ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 14 ارديبهشت 1403
جمعه 14 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 4 دي 1393     |     کد : 82512

مقیاسی هوشمندانه!

در زمان‏های قدیم کودکی پدرش را در اثر بیماری از دست داد. همسایه‏ ها و آشنایان جمع شدند و تابوت او را برداشته و برای دفن به سوی قبرستان بردند.


در زمان‏های قدیم کودکی پدرش را در اثر بیماری از دست داد. همسایه‏ ها و آشنایان جمع شدند و تابوت او را برداشته و برای دفن به سوی قبرستان بردند.

هنگام دفن، کودک یتیم در پی تابوت پدر می‏رفت و در حالی که می‏گریست، با آه و ناله می‏گفت: ای پدر! آخر تو را به کجا می‏برند؟! به خانه‏ای می‏برند که در آن از فرش و حتی زیراندازی کهنه خبری نیست؛ خانه ‏ای که نه چراغی در آن روشن می‏شود و نه بوی طعام لذیذی به مشام می‏رسد، نه دری دارد و نه بام و همسایه‏ای. خدایا! چگونه ممکن است جسم و جان پدری را که عمری مورد احترام و ستایش مردم بوده، به چنین خانه تاریک و حقیرانه ‏ای ببرند؟!

آری، کودک یتیم می‏گفت و می‏گریست و در میان نوحه ‏ها و ضجه ‏هایش با زبان کودکانه خویش نشانه‏ های خانه‏ ی آخرت و قبر تاریک پدر را بازگو می‏کرد.

در میان جمعیت تشییع کنندگان، پسرکی باهوش و نکته سنج که همراه با پدرش در مراسم حضور داشت رو به پدر فقیر خود کرد و گفت: پدرجان! گمان می‏کنم که این مرده را به خانه‏ ی ما می‏برند.

پدر با تعجب به فرزند خود نگاه کرد و گفت: منظورت چیست؟ این مرده چه ربطی به خانه ‏ی ما دارد، او را به قبرستان می‏برند تا به خاک بسپارند. این چه حرفی است که می‏زنی؟!

پسرک با خنده‏ ی تلخی پاسخ داد: آخر پدرجان همه نشانه‏ هایی که آن کودک یتیم گفت ،مثل خانه ‏ی ماست! مگر نه اینکه این مرد را به خانه ‏ای می‏برند که نه فرش دارد، نه چراغ و نه حصیر، نه در دارد، نه بام، نه همسایه و نه خوراک لذیذ و مقوی؟!!

خوب! اگر اشتباه نکنم اینها همه مشخصات خانه‏ی ماست و جایی جز آن نمی‏تواند باشد.


نوشته شده در   پنجشنبه 4 دي 1393  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode