ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 15 ارديبهشت 1403
شنبه 15 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 7 مهر 1389     |     کد : 9863

منابع فقه سياسی؛ قرآن

درباره ‹نقش قرآن در فقه› دیدگاه تحلیلی مشخصی ارائه نشده است،

درباره ‹نقش قرآن در فقه› دیدگاه تحلیلی مشخصی ارائه نشده است، ولی از جمع بندی رویكردها، عملكردها و اظهارنظرهای اندیشه ورزان، خواه فقها و یا اصولی ها، و یا جریان هایی كه در طول تاریخ آمده و رفته اند، می‌توان به چهار سطح رفتاری، عملی در این زمینه دست یافت: سطح اول: رویكرد افراطی به دخالت ندادن قرآن در استنباط:
این فرضیه را كه نباید در استنباط به سراغ قرآن رفت، اخباریان (و یا دست كم برخی از آنها) ابراز كرده اند و عمل آنان نیز به تبع این فرضیه، بر عدم دخالت دادن قرآن در روندهای فقهی استوار یافت.1
سطح دوم: رویكرد حداقلی و كمرنگ به استنباط از قرآن:
رویه فقهی و عملكرد بسیاری از فقیهان غیر اخباری، با دور نگه داشتن خویش از رجوع جدی به قرآن در استنباط درآمیخته است.
این رویكرد - كه در چارچوب آن، قرآن نقشی توجه برانگیز و پراهمیت در فقه به خود نمی گیرد- تقریبا به صورتی بی رقیب، رویه های فقهی را متناسب با الزامات خود شكل داده است. به تعبیر دیگر، اگرچه فقیهان غیر اخباری با صراحت نقش قرآن را در استنباط –همچون اخباریان- منتفی نمی دانند، و فراتر از اهمیت قرآن نیز سخن می رانند، ولی عملا در روندهای جدی استنباطی كمتر به سراغ آن می‌روند.
به نظر می‌رسد كه یكی از عوامل پایدار شدن فرضیه عدم دخالت قرآن در روندهای جدی فقهی، میراثی باشد كه از عالمان اخباری به اصولیان رسید.
سطح سوم: تمسك بی حد و مرز به قرآن در استنباط:
این فرضیه بیش از آنكه به دست فقیهانی زبده پرورانده شود، محصول روش‌های ساده انگارانه و یا فرصت طلبانه‌ای است كه برخی از افراد از جمله معاویه در به كارگیری قرآن به نفع مقاصد خود از آن بهره‌برداری می‌كردند. روش اینان اگرچه با نزدیك شدن به قرآن همراه بود، از منطقی مشروعیت آفرین و متكی به ابزارهای اعتماد برانگیز فهم قرآن، مانند سیره‌های عرفی و عقلایی برداشت‌های عقلانی و عقلایی تهی بود. بهره‌گیری بی حساب این مجموعه از قرآن، بیش از آنكه نتیجه توجه به كتاب آسمانی باشد، محصول خودخواهی و علاقه‌مندی به سوء استفاده از قرآن و بازگرداندن آیه‌های آن به وضعیت‌های دلخواه است. برای نمونه اوج بهره گیری خودخواهانه معاویه از قرآن آنجا معلوم می‌شود كه با تاكید بر سلطنت خود بر قاتلان عثمان و بلند كردن بیرق خون خواهی، به جای آنكه تعقیب این مسئله را در فضای یك تطبیق دقیق و واقعی به انجام رساند، به گردن كشی و شمشیر چرخاندن علیه خلیفه روی می آورد.
نمونه روشن دیگر بهره‌گیری جاهلانه و تهی از منطق عقلانی در فهم قرآن را می‌توان در استدلال‌های خوارج دید. آنها با تكرار آیه ‹إِنِ الحُكمُ إلّا لِلّه›، مدعی بودند كه حكومت به خدا تعلق دارد و امام علی(ع) نباید بر مسند حكومت بنشیند. تفسیر خشك بی روح و از هم مهمتر غیرمنطقی و غیر عقلایی خوارج از این آیه، با یكی از مبانی مهم پذیرفته شده توسط خرد و عقل بشر در تعارض بود. از آنجا كه آنها تنها به آیه استناد می‌كردند و چشمان خود را بر واقعیت‌های عقلی بسته بودند، امكان اندیشه به این واقعیت را نمی‌یافتند كه بر فرض آیه بر عدم حكومت كردن غیر خدا دلالت كند، چگونه جامعه بشری بدون حاكم به زندگی خویش ادامه دهد؟ امام علی(ع) در مقابل این انگاره سراسر باطل خوارج، نیاز به حكومت را یادآور می‌شود؛ نیازی كه ریشه در برداشت‌های عرفی و عقلایی دارد، نه روایی یا قرآنی؛ و این نشان می دهد كه در فهم آیه‌های قرآنی باید از ارتكازات بدیهی عقلایی و عقلی بهره گرفت.
كوتاه سخن آنكه تاكید بر برداشت‌های خشك از قرآن كه با منطق، عقل و شرایط شكل گیری در دامن اجتماع سنجیده نشود، هرچند كه داعیه دخالت دادن قرآن در فقه را بر دوش كشد و عملا سنگ قرآن محوری را به سینه زند، تنها راهی كه فراروی قرآن می گشاید، بیرون راندن آن از متن جامعه خواهد بود.
بنابراین منظور از ‹إن الحكم إلا الله› بر خلاف نظر خوارج، ‹إن الإمرة إلا لله› نیست. زیرا امارت (امیر بودن) از شئونی است كه انسان‌ها هرچند در سیطره حكم الهی و متأثر از قدرت بی كران آن، توانایی دست یابی به آن را دارند.
سطح چهارم: گسترش به كارگیری قرآن در فقه بر پایه‌های منطق و رویه‌های درست:
فرضیه‌ای كه سطح چهارم بهره برداری از قرآن بر آن استوار گشته است، گسترش به كارگیری قرآن در فقه را توصیه می كند. با این حال این گسترش بر پایه‌های منطق و رویه های درست و آسیب‌ناپذیر بنا شده است. استفاده‌ای كه از یك سو پای در قیودی مشخص دارد و بی مهابا قرآن را به بازیچه دست امیال و خواسته های سیاست زدگان بدل نمی كند و از سوی دیگر در درون چارچوبه ها و ساختارهای منطقی و عقلائی شكل می دهد و به ارایه دلایلی عاقلانه و برداشت هایی منطقی از قرآن مبادرت می ورزد.
با توجه به مباحث بالا به نظر می‌رسد كه با بهره گیری از ظرفیت های قرآن، افق های روشنی در امتداد چشم اندازهای فقه سیاسی شكل خواهد گرفت. ظرفیت ها و قابلیت های قرآن را باید نخستین نقطه اتكار فقه سیاسی برای ارایه پاسخ هایی مهم و اساسی به وضعیت های نوشونده و متغیر سیاسی از منظر فقه در دوران حاضر دانست.
هم سازی و هم خوانی قرآن با انتظارهایی كه از فقه سیاسی می‌توان داشت، بیشتر از هر منبع دیگری به چشم می آید. قرآن (و به ویژه بخش های فقهی آن) بر خلاف سنت، كه بخش مهمی از ان ناظر به شرایط محیطی و دوران شكل گیری است، به هیچج روی پای در یك دوران ویژه ندارد و اصولا شیوه ای طرحی شده و منعطف است كه به منظور ایجاد امكانات قابل بهره گیری برای آیندگان صورت گرفته است.
نكته قابل توجه در این زمینه، وجود شباهت های بسیار میان شیوه های فقهی قرآن به عنوان یك منبع، و ماهیت سیاست؛ هر دو ارتباط و نسبتی با پویایی كامل و انعطاف دارند. سیاست را باید از تحول پذیرفتن حوزه های زندگی انسان به شمار آورد؛ تحولاتی كه به جای وابستگی به قالب های خارجی و ظاهری، بیش از هر چیز به روح و روان جاری در هر وضعیت یا تحول وابسته اند.
كنار هم نهادن دو مقوله ‹انعطاف پذیری قواعد قرآنی› و ‹ثبات ناپذیری پدیده های سیاسی›، به خلق این اندیشه كمك می كند كه قرآن را (هرچند به عنوان یك ایده اولی و یا یك طرح پیش درآمد قابل پیگیری) به مثابه كارآمدترین، گسترده ترین و همخوان ترین منبع برای استنباط فقه سیاسی به شمار آوریم و نقش آن را در این شاخه مهم فقهی (كه وضعیت های ناپایدار و شكننده در سطح كلان جامعه را موضوع خود قرار داده است) مهمتر از دیگر منابع ارزیابی كنیم.
سپردن سخاوتمندانه صعود و نزول های سیاست به ظرفیت های لایه لایه پذیر قاعده های قرآنی، و رجوع حداكثری در موضوعات موقعیت پذیر سیاسی به قابلیت های فراموقعیتی اندیشه های این كتاب جاودانه، فضاهایی را خواهد گشود كه مواجهه فقیه با سیاست را، پر از نگاه ها، تامل ها، ژرف اندیشی ها و واقع نگری ها خواهد ساخت.
برای مثال آیه ‹و لا تركنوا الی الذین ظلموا›2 حاوی جلوه های شاهكارانه ای از كلان نگری و فراگیری است. دو واژه ظلم به یك وضعیت مشخص و تاریخ مدار محدود نمی‌شود. شناخت جلوه های ظلم در زمان ها و مكان های مختلف با بینش و مناسبات آن دوران یا مكان پیوند خورده است. آنچه ظلم را می سازد نه یك ساختار كلیشه دار، بلكه وضعیتی فكری و نرم افزاری است. واژه ركون نیز همچون ظلم در قالب ساختار یا سخت افزار مشخصی جای نمی گیرد. مروری هرچند گذرا بر وضعیت تغییرپذیر زندگی بشر كافی است تا به مواردی اشاره شود كه اگرچه، ولی امروزه متاثر از مناسبات دنیای حاضر چنین پیامی را درخود ندارند. انچه این آیه در پی توضیح آن است، نه یك موقعیت مشخص یا تكرارناپذیر تاریخی، بلكه مفهومی كش دار و قابل ردیابی در رگ و پی هر نسل و عصر بشری است. بنابراین آنچه عوض می‌شود مصادیق است نه قاعده.
اگرچه این آیه از كاراترین آیات قرآن در عرصه فقه سیاسی است، كاربردهای اقتصاد دستوری آن نیز قابل توجه و مطالعه است. به نظر می آید كه ما از قرآن در فرایندهای جدی تر فقه بهره نبرده ایم و اگرچه به صراحت و بدونواهمه از عملكردهای خود در عرصه فقه، قرآن را كتاب تشریع می خوانیم، ولی زندگی دانش خود را با قرآن چندان نیامیخته ایم.
فقه سیاسی امام علی (ع) به صورت گسترده ای با قرآن در آمیخته است و در جای جای آن شیوه تمسك به آیه های قرآنی به چشم می خورد. بهره گیری های امام علی (ع) از قرآن در مواقع بسیاری با روش ها، برداشت ها و ذهن كمتر معطوف به قرآن ما، بیگانه می نماید.
در زیر دو دسته از مواردی را مرور می كنیم كه می‌توانند شاهدی بر مدعا باشند:
دسته اول: موارد دلالت كننده بر لزوم بهره گیری از قرآن به صورت عام:
در كلمات امام علی (ع) به مواردی برمی خوریم كه به ضوح به لزوم رجوع به قرآن و بهره گیری از آن به صورت عام (خوان سیاست و خواه غیر سیاست) دلالت دارند:
الف) حضرت قرآن را برهان هركس كه به آن تكلم كند به شمار می آورد:
و برهانا لمن تكلم به، و شاهدا لمن خاصم به، و فلجا لمن حاج به؛3
قرآن برهان است برای كسی كه به آن تكلم كند، و شاهد است برای كسی كه به آن با دیگری بحث (تخاصم) نماید و پیروزی است برای كسی كه به آن احتجاج ورزد.4
پیداست كه اگر فرض را بر این بنهیم كه نمی‌توان به قرآن مراجعه كرد و به آن استشهاد جست، این جمله امام علی(ع) (برهان بودن برای متكلم و...) معنای خود را از دست می داد.
ب) اما علی (ع) امكان دهی به قرآن جهت رهبری را به عنوان خصلتی تكامل یافته به حساب می آورد:
قد أمكن الكتاب من زمامه فهو قائده و إمامه ؛ به كتاب امكان می دهد كه زمام رهبری او را به دست گیرد، پس قرآن رهبر و امام اوست.5
پیداست كه زمام رهبری را به دست قرآن سپردن، متفرع بر داشتن ارتباط تنگاتنگ با قرآن و در ك و دریافت مستمر نسبت به مفاهیم و مضامین آن است.
دسته دوم: موارد دلالت كننده بر امكان تسمك به قرآن در زمینه های سیاسی:
این موارد در سخنان حضرت بسیارند و در اینجا به چند نمونه اشاره می كنیم:
الف) در موضعی امام(ع) برای اثبات حقانیت خود (خواه حقانیت سایسی و خواه فراتر از آن) از آیه ‹ و اولی الارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله›6 بهره می گیرد.
دورماندگی از قرآن تا آنجا دامنگیر فقه گشته است كه این آیه در برداشت های كمتر قرآن گرایانه ما، فراتر از مبحث ارث كاركرد فقهی نمی یابد. حتی تصور امكان بهره برداری فقهی از این آیه به ظاهر مربوط به ارث، در مسئله ای همچون اثبات حقانیت امام علی (ع) سخت به نظر می‌رسد.
ب) امام علی (ع) در مقابل استدلال ها و دلیل جویی های معاویه از قرآن، اصل استدلال به قرآن را نادرست نمی دانست، بلكه شیوه غلط فقهی وی را جهت دستیابی به نتیجه گیری از آیات، مورد نكوهش قرار می داد. به تعبیر دیگر، وی از معاویه نمی خواست كه به قرآن استناد نكند، بلكه به او زنهار می داد كه نتیجه گیری هایش از قرآن نادرست است. از جمله، نحوه پاسخ امام به معاویه است كه با استناد به آیه ‹و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا› در پی مشروعیت اثبات حركت و حضور قدرت خواهانه خویش بود. این پاسخ، متضمن نفی اصل استدلال به قرآن نبود؛ بلكه متضمن نفی امكان تطبیق آیه بر حركت او بود.7
ج) امام علی (ع) در جایی دیگر امام و رهبر قرار ندادن قرآن را، مایه مذمت نسبت به مردمان زمان خود می داند:
... كأنهم أئمة الكتاب و لیس الكتاب إمامهم؛ فلم یبق عندهم منه إلا اسمه، و لا یعرفون إلا خطه و زبره؛ گویا آنان امامان كتاب هستند، و كتاب برای آنان امام نیست؛ پس نزد اینان از كتاب جز اسم آن باقی نمانده، و از ان جز خط و كتابت آن را نمی دانند.8
جالب است كه این مذمت را در پی اعتراض به آنان به جهت ‹رفتن به سمت تفرقه› ارائه می فرماید:
فاجتمع القوم علی الفرقة، و افترقوا عن الجماعة؛ كأنهم أئمة الكتاب و لیس الكتاب إمامهم... .
رابطه تفرقه و ‹عدم رجوع به قرآن› در این است كه آنان از آن جهت تفرقه می ورزند كه از دعوت قرآن به وحدت، سرپیچی می‌كردند. این نشان می دهد كه می‌توان از قرآن، اندیشه های كلانی همچون اندیشه ‹وحدت› را استنباط كرد؛ چون سرپیچی از اندیشه وحدت در مرحله ای متاخر از فهم و دریافت این اندیشه از قرآن انجام می گیرد.
به بیان دیگر، اندیشه وحدت یك اندیشه اجتماعی –سیاسی است، بنابراین نفس این هشدار (كه چرا از قرآن درس وحدت فرانگرفته اید)، مستلزم امكان پذیر بودن (بلكه ضروری بودن) رجوع به قرآن جهت استنباط اندیشه های اجتماعی- سیاسی (از قبیل وحدت) است.
د) امام علی (ع) در جایی دیگر، قرآن را چمنزار عدالت معرفی می كند
هو... ریاض العدل و غدرائه؛ قرآن چمنزارها و آبگیرهای عدالت است.9
اگر بپذیریم كه عدالت یكی از مفاهیم كلیدی جامعه و سیاست است، مرجع و خاستگاه بودن قرآن برای سیاست ثابت می گردد.
پاسخ به یك شبهه:
این مطلب كه امام علی (ع) ابن عباس را از احتجاج نمودن به قرآن (به دلیل ‹حمال ذو وجوه› بودن) در برابر خوارج و دیدگاه های سیاسی – حكومتی آنان منع نمود، دلیلی بر به چالش كشاندن اندیشه امكان استفاده از قرآن در مسائل سیاسی نیست؛ زیرا مقصود امام (ع) از این سخن (كه قرآن حمال ذو وجوه است) نه اثبات ویژگی ‹غیرقابل استناد بودن› برای قرآن، بلكه اثبات بی فایدگی استلال به آن در قبال خوارج بود؛ زیرا آنان با ذهنیت های غیر عرفی و غیرعقلانی، ظرفیت های معنایی و چندلاه ای قرآن را به خدمت ارائه و اثبات آن ذهنیت ها می گرفتند. دلیل بر این مطلب اینكه امام (ع) همان گونه كه معروف است، از برداشت خوارج از واژه ‹حكم› در آیه شریفه ‹ان الحكم الا لله› ( و تفسیرشان از آن به حكومت و در نتیجه اثبات انحصار حكومت به خداوند)، چنین رمزگشایی می كند كه آنان اصل عقلی ارتكازی ‹گریز ناپذیری وجود حاكم بشری برای جامعه› را در تفسیر این آیه ملحوظ نمی‌داشتند.
1- نك: الوفائد المدنيه، ص128و191-192؛ سيد نعمة الله جزائري، منبع الحياة، ص48-51؛ حرعاملي، الفوائد الطوسيه، ص194
2- سوره هود، آيه113
3- نهج البلاغه، خطبه198
4- نهج البلاغه، خطبه87
5- . سوره انفال، آيه75
6- سوره اسراء، آيه33
7- دينوري، الامامة و الساسة، ص49
8- نهج البلاغه، خطبه147
9- نهج البلاغه، خطبه198

احمد مبلغی
منبع: اختصاصی شبكه اطلاع رسانی اجتهاد


نوشته شده در   چهارشنبه 7 مهر 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode