ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 16 ارديبهشت 1389     |     کد : 7479

مهدويت بديل جهاني‌شدن

مهدويت يكي از اعتقادات مهم اسلامي است كه در ديگر اديان ابراهيمي هم به‌صورت متفاوتي مطرح شده است...

مهدويت يكي از اعتقادات مهم اسلامي است كه در ديگر اديان ابراهيمي هم به‌صورت متفاوتي مطرح شده است.
اصل اعتقاد به اين صورت مطرح شده است كه روزي شخصيتي آسماني- كه طبق اعتقادات شيعي، امام دوازدهم، يعني امام عصر(عج) است- ظهور خواهد كرد و عدالت الهي را روي زمين متحقق خواهد ساخت. درواقع، اين اعتقاد هم با آينده بشريت و هم با آينده اديان گره‌خورده است؛ چرا كه هم ظهور دين حق و هم پايان خوشايند تاريخ بشريت را نويد مي‌دهد. مطلب حاضر با نگاه به استنادات عقلي و نقلي، مهدويت را در حكم پارادايمي در مقابل جهاني شدن(غربي) مي‌داند.
مسئله مهدويت كه در واقع يكي از اعتقادات مهم اسلامي است هنوز در مباحث كلام جديد، آنگونه كه شايسته است مطرح نشده است. در كلام قديم مباحث فراواني درباره صحت و توجيه آن صورت گرفته است و متكلمان درباره مباني روايي و قرآني و نيز عقلي آن فراوان بحث كرده‌اند. اما يكي از ويژگي‌هاي مهم كلام جديد جنبه معناشناختي آن است و در آن به معنا و مفهوم اعتقادات و مفاهيم ديني براي بشر جديد توجه مي‌شود. معناشناسي بدين معنا، كاري زباني و تحليل لغوي نيست بلكه نوعي تحليل عقلي و پي‌بردن به جنبه اهميت مفهوم يا اعتقاد مورد نظر است. از اين نظر، مباحث بسيار اندكي درباره مهدويت مطرح شده است.
به اعتقاد بنده، بايد مباحث شناختي راجع به مهدويت شرح و بسط پيدا كند تا اين بحث در كلام جديد، جايگاه درخور خود را پيدا كند. اين بحث چند ضلع دارد كه هريك از آنها بايد به نحو مناسبي ترسيم شود: اولاً، بايد مباني قرآني و روايي مسئله مورد بازخواني قرار گيرد. ثانياً، تحليل جديدي از سرنوشت بشر و حيات اجتماعي و سياسي او صورت گيرد.
بي‌ترديد، اين جنبه، ما را به تأمل در فلسفه‌هاي اجتماعي، سياسي و نقادي آنها فرامي‌خواند. ثالثاً، بايد دلالت‌هاي گوناگون مهدويت را در اين زمينه‌ها دنبال كرد و ديد چه پيامدهايي در آنها دارد. مهدويت دلالت‌هاي گوناگوني دارد كه نبايد آنها را ناديده گرفت. غالباً، ‌متفكران به يكي از اين دلالت‌ها پرداخته‌ و ديگر دلالت‌ها را كنار گذاشته‌اند.
بي‌ترديد، يكي از مدلو‌ل‌هاي مهم مهدويت، فلسفه تاريخ خاص آن است: «ولقد كتبنا في‌الزبور من بعدالذكر ان‌الارض يرثها عبادي ‌الصالحون» (انبياء،105). همان‌ طور كه مي‌بينيد قرآن در پاره‌اي از موارد از وارثان نهايي زمين سخن مي‌گويد و به پايان تاريخ بشري اشاره مي‌كند. قطعاً، يكي از زمينه‌هايي كه مهدويت با آن درگير مي‌شود فلسفه تاريخ است. البته مهدويت درون خود نوعي الهيات اميد را پرورش مي‌دهد و جهت‌گيري نظام بشري را درنهايت به سمت و سوي وضعيتي مطلوب و خوشايند نويد مي‌دهد.
در آثار مرحوم شهيد مطهري اين نكته بسيار برجسته است كه ايشان به مهدويت به‌عنوان فلسفه تاريخ اسلام نگاه مي‌كرد و در واقع، آن را آموزه‌اي اسلامي و مرتبط با فلسفه تاريخ مي‌ديد. اين سخن، گرچه سخني كاملاً درست است ولي به تمام دلالت‌هاي مهدويت اشاره ندارد و تنها يكي از دلالت‌هاي مهم آن است.
در مقابل، برخي از روشنفكران گفته‌اند كه مهدويت به احياي تجارب ديني در بشر مربوط مي‌شود. به عبارت ديگر، اين اعتقاد نشان مي‌دهد كه روزي در نهايت فرا خواهد رسيد كه تجارب ديني در بشر زنده خواهد شد. البته در عصر ظهور، چنين پديده‌اي اتفاق خواهد افتاد و حالات ديني بشر تقويت خواهد شد ولي آنها اين ديدگاه را براي كنار نهادن جنبه‌هاي سياسي و اجتماعي و غيره مهدويت مطرح مي‌كنند و مي‌خواهند اين جنبه‌ها را ناديده بگيرند و يا انكار كنند؛ در صورتي كه منابع اسلامي بسيار با قوت و با صراحت از اين جنبه‌ها سخن مي‌گويد. به‌عنوان نمونه، در آيه‌اي كه خواندم به اين نكته اشاره مي‌كند كه زمين بالاخره از آن صالحان خواهد شد؛ مالكان حقيقي زمين اينان هستند پس آنها قدرت سياسي و اجتماعي مطلوب را به‌دست خواهند آورد.
اسلام نظريه‌اي جامع در باب پايان تاريخ بشريت عرضه مي‌كند كه جنبه‌هاي سياسي، اجتماعي، ديني و فلسفي دارد. مهدويت را بايد در لابه‌لاي همه اين جنبه‌ها ديد. به اعتقاد بنده، اين قبيل امور، دلالت‌هاي فرعي و ثانوي مهدويت هستند. مهدويت يك دلالت اصلي و اوليه دارد و چند دلالت ثانويه. اينكه روزي تجارب ديني احيا خواهد شد يا حكومت ديني آسماني و عدالت روي زمين محقق خواهد شد دلالت‌هاي ثانويه مهدويت هستند و البته اعتقاداتي نشأت گرفته از آيات قرآني و روايات هستند؛ ولي دلالت اصلي مهدويت به ايده خلافت و استخلاف الهي مربوط مي‌شود.
مي‌دانيم كه قرآن در آيات مختلف راجع به گفت‌وگوي ملائكه با خداوند در مورد بشر به مسئله خلافت او روي زمين اشاره مي‌كند: «و اذقال ربك ملائكه اني جاعل في‌الارض خليفه...»(بقره،‌30). خداوند بشر را خليفه روي زمين قرار داد. البته بي‌ترديد، اين خلافت، شامل همه انسان‌ها نمي‌شود و خداوند تنها خواسته اين نكته را بيان كند كه اين خلافت تنها در نوع بشر تحقق پيدا مي‌كند، نه اينكه همه افراد بشر خليفه الهي روي زمين هستند. در قرآن خطاب به حضرت داوود آمده است: «يا داوود انا جعلناك خليفه في‌الارض فاحكم بين‌الناس بالحق و لا تتبع الهوي فيضلك عن سبيل‌الله». حضرت داوود خليفه الهي بود. خليفه الهي مقام قضاوت بين مردم دارد و به حق حكم مي‌كند و تابع هواي نفس‌اش نيست. در مسئله مهدويت، خلافت به استخلاف تبديل مي‌شود: «وعدالله الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفهم في‌الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم . . . »
(نور، 55): خداوند به كساني كه ايمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام مي‌دهند وعده خلافت روي زمين را مي‌دهد و دين و آيين آنان را در زمين استوار و پابرجا خواهد ساخت. اگر خدا بشر را خليفه خود روي زمين قرار داد، خلافت بشر يعني تحقق ايمان و عمل صالح و ناپديد شدن هرگونه شرك از روي زمين. اين امر در طول تاريخ بشر به تمام معنا تحقق پيدا نكرده است. هدف از خلقت بشر از يك نظر خلافت او بوده است‌؛ يعني خلافت موجودي كه ايمان و عمل صالح در او به اوج رسيده است و هيچ اثري از شرك در او ديده نمي‌شود. مي‌بينيم كه مهدويت هم با فلسفه آفرينش ارتباط دارد و هم با سرانجام بشر؛ هم با آغاز حيات بشر روي زمين و هم با پايان آن سر و كار دارد. مهدويت ايده خلافت و استخلاف را درون خود دارد.
هدف خداوند اين بود كه بشر مطلوب روي زمين خليفه باشد اما اين امر در طول تاريخ به‌طور كامل تحقق پيدا نكرده و همه آنچه در تاريخ رخ داده است زمينه‌اي براي تحقق اين امر بوده است. لذا استخلاف مطرح مي‌شود و خداوند وعده مي‌دهد كه مؤمنان حقيقي و دين آنها روي زمين حاكم خواهد شد. مهدويت از جهان‌بيني اسلامي و ايده خلافت بشر روي زمين برمي‌خيزد. از اينجاست كه مي‌توان با توجه به آموزه مهدويت، نگاهي تازه به پديده جهاني‌شدن انداخت.
جهاني‌ شدن به معنايي كه امروزه مطرح مي‌شود، جهاني‌شدن يك فرهنگ خاص و شيوه زندگي خاص است و آن، فرهنگ بشر غربي و شيوه زندگي اوست. جهاني شدن به اين معنا از دل مدرنيسم برآمده است. در مدرنيسم ديگر انسان خليفه الهي نيست؛ انسان مدرن انساني است كه از همه تقدس‌ها بريده و كاملا خاكي و زميني شده است. لذا در فرهنگ غرب خدا غايب مي‌شود. بسياري از فلاسفه‌اي كه جهاني شدن را نظريه‌پردازي كردند ادعا داشتند كه چنين فرهنگي تدريجا كل زمين را دربرخواهد گرفت و فرهنگ غربي كه فرهنگي كاملا سكولار است فراگير خواهد شد.
البته كساني تلاش كرده‌اند كه ابعاد اقتصادي و سياسي و... جهاني شدن را از فرهنگ غرب جدا كنند اما اين امر به‌نظر بنده امكان‌پذير نيست. غرب يك كل به هم پيوسته است و اقتصاد و سياست آن هم با فرهنگ‌اش ارتباط دارد. مهدويت، در مقابل، به معناي حاكميت و خلافت بشر الهي است؛ انساني كه فرهنگ آسماني و كاملاً غيرسكولار دارد و وصف‌هايي از قبيل ايمان به عمل صالح و عدم‌شرك در او به كمال رسيده‌اند. اين انسان از آسمان بريده نيست بلكه كاملاً آسماني شده؛ بدين معنا كه با امور معنوي و آسماني و با مفاهيم ديني پر شده است. برخلاف بشر جديد كه كاملاً از آنها تهي شده است. از اين نظر، اسلام مهدويت را به‌عنوان بديلي در مقابل جهاني شدن قرار مي‌دهد.
از جمله مسائلي كه براي زمان ظهور حضرت مهدي(عج) برشمرده‌اند رشد و گسترش نهايي علوم و فنون و حقايق بشري است. به‌نظر مي‌رسد كه اين امور به نوعي مقايسه اشاره دارند؛ بدين معنا كه به‌رغم اينكه بشر به اوج پيشرفت و علم مي‌رسد، باز به كمال مطلوبي كه در مهدويت تحقق پيدا مي‌كند دست نيافته است. در زمان ظهور هم علم مجال بيشتري براي ظهور دارد و به‌رغم همه تلاش‌هاي بشري همه حقايق كشف نشده‌اند.
مهدويت در چنين زماني تحقق پيدا مي‌كند. بهتر است به اين نكته هم اشاره شود كه مهدويت با مهندسي اجتماعي اسلام هم پيوند دارد. بشر گام به گام علوم را كشف مي‌كند و گام به گام تلاش مي‌‌كند تا وضعيت اجتماعي خودش را اصلاح كند.
برخي از فلاسفه غرب گفته‌اند كه مهندسي اجتماعي بايد گام‌به‌گام باشد؛ البته اين سخن در مورد مهندسي اجتماعي بشري صحيح است و در جايي كه پاي امور غيبي و آسماني به ميان مي‌آيد وضعيت كاملاً فرق مي‌كند. همانطوري كه علم وقتي پيشرفت مي‌كند باز منجي آسماني مي‌آيد و پاره‌اي ديگر از حقايق را برملا مي‌كند، مهندسي اجتماعي آسماني هم صورت مي‌گيرد. البته ظهور هم بدون زمينه‌ها تحقق پيدا نمي‌كند ولي مهندسي تدريجي بشر راه به جايي نمي‌برد؛ همانطوري كه او توان احاطه به تمام حقايق علمي را ندارد، نمي‌تواند بدون دخالت منجي آسماني به جامعه مطلوب دست پيدا كند.
بشر درنهايت به مهندسي اجتماعي آسماني نياز دارد. اين مهندسي در پرتو تحقق خلافت بشر مطلوب روي زمين تحقق پيدا مي‌كند. برنامه‌هاي بشري كه از راه‌ آزمون و خطا و گام به گام به دست آمده‌اند باز توان تحقق بخشيدن به آرمانشهر آسماني را ندارند؛ شهر آسماني‌اي كه عدالت و خلافت الهي در آن تحقق پيدا كرده باشد.

همشهري آنلاين- دكتر عليرضا قائمي نيا


نوشته شده در   پنجشنبه 16 ارديبهشت 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode