ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 14 ارديبهشت 1403
جمعه 14 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 5 ارديبهشت 1389     |     کد : 7305

اخلاق، مبنای درس تفسير ميرزا جواد آقا تهرانی بود

شاگرد آيت‌الله ميرزا جواد آقا تهرانی، در تبيين نگاه تفسيری استادش گفت: جلسه تفسير ميرزا بر مبنای مباحث اخلاقی بود و طوری به آيات و مباحث اعتقاد داشت كه باعث يقين آوردن مستمع می‌شد.

شاگرد آيت‌الله ميرزا جواد آقا تهرانی، در تبيين نگاه تفسيری استادش گفت: جلسه تفسير ميرزا بر مبنای مباحث اخلاقی بود و طوری به آيات و مباحث اعتقاد داشت كه باعث يقين آوردن مستمع می‌شد.
حجت‌الاسلام و المسلمين منصور (عبدالرحيم) ابراهيمی جرجانی، شاگرد درس تفسير آيت‌الله ميرزا جواد آقا تهرانی، در گفت‌و‌گو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، در راستای معرفی شخصيت علمی و عملی اين عالم شيعی، درباره نحوه آشنايی با ميرزا جواد آقای تهرانی گفت: حدود سال 51 كه وارد مشهد شدم از طريق يكی از دوستان كه استاد بنده هم هست به نام حجت‌الاسلام «حسين پور» با ايشان آشنا شدم بدين شكل كه ميرزا درس تفسيری در مسجد ملاهاشم خيابان خسروی داشت و اين دوست من به بنده گفت: «ميرزا از بزرگان و حكما و مفسرين و علما، و هم معلم و مربی اخلاق است و هم مفسر قرآن و در مسجد جلسه تفسير دارد، اگر دوست داريد در جلسه ايشان شركت كنيد.» و باب آشنايی من از همانجا آغاز شد و از ايشان بهره‌ها گرفتم.
ابراهيمی جرجانی با اشاره به روش تفسير ميرزا جوادآقای تهرانی گفت: اگر ميرزا نبود من تفسير درستی از اخلاق نداشتم و جلسه تفسير ايشان بر مبنای مباحث اخلاقی بود و طوری به آيات و مباحث اعتقاد داشت كه همين كار به انسان باور می‌داد و باعث يقين آوردن مستمع می‌شد.
وی در پاسخ خبرنگار ايكنا از جلسه تفسير و نحوه تفسير ايشان، گفت: زمانی كه درجلسات تفسير ايشان شركت می‌كردم سواد چندانی نداشتم و جوان بودم ـ الآن هم به حول و قوه الهی ادعايی ندارم ـ و با اين‌كه چيزی هم متوجه نمی‌شدم، اما صفای باطن و قدرت بيانی كه ميرزا داشت و يقين و باوری كه نسبت به قرآن داشت، باعث می‌شد كه در موقع تفسير آيات قرآن تمام شكوك و وهم‌ها از انسان زدوده شود و به انسان يقين می‌داد؛ بدين نحو كه انسان باورش می‌شد كه اين كلام، كلام وحی و از عالم ملكوت است.
وی در توضيح حالات ميرزا هنگام تفسير آيات تشريح كرد: وقتی ميرزا به آيات عذاب می‌رسيد به خود می‌لرزيد و تكان می‌خورد؛ چرا كه وعيدهای الهی را باور كرده بود يا وقتی به آيات بشارت و بهشت می‌رسيد حالت مخصوص به خودش كه حال انبساط بود پيدا می‌كرد و به شنونده هم همين حالت منتقل می‌شد. در درس تفسير ميرزا از همه اقشار شركت می‌كردند هم علما می‌آمدند و هم عامه مردم و بسياری از افراد می‌آمدند و شايد خيلی هم نظر به آن ابعاد علمی اين جلسه نداشتند، اما حركات و سكنات ميرزا خودش برای آن‌ها درس بود و همه بهره می‌بردند.
