ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 15 ارديبهشت 1403
شنبه 15 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 14 تير 1389     |     کد : 8301

سفارش دين درباره قبول محكمات علمي

در پاسخ به اين پرسش كه دين براي توده مردم، چه برنامه‏اي و براي خواص، كدام راهنماييها و براي اخصّ خواص چه رهنمودي دارد...

در پاسخ به اين پرسش كه دين براي توده مردم، چه برنامه‏اي و براي خواص، كدام راهنماييها و براي اخصّ خواص چه رهنمودي دارد، فرموده‏اند كه اخص انسانها (نظير انبيا و اوليا) به راههاي خودشان آگاه‏اند و آن را مي‏پيمايند: آنان پس از اينكه راههاي عقل و استدلال و برهان را طي كرده و عاقل و خردورز مي‏شوند، براي صعود به مقامات بالاتر آماده مي‏شوند، چون «نهايات العقول، بدايات الاَوليا» و «نهايات الاَوليا بدايات الاَنبيا». انسان تا در حدّ ارسطو، افلاطون، فارابي، بوعلي و... به سر مي‏برد، در دوران دبستان است؛ ولي پايان كار برهان، ولايت عارفان است و پايان كار ولايت عارفان، شهود انبياست كه اخصّ انسانهايند و معقولات و مشهوداتشان را مستقيماً از وحي دريافت مي‏كنند؛ نه از راه كسب.
البته افراد عادي به برنامه اخص دسترسي ندارند و برنامه‏هاي مربوط به آنان، يا برنامه خواص است يا برنامه توده مردم. خواص، كساني‏اند كه مطابق
فكر و برهان عمل مي‏كنند؛ يعني پس از اينكه چيزي را طبق اصول جهان‏بيني باور كردند و براي آنها مسلّم شد، به آن ايمان مي‏آورند و براساس آن عمل مي‏كنند.
قرآن كريم براي تربيت اين‏گونه از خواص و عالمان ديني رهنمود مي‏دهد كه وفاق و خلاف، نفي و اثبات، سلب و ايجاب و قبول و نكول درباره مطلبي معيّن بايد عالمانه باشد: چيزي را كه به عنوان امري علمي ثابت نشده است، نپذيريد و تا بطلان آن عالمانه ثابت نشده است، نفي نكنيد. تصديق و تكذيب بايد پس از تصوّرِ تام باشد.
قرآن به خواص مي‏فرمايد: ﴿ولاتَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ﴾(1)؛ يعني از چيزي كه بدان علم نداري، پيروي نكن، پس اينان بايد بتوانند براي قبولشان دليل حقّانيت و نافعيت بياورند و براي نكولشان دليل بطلان، چنان كه درباره عده‏اي مي‏فرمايد كه مطلب برايشان روشن نشد ولي آن را تكذيب كردند و دين را ارتجاع قلمداد كردند و قرآن را «اساطير الاوّلين» دانستند؛ ولي برهاني نداشتند و تكذيبشان عالمانه و محقّقانه نبود: ﴿بَل كَذَّبوا بِما لَم‏يُحيطوا بِعِلمِهِ ولَمّا يَأتِهِم تَأويلُهُ﴾(2)
مجموع اين دو گروه از آيات در بعضي احاديث، يكجا آمده است: از معصوم(عليه‌السلام) نقل شده است كه ذات اقدس الهي انسان را در قلعه و دژي محصور كرده است و «لا إله إلاّ الله حصني»(3) يا «ولاية عليّ بن أبي‏طالب(عليه‌السلام) حصني»(4) به همين معني است.
«حصن» يعني دژ و قلعه. قلعه‏اي كه دژبان آن خداست، از هر طرف در امان است و راه مشخصي دارد كه بيگانه نمي‏تواند در آن قدم بگذارد و آشنا هم در اين قلعه در امان است. خاصيت دژي هم كه دژبانش توحيد و ولايت است، همين است؛ خاصيت قلعه‏اي كه قلعه‏بان آن خدا و پيامبر است، همين است.
اين حصن و حصر الهي، به اين است كه به بندگان خاص خود اين دو فضيلت را مي‏دهد: 1. آنچه را نمي‏دانند به زبان نمي‏آورند. 2. آنچه را نمي‏دانند انكار نمي‏كنند: «إنّ الله خصّ عباده بآيتين من كتابه: أن لا يقولوا حتّي يعلموا و لا يَرُدّوا ما لم يعلموا»(5)؛ يكي برگرفته از آيه ﴿اَن لايَقولوا عَلَي اللّهِ اِلاَّالحَقَّ﴾(6) و ديگري از آيه ﴿بَل كَذَّبوا بِما لَم‏يُحيطوا بِعِلمِهِ﴾(7) است؛ يعني بندگان خدا بايد هر چيزي را عالمانه بپذيرند يا محقّقانه تكذيب كنند؛ يعني تصديق و تكذيبشان بي‏دليل نيست؛ قبول و نكولشان عالمانه و وفاق و خلافشان محقّقانه است. اين، اساس دين است و اگر كسي برابر علم زندگي نكند و انديشه‏اش را در دژ تحقيق حفظ و تصفيه ننمايد، مانند درختي در بيابان است كه دژ و قلعه و محافظي ندارد؛ هم بيگانه مي‏تواند به آن هجوم برد و هم دوست در كنارش امنيت ندارد.
وجود مبارك امام باقر(عليه‌السلام) به زراره مي‏فرمايد: «فخذ بما فيه الحائطة لدينك»(8)؛ يعني براي دينت احتياط و با خرد از دين خود پاسداري كن تا ديگران
هر پيشنهادي را به تو ندهند؛ هر خواهشي از تو نكنند؛ هر امضايي از تو نخواهند و تو نيز هر چيزي را نپذيري؛ رشوه و عشوه به خود راه ندهي و بگذاري كه اين درخت طوباي دين در وسط اين حائط، محفوظ بماند، چون شرف تو با همين درخت است.
اين دين شجره طوبا و درختِ پر ميوه است و نبايد آن را در بيابان رها كرد، بلكه بايد دور آن ديواري كشيد كه حافظ آن باشد. اگر چنين شود، بيگانه در آن درخت و ثمرات آن طمع نخواهد كرد.
بر اين اساس، انسان محتاط كسي است كه دور دينش ديوار كشد و بي‏احتياط كسي است كه دين او ديواري ندارد و هر كسي كه خواست چيزي از دينش بگيرد، آزاد است: آن كه با هر كسي مي‏جوشد و هر حرفي مي‏زند و هر جايي مي‏رود و هر سخني و دعوتي را مي‏پذيرد و هر كسي را به خانه راه مي‏دهد و به خانه هر كسي هم مي‏رود، همانند درخت بياباني است كه اطرافش ديواري ندارد.
روشن شد كه دين، خواص را اين‏گونه مي‏پروراند و اين همان قبول حكمتهاي عملي متفرّع بر حكمتهاي نظري در ورطه انتخاب است.
درباره خواص، چنين است كه فعل و انفعال آنان اعم از قبول و نكول بايد با بينش و افكارشان راه‏اندازي شود؛ نه طبق هوا و هوس و ميل و مُد، بلكه بايد بر حقّانيت و نافعيت مطلوب و همچنين بر بطلان و ضارّيت مطرود برهان آورند، پس شيوه لباس پوشيدن، غذاخوردن، حرف زدن و... آنان نبايد براساس مُد باشد، چون بسياري از حرفها ريشه‏اي ديگر دارد.

1.سوره اسراء، آيه 36.
2. سوره يونس، آيه 39.
3.مستدرك الوسائل، ج5، ص364.
4.بحار الأنوار، ج39، ص246.
5.الكافي، ج1، ص43.
6.سوره اعراف، آيه 169.
7.سوره يونس، آيه 39.
8.مستدرك الوسائل، ج17، ص303.
تفسير انسان به انسان، ص315-318

.


نوشته شده در   دوشنبه 14 تير 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode