ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 15 ارديبهشت 1403
شنبه 15 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 9 مهر 1389     |     کد : 9926

در عرفان فرقه ها ارتباطی با حقیقت هستی وجود ندارد

اگر از الهی و خدایی و موحد و توحید حرف می زنند، منظورشان آن چیزهایی نیست که در ادبیات عرفای مسلمان آمده، در معنویت اسلامی آمده و در قرآن مجید به آن اشاره شده است.

اگر از الهی و خدایی و موحد و توحید حرف می زنند، منظورشان آن چیزهایی نیست که در ادبیات عرفای مسلمان آمده، در معنویت اسلامی آمده و در قرآن مجید به آن اشاره شده است. چهارچوبی برای خودشان دارند که مفاهیم فرهنگ اسلامی را در آن دستگاه مفهومی قرار می دهند و معانی و مفاهیم دلخواهشان را به واژه ها و بلکه آیات قرآن تحمیل می کنند. شبکه مثبت، شبکه منفی، شعور کیهانی و...
با توجه به داغ شدن بحث فرقه های انحرافی و عرفان های کاذب در سطوح مختلف جامعه، پرداختن عمیق و دقیق به این موضوع از منظر اعتقادات شیعی امری ضروری به نظر می رسد.
به گزارش «تابناک» در همین رابطه روزنامه جوان روز پنجشنبه گفتگویی با حجةالاسلام حمیدرضا مظاهری سیف عضو گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی انجام داده است که اهم نکات آن به شرح زیر است:

وجه تمایز عرفان حقیقی و عرفان کاذب
ـــ عرفان در واقع شامل سه شاخصه اصلی است. یک سخن گفتن از وحدت در جست و جوی یک وحدت و یگانگی بودن. و این یگانگی و وحدت را به صورت شهودی تجربه کردن و سوم اینکه در این شهودی که ما را به وحدت مي‌رساند، شخص تجربه‌گر و مشاهده‌کننده در واقع فانی شود در آن حقیقت کشف شده. در آن غایتی که به سوی آن حرکت کرده است. لذا سه شاخصه وحدت، شهود و فنا مي‌تواند در واقع قلمرو عرفان را برای ما مشخص کند.
حال آن مکاتب عرفانی که واقعا این سه شاخصه را دارند و سالکان و پیروان خودشان را به این سه حقیقت مي‌رسانند. این‌‌ها مي‌شوند عرفان‌هاي صادق، عرفان‌هاي ناب، خالص و آن عرفان‌هايي که نمي‌توانند این کار را بکنند مي‌شوند عرفان‌هاي کاذب. عرفان‌هايي که تا حدودی این کار را انجام مي‌دهند، مي‌شوند عرفان‌هايي که در واقع غیر خالص هستند. معلوم است که این عرفان بویی از حقیقت برده است. اما خالص نیست. ناخالصی‌هايي با آن آمیخته شده است. انحرافاتی و کج‌روی‌هايي در آن است که باعث مي‌شود سالکان و پیروان‌شان نتوانند کامل به همه آن حقیقت مورد نظر برسند.

چگونه می توان بین اینها خط کشی کرد
ـــ باید ببینیم وحدتی که مکاتب مختلف عرفانی از آن صحبت مي‌کنند، چیست؟ و تجزیه و تحلیل شود. وحدتی که بخواهد در همین سطح عالم کثرت در حد یک احساس یگانگی و یکپارچگی با جهان هستی باشد، با وحدتی که عارفان راستین می گویند بسیار متفاوت است.
وحدتی که انسان را اوج مي‌دهد و به سرچشمه آفرینش و همه هستی مي‌رساند وحدت دیگری است. سطح این‌‌ دو با هم فرق مي‌کند. شما در معنویت ناب اسلامی با این واقعیت مواجه هستید. خدای متعال که سرچشمه هستی در همه عالم است و تمام موجودات، هستی خودشان را از او گرفته‌اند و جدای از او نیستند. ما در عرفان اسلامی مستقیم حرکت مي‌کنیم به سوی خداوند، و در نهایت انسان به جایی مي‌رسد که پی مي‌برد همه هستی و وجودش پرتوی از هستی خداوند است و جدای از خدا نیست و وقتی به آن مرحله برسد و آن سرچشمه هستی را درک بکند، آن موقع از شراب نور سرمست می شود و یگانگی ای را تجربه می کند که در آن حال فقط خدا هست و دیگر هیچ، «حق» هست و «من»ی در کار نیست.
چون آن سرآغاز آفرینش را کشف کرد و به آن حقیقت الهی رسید. حقیقتی که متعالی از خودش است و از همه موجودات عالم. این نکته خیلی مهمی است. حقیقتی که فراتر از سایر نمودهای هستی است. اگرچه تمام عالم را پر کرده است. اگرچه در وجود او هم هست، حضور دارد، جلوه‌اي دارد. در تمام عالم هم حضور او آشکار است. اما فراتر از همه عالم هستی است. اگر مکتبی بتواند شخص را به سوی آن حقیقت حرکت دهد، ناب ترین تجربه وحدت و حقیقی ترین یگانگی را به دست خواهد داد.
ـــ اما بعضی از مکاتب عرفانی اصلاً این گونه نیستند. وحدتی که مي‌گویند اصلاً اتصال با سرچشمه آفرینش نیست. اصلاً منظورشان پیوند و اتصال با مبدا هستی نیست. برای نمونه مثلاً در عرفان کاذب شما با پیوند با حقیقت هستی اصلاً ارتباطی برقرار نمي‌کنید. این جا اتفاقات دیگری قرار است بیافتد. در واقع به تعبیر خودشان اگر من بخواهم عرض بکنم. در مجموعه‌اي که به عنوان اساسنامه منتشر کرده‌اند، مي‌گوید: «کسانی که وحدت الهی را قبول دارند و در راه رسیدن به آن، انسان‌‌ها را دعوت به اتحاد و آشتی با خود و جهان هستی مي‌نمایند».
اگر دقت کنید مي‌بینید اتحاد با سرچشمه هستی نیست. اتحاد با خود و جهان هستی است. دست آورد این عرفان در بهترین حالت توهم وحدت است که این هم در بسیاری از موارد حاصل نخواهد شد. چون اینها در مرحله اول خود و در مرحله بعد جهان هستی را مدنظر دارند. بنابراین اصلاً ارتباط با سرچشمه هستی نیست. در افق این عالم کثرت، در افق این مخلوقات و جلوه‌هاي هستی دنبال یک نوع وحدتی مي‌گردند. از این فراتر شما ببینید به آن تجربه‌اي هم که مي‌خواهند برسند، از یک احساس، یک تجربه شخصی و درونی فراتر نمي‌رود و به خدای متعالی اصلاً نزدیک نمي‌شود. اساس کارشان، اول و آخرشان و نهایت تلاش شان چیزی است که به آن شعور کیهانی می گویند.
ـــ در اصل بعدی در صفحه 123 یکی از کتاب هایشان، مي‌گویند که غم در دنیای عرفان فقط یک معنی دارد و آن غم دوری و جدایی از یار و اصل خویش(خدایی بودن) است. مي‌بینید باز با خدای حقیقی کاری ندارند. خدایی بودن را به حس و صفی که برای نفس حصل می شود و حال وهوایی که پیدا می کنند، تأویل کرده اند.

این نوع عرفان ها نفسانی است
ـــ در واقع می توان گفت عرفان این فرقه ها یک نوع عرفان انسانی و بلکه نفسانی است که هر کس خود را جای خدا می نشاند، تا اصل خویش به معنای خدایی بودن را تجربه کند. یک نوع عرفان زمینی است. یک نوع عرفانی است که از حس درونی آدم‌‌ها فراتر نمي‌رود و با خدای متعال خدایی که هوالذی فی السماء الی و فی الارض در آسمان‌‌ها و زمین خداست. با او خیلی کاری ندارند.
اگر از الهی و خدایی و موحد و توحید حرف می زنند، منظورشان آن چیزهایی نیست که در ادبیات عرفای مسلمان آمده، در معنویت اسلامی آمده و در قرآن مجید به آن اشاره شده است. چهارچوبی برای خودشان دارند که مفاهیم فرهنگ اسلامی را در آن دستگاه مفهومی قرار می دهند و معانی و مفاهیم دلخواهشان را به واژه ها و بلکه آیات قرآن تحمیل می کنند. شبکه مثبت، شبکه منفی، شعور کیهانی و...
ـــ جالب این است که این‌‌ها معمولاً بر خلاف نظری که عرفا و حکمای اسلامی دارند از الوهیت بالقوه حرف مي‌زنند در حالی که عرفا مي‌گویند نه تنها خدای متعال بلکه فرشتگان او هم بالقوه نیستند. تمام استعداد تمام قابلیت‌هاي آنها بالفعل است شکوفا است. وجودشان شامل بخشی بالقوه و بخشی بالفعل نیست. وجودشان ترکیب ندارد. به خصوص در مورد خود خدای متعال که بسیط است. خدایی که یکی است و جز او یکی نیست و در نهایت کمال قرار دارد. ما خدایی بالقوه نداریم. الوهیت بالقوه نداریم. اما این‌‌ها در تعبیر خیلی صریح به کار مي‌برند.
در صفحه 132 همین کتاب مي‌گویند که «کسب کمال که در این مرحله از زندگی انسان بر روی کره زمین به معنای رسیدن به توان بالقوه الهی بوده». لذا این‌‌ها همان خدای درونی. کجا در کتاب ها و مقاله ها و دوره های شان از خدای حقیقی و الله تبارک و تعالی بحث می شود؟ کی از بندگی در برابر پروردگار بی همتا و شخوع و تذلل در برابر عزت و کرامت بی کران سخن گفته اند؟ چقدر به ضعف در پیشگاه قدرت بی کران و حقارت در برابر عظمت و شکوه ازلی می اندیشند؟
درون خودشان را یک خدایی تصور مي‌کنند و در صدد هستند که آن خدای درونی بالفعل شود. به همین علت با کارهای خارق العاده مانند دنبال نیروهای درمان گر رفتن و نیروهای دیگر سعی مي‌کنند در حقیقت خدای درونی را بیدار کنند. این جور نگرش‌ها به عرفان را نه تنها در دنیای اسلام که عرفان کاذب دارد رقم مي‌زند. بلکه بسیاری دیگر از عرفانهای التقاطی که ریشه در جوامع دیگر دارند نیز در سطح جامعه پخش می کنند. نگرش انسان محور، نگرش زمینی به معنویت، نگرشی که خدا را از آن افق متعالی تنزل داده بر روی زمین و در درون انسان‌‌ها جای داده، محدودش کرده است...


نوشته شده در   جمعه 9 مهر 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode