از برخي آيات قرآن كريم استفاده ميشود كه حضرت زكريّا نسبت به وعدههاي خداوند شك داشته و كلام خدا را از كلام وسوسهآلود شيطان تشخيص نميداده است. لذا از خداوند نشانهٴ صدق وعده و خبر را طلب كرده است: قال ربّ اجعل لي ايةً قال ايتُك أن لا تكلّم النّاس ثلاثة أيّام إلاّ رمزاً و اذكر ربّك كثيراً و سبّح بالعشيّ و الإبكار
بر اساس آيات قبل، از آيهٴ ياد شده، حضرت زكريا (عليهالسلام) از درگاه خداوند تقاضاي فرزند ميكند و نويد تولّد يحيي را ميگيرد و در اين آيه، عرض ميكند: پروردگارا! نشانهاي براي من قرار ده. خداوند فرمود: نشانهٴ تو آن است كه سه روز جز به اشاره و رمز نميتواني با مردم سخن بگويي و پروردگارت را بسيار ياد كن و در شامگاهان و بامدادان او را تسبيح بگو.
علامه طباطبايي = مينويسد:
منظور زكريّا از درخواست نشانه و آيه، چه بوده است؟ آيا بدين وسيله ميخواست كه راستي بشارت و اينكه وعدهٴ فرزند از جانب خداوند است را بداند؟ يعني يقين كند كه خطابي را كه دريافت كرد، خطاب مَلَكي و فرشتهاي بود، نه شيطاني يا منظورش درخواست نشانهاي بوده است كه به وسيلهٴ آن، زمان حمل همسر خود را بداند؟
احتمال دوم تا اندازهاي از سياق آيات، دور است و از فرآيند قصّه بيگانه؛ ولي آنچه مفسّران را از برگزيدن احتمال اوّل، ترسانده است كه به طرف آن نرفتهاند، داستان عصمت پيامبران است. آنان گفتهاند: پيامبران، چون داراي ملكهٴ عصمتند، بايد فرق ميان كلام فرشته و وسوسهٴ شيطان را بدانند. روي اين حساب، درخواست نشانه از طرف زكريّا، نبايد براي روشن شدن وضعيت اصل خطاب باشد.
پاسخ؛ درست است كه پيامبران به واسطهٴ دارا بودن عصمت، نبايد كلام فرشته و وسوسه شيطان بر ايشان اشتباه شود، ولي جان سخن در اين است كه شناخت كلام فرشته و فرق آن با وسوسهٴ شيطان نيز به دست خداوند عليم و قدير است؛ نه اين كه خود پيامبران در آن استقلالي داشته باشند. پس، چرا جايز نباشد كه زكريا از خدا بخواهد كه براي او نشانه و آيهاي قرار دهد تا به واسطهٴ آن، اين فرق را بشناسد؟ آري، اگر دعايش مستجاب نشده و خداوند نشانهاي برايش قرار نداده بود، در اين صورت، اشكال وارد بود.(2)
سخن مرحوم علامهٴ طباطبايي = ممكن است مورد تأمل قرار گيرد؛ زيرا شيطان فقط ميتواند در محدودهٴ بدن و جسم پيامبران تصرّف كند، نه در محدودهٴ تلقي وحي، الهام و خاطرهها و وحي، و نه در حيطهٴ تبليغ و تعليم آنان؛ چنان كه حضرت ايّوب (عليهالسلام) خدايش را ندا داد كه شيطان بدن مرا مس كرده و مورد رنج و عذاب قرار داده است: و اذكر عبدنا أيّوب إذ نادي ربّه أنّي مسّني الشيطانُ بنصبٍ و عذابٍ(3)
بر اين پايه، حضرت زكريّا كه مدّتي از دوران نبوّت خويش را سپري كرده و بارها وحي و الهام الهي را دريافت كرده و به آن شناخت كافي به همرسانده است، چگونه رواست كه براي تشخيص وحي، نشانه بخواهد. گرچه پيامبران از ناحيه ذات خود و به طور استقلال، داراي تميز نيستند، ولي وقتي خداوند آنان را به حدّ نصاب نبوّت رساند، داراي تشخيص و فرقان شدهاند و همواره آن را حفظ ميكنند؛ وگرنه بايد در هر قضيّهاي شك كنند و براي تشخيص آن از خداوند نشانه بخواهند تا كلام خدا را با وسوسهٴ شيطان اشتباه نگيرند. پس كسي كه به مقام دريافت وحي نايل آمد، به درجهاي رسيده است كه علي بيّنةٍ من ربّه، حقيقت را آشكار ميبيند و در آن رتبه، هيچ شايبهٴ وسوسه راه ندارد. بنابراين، احتمال اول، مردود است.
احتمال دوم، اين بود كه حضرت زكريّا به دنبال آيت و نشانهاي براي تشخيص زمان تولد فرزند بود و بيصبرانه در انتظار اين بشارت به سر ميبرد؛ به ويژه كه روزگار پيري و فرتوتي او فرا رسيده بود و از وارث نا اهل نيز دلنگراني داشت. از اينرو، ميخواست زمان تولد فرزند خود را بداند و براي اطمينان دل، تقاضاي نشانه كرد كه مستجاب گرديد. پس، اين احتمال قويتر است.
1. سورهٴ آلعمران، آيهٴ 41.
2. تفسير الميزان، ج 3، ص 207.
3. سورهٴ ص، آيهٴ 41.
وحي و نبوت، ص271-273