حضرت نوح (عليهالسلام) پس از ساختن كشتي، مردم و حيوانات را بر آن سوار كرد و به پسر خويش گفت: پسرم! تو هم بدين كشتي وارد شو تا نجات يابي و با كافران همراه مباش؛ كه هلاك خواهي شد. پسر نوح (عليهالسلام) نافرماني كرد و گفت: من به زودي برفراز كوه ميروم كه از خطر هلاكت نگهداردم. نوح (عليهالسلام) گفت: اي پسر! امروز، هيچكس را از قهر خدا جز به لطف او نجات نيست. اين بگفت و موج، ميان آنان جدايي افكند و پسر نوح (عليهالسلام) با كافران غرق شد. نوح (عليهالسلام) به درگاه خدا عرض كرد: بار پروردگارا! فرزند من از اهل بيت من است و وعدهٴ تو ـ كه اهل من نجات مييابند ـ نيز حتمي است. خداوند به نوح خطاب كرد كه فرزند تو هرگز با تو اهليّت ندارد؛ زيرا او عملي ناشايست است؛ گرچه وعدهٴ الهي بر حفظ تو و اهل تو بود: قلنا احمل فيها من كلٍ زوجين اثنين و أهْلك...(1).
پس تو از من تقاضاي امري كه هيچ از حال آن آگه نيستي مكن. من تو را پند ميدهم، نصيحت بشنو و از مردم جاهل مباش. نوح (عليهالسلام) عرض كرد: بار الها! من پناه ميبرم به تو چيزي را كه نميدانم از تو تقاضا كنم و اكنون اگر گناه مرا نبخشي و ترحّم نفرمايي، من از زيانكارانم: ...فلا تسئلنِ ما ليس لك به علم إنّي أعظك أن تكونَ من الجاهلين * قال ربّ إنّي أعوذ بك أن أسئلك ما ليس لي به علمٌ وإلاّ تغفر لي و ترحمني أكُن مِنَ الخاسرينَ(2).
در اين آيات، حضرت نوح (عليهالسلام) از خداوند تقاضايي كرده كه به آن آگاه نبوده است، آنگاه پوزش طلبيد و از خداوند درخواست بخشش كرد و چنانچه خداوند او را نميبخشيد، از زيانكاران بود؛ حال آن كه همهٴ اينها از ساحت پيامبر معصوم، فاصلهها دارد.
در پاسخ مطالب ياد شده بايد گفت:
اولا ً امام باقر و صادق(عليهماالسلام) ميفرمايند: اين كه قرآن ميفرمايد: نوح فرزندش را ندا كرد: و نادي نوح ابنه در حقيقت او پسر نوح نبود، بلكه پسر زن او بوده است و قرآن بر اساس اصطلاح و گويش طايفهٴ طيّ كه پسر زن را فرزند ميخوانند(3)، تعبير فرموده است: نادي نوح ابنه...(4).
ثانياً امام باقر (عليهالسلام) ميفرمايد: تقاضاي نوح از خداوند و پوزش و طلب بخشايش وي در پي ردّ تقاضايش، به اين دليل بود كه نميدانست پسر خواندهاش از كافران و هم عقيدهٴ آنان است (جهل به موضوع، نه حكم). لذا، وقتي خداوند او را آگاه كرد، گفت: خدايا به تو پناه ميبرم كه از تو چيزي بخواهم كه به آن آگاهي ندارم(5). بنابراين، كار نوح در واقع، ترك اولي بود كه زياني به عصمت او وارد نميآورد.
ممكن است اصل شبهه اينگونه تقرير شود:
1. ظاهر گفتار نوح (عليهالسلام): إن ابني من أهلي(6) آناست كه آن شخص هلاك شده را هم فرزند خود دانست و هم اهل خويش تلقّي كرد.
2. ظاهر گفتار خداوند: إنه ليس من أهلك(7) آن است كه آن شخص هالك، اهل نوح نبود و اين نفي، تكذيب آن اثبات است.
گذشته از آنچه قبلا ً دربارهٴ موعظهٴ نوح راجع به پرهيز از جهل بازگو شد، تقرير پاسخ آن به اين است:
1. ظاهر عنوانِ اَهْل، شامل تمام اعضاي خانواده ميشود. بنابراين، فرزند نوح از اهل وي محسوب ميشد.
2. طبق وعدهٴ الهي، اهل نوح مصون از طوفان و غرق هستند.
3. وعدهٴ الهي تخلفپذير نيست. اين مجموعه، سبب پرسش نوح (عليهالسلام) يعني استعلام وي شد، نه سؤال اعتراضآميز؛ چون سؤال گاهي به عنوان استعلام است و زماني به عنوان بازخواست؛ مانند آنكه ميگويند: فلان شخص زير سؤال رفت؛ يعني بازخواست شد، نظير: وَ قِفُوهم إنّهم مسئولون(8).
4. عصارهٴ جواب خداوند به تعليم يا تنبيه بر ميگردد، نه تكذيب؛ يعني خداوند با جملهٴ إنّه ليس من أهلك و با تعليل إنّه عملٌ غير صالح(9) عنوان اهل را تبيين و آن را تفسير كرد كه منظور از عنوان اهل، اهليّت وَلَوي است، نه اهليّت شناسنامهاي.
5. بازگشت چنين تفسير و تعليم، همان است كه جهل به معناي مقصود از عنوانِ اهل زدوده شود؛ آنگاه نوح آگاه شود كه پسر وي داخل مستثنا است، نه مستثنا منه: قلنا احمل فيها من كلٍ زوجين و أهلَك إلّا مَن سبق عليه القول(10)؛ يعني صالح نجات مييابد و طالح غرق ميشود و فرزند تو طالح بود.
6. آنچه از نوح (عليهالسلام) در اينباره رسيد، اين بود: لا تكن مع الكافرين(11) و نفرمود: من الكافرين، و محتمل است خود آن حضرت از كفر مستور فرزندش آگاه نبود (جهل به موضوع).
7. حضرت نوح (عليهالسلام) ـ مانند انبياي ديگر ـ همهٴ علوم خود را لحظه به لحظه از ناحيه خداي سبحان دريافت ميكرد، ممكن است جريان ظهور كفر فرزند و اطلاع به اينكه او عَمَلِ ناصالح يا عاملِ ناشايست است، از همين قبيل بوده باشد.
1.سورهٴ هود، آيهٴ 40.
2. سورهٴ هود، آيات 46 ـ 47.
3. بحارالأنوار، ج 11، ص 337.
4. سورهٴ هود، آيهٴ 45.
5.تفسير نور الثقلين، ج 2، آيهٴ 42 از سورهٴ هود.
6. سورهٴ هود، آيهٴ 45.
7. سورهٴ هود، آيهٴ 46.
8. سورهٴ صافات، آيهٴ 24.
9. سورهٴ هود، آيهٴ 46.
10. سورهٴ هود، آيهٴ 40.
11. سورهٴ هود، آيهٴ 42.
وحي و نبوت، ص 247-250