر و فرد سوم رانپذیرد، تو گوئی مسلمان نیست.


پاسخ یک پرسش
گاهی گفته می‏شود هرگاه مقصود از ولی در آیه همان زعیم اسلامی‏و متصرف در حقوق و اموال است و آیه نیز در حق علی(ع)نازل‏گردیده، لازمه آن این است که علی(ع) نیز در حیات پیامبر(ص)دارای‏چنین مقام و موقعیتی باشد، درحالی که سرپرستی جامعه در این بخش‏از زمان از آن پیامبر بود.

پاسخ این پرسش روشن است تعیین یک فرد برای زعامت‏به آن معنی‏نیست که در همان ظرف انتصاب کار را بر عهده بگیرد و در امورسیاسی و اجتماعی مداخله کند، بلکه هدف این است که در زمان‏نبودن زعیم رسمی، این فرد; این خلا را پر کند.

امیر مومنان(ع)در همان زمان پیامبر(ص)دارای مقام ولایت‏بودولی چون هدف از اعطاء چنین مقام سد خلائی بود که پس از رحلت‏رسول خدا(ص)پدید می‏آید، طبعا بهره‏گیری از این ولایت مربوط به‏عصر بعد خواهد بود.


پاسخ به سئوال دیگر
هرگاه مقصود از «والذین آمنوا» امیر مومنان باشد، پس چرابه جای مفرد «والذی آمن‏» صیغه جمع به کار برده است؟

پاسخ قرآن در مواردی که در مورد فردی صیغه جمع به کار برده‏است مانند آیه مباهله که می‏فرماید:(...و نسائنا و نسائکم وانفسنا و انفسنا) (16) . درحالی که پیامبر برای مباهله از زنان،فقط دخت گرامیش حضرت زهرا(س)را آورده بود.

در باره منافقین; در مورد عبدالله بن ابی صیغه جمع به کاررفته است. چنانکه می‏فرماید:(یقولون لئن رجعنا الی المدینه‏لیخرجن الاعز منها الاذل) (17) . «آنان می‏گویند اگر به مدینه بازگشتیم، عزیزان ذلیلان را بیرون می‏کنند» . و گوینده سخن،عبدالله بن ابی زعیم منافقان بود.

و همچنین آیات دیگر که در آنها صیغه جمع به جای مفرد به کاررفته است (18) .

بنابراین استعمال صیغه جمع در مورد مفرد اشکال نخواهد داشت.

مسلما به کار بردن صیغه جمع در مورد مفرد بی‏نکته نخواهد بودو در آیات یاد شده نکته آن روشن است و شاید علت آن در آیه این‏است که عواطف منافقان بر ضد امام تحریک نشود و بدانند که این‏یک قانون کلی است و امکان دارد افراد و مصادیق فراوان پیدا کندکه فعلا مصداق آن علی بن ابی طالب(ع)است.

«زمخشری‏» در «کشاف‏» خود نکته دیگری نیز یاد می‏کند و آن‏این که: «با آوردن صیغه جمع می‏خواهد علاقه افراد را بر این کارتحریک کند و آنها بکوشند خود را به حد کمال برسانند (19) .

 

--------------------------------------------------------------------------------

1) شعراء:216 - 214.

2) به قولی‏13 سال.

3) تاریخ طبری، ج‏2، ص‏216 - کامل ابن اثیر، ج‏2، ص 24 - سیره‏حلبی، ج‏1، ص 321 - شرح شفای قاضی عیاض، ج‏3، ص‏37 و غیره.

4) مدرک قبل.

5) مائده: 55.

6) مائده:56

7) کنزالعمال، ص 405، حدیث‏شماره‏137 - تفسیر فخر رازی، ج‏12،ص‏26 - تفسیر نیشابوری، ج‏6، ص 154.

8) توبه: 71.

9) مسند احمد، ج‏4، ص‏437 - مستدرک حاکم، ج‏3، ص 111.

10) احزاب:6.

11) نساء: 105.

12) نساء:59.

13) نور:63.

14) احزاب:6.

15) مائده: 55

16) آل عمران: 61.

17) منافقین: 8.

18) مانند: آیه یکم از سوره ممتحنه که می‏فرماید: «یا ایهاالذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء...» مفسران‏می‏گویند: مقصود از افراد با ایمان خاطب بن ابی بلتعه است.

19) کشاف: ج‏1، ص‏247.


منبع خبر: تبیان 


نوشته شده در   دوشنبه 8 مهر 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode