همهٴ اديبان عرب و آشنايان به ادبيّات عربي و پيشوايان تفسير و حديث ـ حتي مخالفان قرآن ـ از ديرباز تا كنون، اتفاق نظر دارند كه قرآن مجيد، سرشار از صنايع و هنرهاي ادبي و بلاغت است؛ زيرا فصاحت، هنري است كه بر محور لفظ و صوتِ بيرون آمده از دهان و زبان و دندان ميچرخد، امّا بلاغت ذاتاً از اوصاف معاني است و سپس عارض لفظ ميشود؛ يعني بلاغت بر محور عقل و عقليّات و نفس و نفسيّات و معاني ميگردد و به قضاياي معقول تعلق دارد؛ بر خلاف فصاحت كه رويكردش بر قضاياي لفظي است.
پس، عالَم لفظ (فصاحت) چون بر پايهٴ حروف لفظي است محدود ميباشد، امّا عالَم معنا (بلاغت) بر صورتهاي ذهني و شؤون روحي و خاطرات نفساني استوار است. از اينرو، نامحدود است.
معـانـي هرگز اندر حرف نايد كـه بحـر قلزم اندر ظرف نايد(1)
بر اين اساس، بلاغت ذوقي و معنوي، گسترهاي گسترده دارد و هرچه زمان به جلو رو ميكند، اين ساحتْ گستردهتر ميشود؛ يعني صنايع ادبي در آينده، به مراتب، بيش از آنچه پيشينيان يافتهاند خواهد شد. بنابراين، بلاغت معنوي، مانند دريايي بيقرار است كه ساحل و كرانه ندارد: قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربّي لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربّي و لو جئنا بمثله مدداً(2)؛ بگو: اگر دريا براي كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً دريا پايان مييابد؛ هرچند مانندش را به مدد آن بياوريم.
بر اين پايه، واژگان قرآن، بهتر و بيشتر از ساير لغات ميتواند خاطرات نفساني و شؤون روحي و معنوي را بيان كند. از اينرو، بلاغت قرآن، بيش از آنچه استادان بلاغت در تعريف آن گفتهاند (موافقت كلام فصيح با مقتضاي حال و مقام)، شامل زيباييهايي ميشود كه ذوقيات و معنويات بيحد و مرز بشر، آنها را از خود باز شناخته، يا در آينده خواهد كاويد.
به ديگر سخن، بلاغت قرآن و زيباييهاي آن، دانش و فنّ معاني بيان را آفريده است؛ آنگونه كه علم صرف و نحو و بسياري از علوم و فنون ديگر را آفريد.و خواهد آفريد. پس، اين علوم، وامدار قرآن و مشايعت كنندگان آنند.
بر اين اساس، زيبايي شناسان قرآن و هنر جويان او حدود هفتاد زيبايي از وجوه بلاغت، در سورهٴ كوچك فاتحة الكتاب شناختهاند كه دهتاي آن، تنها در آيهٴ مالك يوم الدين(3) است. اين، تنها به حسب استعداد پژوهشگران و قرآنكاوان است و بسا در آينده به رقمي بيش از اين دست يازند.
1.شبستري.
2. سورهٴ كهف، آيهٴ 109.
3. سورهٴ حمد، آيهٴ 4.
وحي و نبوت، ص 310-312