تمام امور دنيوي كه پايۀ زندگي و حيات بشر در اين عالم است مانند معاملات، تجارات، زراعات، صناعات، نكاح و طلاق و غيرها بين مومن و كافر مشترك است. مؤمن از آنها نتيجۀ حقيقي ميگيرد چون نظر به أصالت آن داد؛ كافر نتيجۀ اعتباري ميگيرد چون صرفاً نظر به ظاهر آن دارد.
أميرالمؤمنين عليه السّلام بيل دست ميگرفت، تخم ميكاشت، زراعت مينمود، درخت خرما ميكاشت، نخلستان ايجاد ميكرد، زمين را حفر مينمود، قنات آب روان جاري ميساخت؛ مردم كافر هم همين كارها را ميكنند، فرقش چيست ؟ اين غفلت است و آن بيداري است. اين به آرزوي تمتّع از همين لذّات ميكاود و بر پايه حبّ نفس و زيادي ثروت و مال و فرزند و مفاخره بهرهبرداري
ميكند؛ و آن بر اساس اعانت و كمك و دستگيري به مساكين و فقرا و عدالت و رحمت براي رضاي پروردگار و عالم ابديّت و اصالت معني و روح انجام ميدهد.
أميرالمؤمنين عليه السّلام براي چه قنات جاري ميكرد ؟ براي چه خطبه ميخواند ؟ براي چه شمشير بدست ميگرفت و در سرما و گرما با مواجهۀ با هزاران مشكل فعّاليّت مينمود ؟ آيا براي زياد كردن مال يا حبّ رياست و خودنمائي مظاهر كمال و جمالش بود ؟ ابداً ابداً! او كار ميكرد با ديدۀ واقعبين، با چشم خدا بين. كار ميكرد چون نفس كار مطلوب بود. ديگران كار ميكنند براي مقاصد جزئيّه. همين است مَفرق طرق و بس.
مؤمن و كافر هر دو به موازات هم عمر خود را طي ميكنند، بازي ميكنند، و از دنيا متمتّع ميشوند، و دست به تجارت و زراعت و صناعت ميبرند، نكاح ميكنند، زن ميگيرند، بچه ميآورند؛ امّا مؤمن بر پايۀ اصيل ايمان به معني و روح و بر جلوۀ خدا و اتّكاء بر بقاء انجام ميدهد و كافر بر پايۀ سست دعاوي نفسانيّه و لذائذ فانيه و شهوات و زينتهاي فريبنده. كافر نظر به ظاهر دارد و مؤمن در شكم ظاهر نظر به باطن دارد