آزادي نيز آزاد و رها شود، به ميل خود و به سود خويش، عدالت را معنا ميكند و مفهوم ميبخشد؛ اينگونه كه هرآنچه به سود اوست، عدل ميشمرد و هرچه به زيانش است، قبح و ستم ميخواند.
اگر پذيرفتيم كه آزادي مرزي دارد و آن، عدل فرهنگي است، چنين پذيرهاي صحيح نيست؛ بلكه اين سخن، وسط راه است و بايد براي رسيدن به پايان راه، برگشت به ابتداي راه و از آنجا مسير را كاملا ً شناخته، طي كرد؛ درست مانند اين كه انسان عطشان، شيرِ آب را باز، و تشنگي خويش را برطرف كند و بپندارد كه شير و لولهٴ آب، تشنگي او را برطرف كرده است و سيراب شدن را از او طلب كند و نداند كه بايد از اين مسير عبور كرد و به سرچشمهٴ آب زلال رسيد.
عدل و آزادي ـ چون شير و لوله ـ در بين راه قرار گرفته است و هرگز توان تحليل و تحديد و تعيين مرز را نخواهد داشت. از اينرو، بايد مرز آزادي را در قلمرو تكوين شناخت، و نيز مرز آن را در منطقهٴ تشريع يافت تا معلوم شود كه آزادي تكويني و مرز آن چيست، و آزادي تشريعي چيست و محدودهٴ آن كجاست.
آزادي در نظام تكوين، بر مدار قانون عليّت مرزبندي ميشود؛ يعني انسان در نظام تكوين آزاد است، امّا نميتواند فراتر از قانون عليّت، كاري انجام دهد. بدون در نظر گرفتن قوانين حاكم بر عليّت و معلوليّت، محال است كه كاري به پايان رسد. هيچ معلولي، بدون علّت آفريده نميشود و هيچ معلولي بيعلّت ويژهٴ خويش، ممكن الوجود نيست. او نخواهد توانست كه نظام علّي را در هم بكوبد يا معلولي از هرج و مرج پديد آيد.
نظام تشريع نيز اينچنين است؛ يعني ساختار تشريع، آزادي را تحديد ميكند؛ زيرا تنها شريعت ميتواند مرز آزادي را بيان نمايد، نه عدالت. عدالت ـ چه وصفي از اوصاف انسان يا خُلقي از اخلاق يا صفت مجموعهٴ متعادل به شمار آيد ـ زير مجموعهٴ شريعت است و شريعت را شارع مقدس و ذات اقدس احديّت، تعيين و تبيين ميكند. پس، مرز آزادي و عدالت و مرز ساير اوصاف و نيز حقوق و تكاليف، به دست خدا تعيين و مشخّص ميشود؛ آنگاه انسان ميتواند در مرز آزادي و مرز عدالت و مرز ساير حقوق و اوصاف بر محور آنها حركت كند.
خداوند، حقّ هر ذي حقّي را اعطا كرده است: ...أعطي كلّ شيء خلقه ثم هدي(1). پس، اگر بگوييم كه عدالت، حد آزادي را مشخّص ميكند، سؤال ميشود كه اولا ً چه چيزي عدل و چه چيزي ظلم و ستم است؟ ثانياً چه كسي بايد چهارچوب عدالت را ترسيم كند؟ اگر عدل مبهم باشد، چگونه ميتواند مرز آزادي را بيان كند؟! پس، بايد گفت: آن مبدئي كه عالم و آدم را آفريد، ميتواند مرز عالم و آدم را در تكوين و تشريعِ اعمال بيان كند؛ چنان كه در اَعمال ماه رجب ميخوانيم: حادّ كلّ محدود و شاهد كلّ مشهود و موجد كل موجود (2)؛ خداوند، هر چيزي را تحديد و مرزبندي ميكند. بنابراين، بيان حدود آزادي و عدالت، و ابلاغش به دست خداست.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در مقام تفسير آزادي ميفرمايد: چيزها و جاهاي حلال، به مراتب بيش از محرّمات است. آن چيزها و جاهايي كه خداوند امر فرموده، بيش از چيزها و جاهايي است كه نهي كرده است. پس، رها كنيد اندك را براي بسيار، و واگذاريد تنگ و دشوار را براي فراخ و آسان: إنّ الذى أُمرتم به أوسع من الذى نُهيتم عنه، و ما أُحلّ لكم أكثر مما حُرّم عليكم؛ فذروا ما قلّ لما كثر و ما ضاق لما اتّسع (3).
بنابراين، حدّ و مرز آزادي، به دست صاحب شريعت است؛ زيرا حلال و حرام به دست اوست و اين امر، به دست پخته انديشان و سَخته گويان به مردم منتقل ميشود و هركس را نرسد كه بيداشتن شرايط لازم، به اين حريم مقدّس پاي نهد.
1.سورهٴ طه، آيهٴ 50.
2. بحارالأنوار، ج 95، ص 393.
3. نهجالبلاغة، خطبهٴ 114.
وحي و نبوت ، ص 180-183