وی در اهميت شاگردی و بهره بردن از وجود ميرزا جواد آقای تهرانی تصريح كرد: من بارها عرض كردم كه اگر با ميرزا ملاقات نداشتم چه در درس تفسير و چه در جلسات اخلاقی و خصوصی، تفسير درستی از اخلاق بلد نبودم و ياد نمی‌گرفتم كه اخلاق را چگونه بايد تفسير كرد و چه معنا كرد‌ و چگونه بتوانم اخلاق عملی را برای مردم توضيح دهم، اين است كه حركات و دأب و سير و سلوك اين بزرگوار خودش اخلاق بود.
وی در توصيف مجلس ميرزا جواد آقای تهرانی اظهار كرد: ايشان همه اعمالشان بر اصول اخلاقی استوار بود؛ لذا بعضی می‌آمدند كه فقط به چهره اين مرد نگاه كنند و به نحو تكلمش گوش بدهند؛ چرا كه بسيار زيبا و سليس صحبت می‌كرد آنقدر قشنگ مطالب را پخته و روان بيان می‌كرد كه انسان مبهوت می‌ماند و شيفته بيانش می‌شد، كلمات را گاهی دوبار تكرار می‌كرد همانطور كه در آداب پيغمبر(ص) است كه كلمات را دوبار تكرار می‌كردند،‌ محضر ايشان و تفسيرشان اين‌گونه بود.
وی در بيان روش علمی تفسير ميرزا گفت: من در آن زمان در حدی نبودم كه الآن بخواهم جايگاه علمی تفسير ايشان را بيان كنم؛ چون اوايل ورودم به حوزه بود و الآن يك برداشت قوی‌ای كه بتوانم مستندا صحبت كنم ندارم، فقط جو ظاهر را می‌ديدم كه شنونده منقلب می‌شد، ولی يادم می‌آيد از آيات و روايات كمك می‌گرفت و تفسير می‌كرد؛ چون بعد از وی من به جلسه تفسير ميرزا علی نوغانی رفتم كه از علمای برجسته حوزه بود، شخصيت بسيار متين و وزين و مؤدبی داشت كه وقتی سر جلسه ايشان حاضر می‌شدم می‌فهميدم كه تفسير آيه به آيه می‌كند بر همان روش علامه طباطبايی و از روايات هم كمك می‌گرفت.
وی در بيان وجه بارز تفسير ميرزا گفت: وی قرآن را با جهت اخلاقی تفسير می‌كرد كه ابتدا آيه را می‌خواند و ترجمه و معنی می‌كرد و همين كار به انسان باور می‌داد و باعث يقين آوردن مستمع می‌شد و اين كار يك استاد خوب است؛ چون اگر استاد نتواند شك را بگيرد و يقين را جايگزين آن كند، اين اتلاف وقت است و اگر اين قدرت را خداوند به او داده باشد كه شك را تبديل به يقين كند محضر چنين استادی قابل استفاده است.
وی در بيان اهميت يقين‌بخشی استاد با استناد به حديثی گفت: در روايت هم داريم كه «اجلسوا كل عالم يدعوكم من الشك الی اليقين؛ نزد عالمی بنشينيد كه شما را از شك به سمت يقين دعوت كند.» از خصومت به آشتی و محبت دعوت كند از رغبت به دنيا به سوی زهد دعوت كند، واقعا جلسه ميرزا اين‌گونه بود و مصداق بارز همان روايت مذكور بود؛ يعنی هر وقت ما به خدمت ايشان می‌رسيديم به جای «شك»، «يقين» نصيب ما می‌شد و به باورهای دينی ما افزوده می‌شد.
وی در بيان رابطه خصوصی با ميرزا جواد آقای تهرانی گفت: وقتی ميرزا را به عنوان «مرد مزكای دارای نفس قدسيه» شناختم، تصميم گرفتم رابطه‌ای خصوصی با او برقرار كنم؛ لذا بارها و بارها خصوصی از محضرش استفاده ‌كردم و هفته‌ای يك مرتبه يا دو هفته يك مرتبه مقيد بودم كه خدمت ايشان برسم و در مسائل اخلاقی و اعتقادی و فلسفی از ايشان سؤال می‌كردم كه اكثرا اخلاقی بود.
وی افزود: اگر سؤالی هم نداشتم می‌رفتم و از ايشان می‌خواستم موعظه كند و گاهی سؤالات را بهانه قرار می‌دادم و اصل درك محضر ايشان بود و بعضا پاسخ سؤالاتی را كه مطرح می‌كردم تا حدودی بلد بودم و می‌خواستم به عمق مطلب برسم، ولی بازهم وقتی به سويدای قلبم نگاه می‌كردم بيشتر هدفم ملاقات با ميرزا بود؛ يعنی يك محضر بسيار مقدس و پربركتی بود كه من كمتر محضری آنقدر پربركت ديدم و دامن دامن مطلب حاصل می‌شد؛ چون هم مزكی بود و هم علم را با عمل جمع كرده بود.
وی در توضيح بيشتر بركت درك محضر ميرزا تصريح كرد: وقتی فردی اين سه ويژگی را داشت آن وقت خداوند مطالبی را بر زبان او جاری می‌سازد كه در كتاب‌ها نيست كه مصداق اين حديث می‌شود كه «من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه علی لسانه؛ هر كس چهل صبح اعمالش را برای خدا خالص گرداند، چشمه‌های حكمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود.» و واقعا ما از آن محضر استفاده می‌كرديم و متوجه می‌شديم نكاتی كه ميرزا می‌گويد در كتاب‌ها نيست يا حداقل كسی در تفسير اين آيات و روايات اين مطالب را نگفته است.
مدرس حوزه علميه مشهد در بيان اين‌كه ميرزا در جلسات اخلاقی از چه منبعی استفاده می‌كرد؟ گفت: استناد ميرزا در نكات اخلاقی به روايات و آيات بود؛ بدين شكل كه اول روايت يا آيه‌ای را در موضوع خاصی می‌خواند و بعد درباره آن‌ها شرح می‌داد.
وی در پاسخ به اين سؤال كه ميرزا جواد آقای تهرانی بيشتر از چه كسی تأثير پذيرفته بود؟ گفت: بنده نمی‌توانم بگويم كه بيشتر تحت تأثير كدام يك از اساتيد و اشخاص معاصر خود بود، ولی می‌توان گفت كه وی بيشتر تحت تأثير «ميرزا مهدی اصفهانی» قرار گرفته بود.
وی با توجه به جنبه عرفانی ميرزا مهدی اصفهانی گفت: منتهی اين‌ها در كنار آن مبانی علمی، منع از تهذيب نفس بزرگانی؛ مانند ميرزا نشد. يادم است در رحلت ايشان نوشته بودند: «رحلت عارف بزرگوار» در صورتی‌كه خودش از واژه عرفان دل خوشی نداشت، بعد گفتند وی عارف واقعی بود و من دقيقا ياد می‌آيد در جلوی جنازه ايشان نوشته بودند «عارف كامل واصل».
وی در اشاره به جنبه عرفانی ميرزا تصريح كرد: ميرزا جزء آن عرفای واقعی بود، وی عارف عملی بود كه خدا و مبانی دين توحيد را شناخته بود و به آن رسيده بود و به آن باورها يقين داشت، اين‌ها عارف واقعی بودند، البته با توجه به آن انصاف و مروتی كه ايشان داشت من مطمئنم كه با عرفان درويشی و صوفی مسلك مخالف بود و با عرفانی كه برگرفته از آيات و روايات بود به هيچ وجه مخالفتی نداشت و ميرزا عارف عملی بود.
حجت‌الاسلام ابراهيمی جرجانی در پاسخ به اين سؤال خبرنگار ايكنا كه شهرت ميرزا جواد آقای تهرانی به تفكيكی بودن است و شما تفسير ايشان را مانند علامه طباطبايی معرفی كرديد در صورتی‌كه مشهور است كه امثال علامه با فلسفه مخالف نبودند، چه فلسفه صدرايی و چه عرفان ابن عربی، آن وقت حضرت‌عالی چگونه بين آقای طباطبايی كه فيلسوف مشهور صدرايی بوده و مرحوم ميرزا جواد آقای تهرانی جمع می‌كنيد؟ تصريح كرد: معمولا گاهی تضادی كه بين مبانی علمی هست به اين دليل است كه فرد تحت تأثير آن علم و الفاظ علميش قرار می‌گيرد كه مانع از رسيدن به حقيقت می‌شود در صورتی كه ميرزا و علامه دنبال يك حقيقت واحد بودند.
وی افزود: اگر به اين نكته دقت شود كه همه دنبال يك حقيقت و راه هستند كه همان رسيدن به خداست به اين نتيجه می‌رسيم كه راه مشتركی وجود دارد. «اصالةالماهيتی و اصالةالوجودی» هر دو می‌گويند كه می‌خواهيم به خدا برسيم. آن‌هايی كه واقعا از نفس و انانيت عبور كردند با كنار زدن اين الفاظ به يك مبانی واحد برای نيل به توحيد می‌رسند.
وی در مذمت كسانی كه عرفان واقعی را رد می‌كنند، تصريح كرد: كسانی كه اين نوع عرفان را تكفير می‌كنند در حقيقت نقايصی دارند كه از راه اظهار فضل و نفسانيات می‌خواهند اين مطالب را بيان كنند و الا وقتی من می‌بينم كه نتيجه فلسفه علامه طباطبايی كه رسيدن به توحيد محض و يقين است همان چيزی است كه ميرزا به آن رسيده و همان چيزی كه ميرزا جواد آقا به آن می‌خواسته برسد علامه در توحيد رسيده است؛ اين نتيجه را می‌گيرم كه اين‌ها در آن مبنای كلی با هم اختلافی نداشتند.
نويسنده كتاب «مقدمه‌ای بر اخلاق» گفت: ما همان دأب و سير و سلوك را كه روش اهل بيت(ع) را تداعی می‌كند در ميرزا می‌ديديم و در علامه هم می‌ديديم، از علامه سؤال كردند كه آيا فلسفه تكبر می‌آورد؟ وی گفت: «نه، فلسفه تواضع و تعبد می‌آورد.» لذا وقتی كه علامه طباطبايی وارد حرم حضرت معصومه(س) و حضرت رضا(ع) می‌شود تمام در و ديوار را می‌بوسد، اگر ايشان می‌خواست تحت تأثير فلسفه و معقولات محض و خشك قرار بگيرد، نبايد در و ديوار را ببوسد، چرا يك فيلسوف در و ديوار را می‌بوسد؟ اين برگرفته از همان مكتب اهل بيت(ع) است؛ چرا كه اين‌ها همه متبرك است.
وی در ادامه به شعر «به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست، گر ميسر نشود بوسه زدن پايش را/ هر كجا پا بنهد بوسه زنم جايش» اشاره كرد و افزود: بدين شكل بين معقولات و روايات جمع‌آوری شده است، اين است كه اين‌ها مشكلی نداشتند و اختلافات فقط علمی بود و وقتی به دنبال حقيقت باشند هيچ‌گونه اختلافی در باطن وجود ندارد و اين نزاع‌های علمی بايد باشد، من به ياد می‌آورم «سيبويه»، استاد فقه بنده، اشكالی كرده بود به يكی از تأليفات علامه تهرانی و علامه گفت: «من اين مطلب را از فلان جا گرفتم و او بايد انتقاد كند اگر انتقاد نكند علم می‌ميرد».
وی در پاسخ به اين سؤال كه آيا موضعی از ميرزا جواد آقا در نفی و رد و يا اشكال بر فلاسفه به ياد می‌آوريد؟ گفت: ايشان كتابی دارد به نام «عارف و صوفی چه می‌گويد؟» ميرزا اين كتاب را بر رد تصوف و عرفان وارداتی نوشت؛ چون دامن و فكر ميرزا را پاك‌تر از اين می‌بينم كه عرفان اهل بيت(ع) و قرآن و روايی را بخواهد رد كند كه البته در تأييد كار ميرزا بايد بگويم ما هم عرفان وارداتی را رد می‌كنيم؛ چون باعث شده فقهای بزرگ ما به اصل عرفان بدبين شوند، البته وقتی از نزديك با مبانی عرفان اصيل آشنا می‌شوند، آن‌ها هم تأييد می‌كنند.
وی در همين رابطه به خاطره‌ای اشاره كرد و گفت: يكی از طلاب می‌خواست ملبس شود كه شاگرد مشترك من و يكی ديگر از آقايان بود، با اين آقا به مجلس عمامه‌گذاری رفتيم و رسم است وقتی طلبه‌ای را عمامه‌گذاری می‌كنند، اساتيد هديه‌ای به او می‌دهند، من به تازگی كتاب «چهل حديث» امام(ره) به دستم رسيده بود و اين كتاب را به اين استاد دادم تا به آن طلبه هديه كند و وی با اين‌كه از درس فقه و اصول امام(ره) هم استفاده كرده بود، ولی مبنای عرفانی امام را قبول نداشت و از نزديك مطالعه نكرده بود، تا من اين كتاب اربعين حديث را به وی دادم به شك افتاد كه اين كتاب را هديه بدهد يا نه! من ديدم حالتی به او دست داد و در تعارف با من قرار گرفت و گفت مطالبش چيست؟ گفتم چهل تا روايت اخلاقی را امام به صورت اخلاقی، عرفانی شرح داده‌اند، ايشان آن روز كتاب را با آن حال گرفت و به آن طلبه داد.
وی افزود: برای اين‌كه از فرصت استفاده كرده باشم تا افكار عرفانی امام هم پخش شده باشد، نسخه ديگری از اين كتاب را به وی دادم چند روز بعد كه او را ديدم، گفت: «اين كتاب، خيلی جالب بود من نديده بودم.» و خيلی تشكر و قدردانی كرد در صورتی‌كه يادم هست كه با تعدادی از طلبه‌ها جلسه‌ای داشتيم در آنجا منبری رفتم و روايتی را خواندم بعد كه بيرون آمدم، همين بزرگوار رو كرد به بقيه و گفت: «انفاس قدسيه آقا در شما هم اثر كرد.» بنده اول فكر كردم منظورش استاد خاصم علامه تهرانی است، بعد گفتم ايشان را می‌فرماييد؟ گفت: «نه امام خمينی(ره) را می‌گويم.» بعد شروع كردم و مسائلی را مطرح كردن و گفتم اگر چيز ديگری هست بيان كنيد، گفت: «اين‌ها اشكال و ايراد نيست اين مطلب را می‌گويم كه اين روايات را برای عامه مردم نقل نكنيد، نمی‌فهمند.» گفتم حاج آقا من اين مطلب را برای عامه مردم كه نمی‌گويم، بلكه در جلسه علما و طلاب حضور داشتند كه اين مطالب را عنوان كردم و گرنه كه ما به عوام الناس اين بحث‌های عميق علمی و عرفانی را بيان نمی‌كنيم.
اين عالم شيعه در همين رابطه تصريح كرد: كسی به ظاهر با مبنای امام مخالف بود و در دو قطب مخالف بودند، اما چون باطنا نفس زكيه‌ای داشت به تبع آن يك صلح باطنی هم داشت.
حجت‌الاسلام جرجانی در پاسخ به سؤالی مبنی بر اين‌كه ميرزا جواد آقای تهرانی در اول رساله «لب‌اللباب» نقدی دلسوزانه بر شهيد مطهری می‌كند كه وی در آخر عمرش به اين نتيجه رسيد كه بايد به سمت عرفان رفت و علامه طباطبايی هم درباره فتوحات اين تعبير را دارد كه دامن دامن معارف را از آن می‌گيرم، سؤال اين است كه شما در اين سلوك بوديد و ازمعارف مرحوم تهرانی و علامه طباطبايی هم استفاده كرديد كه بسيار هم تحت تاثير ابن عربی بودند، مرحوم ميرزا چه نظری درباره ابن عربی و عرفان وی داشت؟ گفت: ميرزا ابن عربی را قبول نداشت.
وی با بيان اين‌كه با ميرزا در اين زمينه اختلاف داشتم، تشريح كرد: نمی‌توان اين را انكار كرد كه ابن عربی در عرفان نظری و علمی عالم است و ما مطالب علمی ابن عربی را می‌گيريم و هيچ مسئله‌ای هم نداريم و دأب حقير اين‌چنين است و من به عزيزانی كه با مبانی و واژه‌های علمی ابن عربی مخالفت می‌كنند، می‌گويم درست نص قرآن را رد می‌كنيد مگر اين آيه در قرآن نيست كه «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏» قائل اين قول كيست؟ هيچ كس، هر كه می‌خواهد باشد، قرآن اصلا صحبتی از قائل نكرده، قول را گفته بگيريد پس آيه به ما می‌گويد علم و دانش را بگيريد نه اين‌كه ببينيد قائلش كيست، پس بنابراين آيه، چرا به ابن عربی را كه خدا يك عنايتی در اين بعد به او كرده را نفی می‌كنيم؟
وی افزود: اما ما بايد دقت كنيم ديگر نيازی نيست كه عقايد اعتقادی و توحيدی خود را كه ائمه(ع) بيان كرده‌اند از ابن عربی بگيريم، در اين جهت قبولش نداريم و مكاشفات و برنامه‌های شخصی ابن عربی برای خودش خوب بود؛ لذا با تمام احتراماتی كه برای استادم علامه تهرانی قائلم ولی در بعضی از قضايا می‌ديدم كه اين‌ها با بعضی از مبانی اعتقادی ما مطابقت نمی‌كند. علامه تهرانی بر اساس علم خود عمل می‌كرد، ولی ما چون در همان زمينه قانع نشده بوديم آن را قبول نمی‌كرديم؛ چون بنا نبود همه چيز را ما از اساتيد تعبدا قبول كنيم، بالا خره تعقل هم لازم بود.
وی در همين رابطه به مثالی استناد كرد و گفت: مثلا در مسئله فنا مبنای علامه طباطبايی را قبول كردم در صورتی كه استادم علامه تهرانی يك مبنای جدا داشت، او واقعا در فنای فی الله ذوب شده بود و ما از باب احترام به ايشان چيزی نمی‌گفتيم و مباحثه‌ای با ايشان نمی‌كرديم و بعد ما چيزی در دلمان می‌ديديم كه مانع از قبول آن مبنا می‌شد و ابهت يا احترام استاد باعث می‌شد ما از اين جهت با او بحث علمی نكنيم، و اشكالی ندارد كه مرحوم تهرانی يك سری مطالب را رد كند، بايد هم رد كند؛ چون از طرق علمی به آن نتيجه رسيده است. نزاع علمی ممكن است به نزاع اعتقادی هم منجر شود وقتی نزاع اعتقادی شد می‌رويم سراغ روايات محكم و سديد و قوی ائمه(ع)كه اين‌گونه روايات فصل الخطاب علمی و فكری و اعتقادی است.
حجت‌الاسلام ابراهيمی جرجانی در تصريح به شهودات ميرزا گفت: روزی خدمت ميرزا رفتم كه از او سؤال كنم كه چه كنم كه مبتلا به عجب و غرور نشوم؟ ميرزا گفت: «هرچه داريد از خدا ببينيد اگر شما هرچه داشتيد و داريد را از خدا بدانيد دچار عجب و غرور نمی‌شويد.» د رهمين حين من اين مطلب در ذهنم بود كه گاهی تصميم می‌گيرم؛ مثلا چهل شب به هيچ وجه نماز شبم تعطيل نشود تا شب 39 ادامه می‌دهم و شب چهلم خواب می‌مانم و نماز شبم قضا می‌شود، می‌خواستم سؤال كنم كه آقا چرا انسانی تصميم می‌گيرد برای اين كار، ولی شب 39 يا در بين اربعين نتيجه نمی‌گيرد و خواب می‌ماند؟ بعد از اين‌كه مسئله عجب را توضيح داد قبل از اين‌كه من مطلب درون ذهن خود را بگويم، در آخرش گفت: «مثلا انسان تصميم می‌گيرد چهل شب نماز شب بخواند، شب چهلم يا 39، خواب می‌ماند تا دچار عجب و غرور نشود.» دقيقا از سويدای قلب من خبر داد. بارها می‌شد خبرهای باطنی می‌داد، من وقتی كشف و شهود ميرزا را می‌ديدم و می‌شنيدم كه همين كشف و شهود‌ها از علامه طباطبايی هم رسيده، از مرحوم آقای قاضی هم رسيده و ميرزا مهدی اصفهانی و از شيخ حسن نخودكی هم رسيده است و جمع بين اين افكار می‌كردم به اين نتيجه می‌رسيدم كه همه اين‌ها واقعا به دنبال كشف حقيقت بودند و اجتهاد باطنی داشتند.
وی به خاطره ديگری اشاره كرد و گفت: خدمت ميرزا رفتم و سؤال كردم كه به جلسات می‌رويم و از ما می‌خواهند كه نصيحت كنيم و درس اخلاق بدهيم، ما هم می‌دانيم كه هنوز آلوده‌ايم، تكليف چيست؟ ايشان فرمود: «نه آقا، بگوييد! بگوييد! حرف خوب بزنيد، مطالب اخلاقی بگوييد، كه خود گفتن، نتيجه و اثر دارد.» بعد گفتم كه پس مراد از آيه شريفه: «يا أَیُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون‏» چيست: ميرزا گفت: «اين درباره خلف وعده است. شأن نزول آيه مخصص برای آيه نمی‌شود، اشكالی ندارد شما بگوييد، ان‌شاءالله در خودتان هم اثر می‌كند.»
وی در مورد تواضع ميرزا جواد آقای تهرانی گفت: هر وقت منزل ميرزا می‌رفتيم خودش پذيرايی می‌كرد، با آن قد خميده چای می‌ريخت و پذيرايی می‌كرد و وقتی كه خيلی هم پير شده بود و نمی‌توانست چای بياورد، يك جعبه بيسكويت زير ميزش گذاشته بود و می‌گفت يك تغيير ذائقه‌ای بدهيد، و بدين ترتيب پذيرايی می‌كرد و بعد كه قصد ترك منزل می‌كرديم، با قد خميده كفش‌ها را جفت می‌كرد، وقتی ايشان خم می‌شد كفش‌ها را بگذارد، ما احساس می‌كرديم دنيايی از عظمت خم می‌شود، خيلی تواضع داشت! خيلی مهمان‌نواز بود، خيلی مؤدب و خوش‌برخورد بود، يك جمله بر خلاف ادب كه باعث رنجش بشود از ايشان نشنيديم، حتی بعضی مواقع سؤالاتی از ايشان می‌پرسيديم كه شايد بعضی سؤالات اصلا خوب نبود يا خيلی ربط و جايگاهی نداشت، ابدا نمی‌گفت اين چه سؤالی است كه می‌پرسيد كمی سؤال علمی كنيد.
وی ضمن بيان خاطره‌ای از ميرزا، گفت: قرار شد در اوايل انقلاب با جمعی از علما و طلاب حوزه علميه مشهد خدمت امام(ره) در قم برسيم و ملاقاتی خصوصی داشته باشيم، ابتدا رفتيم ديدار آيت‌الله گلپايگانی، آنجا كه در محضرشان نشسته بوديم آقايی آمد در گوش من گفت: «آهسته! شلوغ نشود، می‌خواهيم برويم ديدار خصوصی امام(ره) شما هم بيا.» رفتيم منزل آيت‌الله محمد يزدی كه ملاقاتی با امام داشته باشيم كه ميرزا هم همراه ما بود، در آنجا صندلی گذاشتند كه امام(ره) بيايد روی آن بنشيند و ما چند لحظه‌ای ديدار داشته باشيم و برای ما صحبت كنند، امام وقتی از اتاق مجاور آمد، تا چشمش به ميرزا جواد آقا تهرانی افتاد خيلی در مقابل ميرزا تعظيم و تكريم كرد و يك دستش را گذاشت روی بازوی ميرزا و دست ديگرش را هم روی شانه ميرزا قرار داد و وی را روی صندلی نشاند و خود ايستاده در حدود يك ربع برای ما صحبت كرد.
وی در بيان ابهت ميرزا به خاطره ديگری اشاره كرد و گفت: در اوايل انقلاب ايام فاطميه بود و معمولا جلسات، منجر به راهپيمايی و تظاهرات عليه شاه می‌شد، جلسه‌ای در منزل آقای فلسفی برقرار بود كه مأموران شاه به داخل منزل هجوم آوردند و فرمانده كلشان گفت: «زود منزل را ترك كنيد!» اما تا ميرزا را ديد، سرش را پايين انداخت و عقب‌نشينی كرد و گفت: «اگر به احترام ايشان نبود چه و چه می‌كردم.» درحالی كه خود ميرزا از مخالفان بود و خودش عليه حكومت امضا جمع می‌كرد و با قد خميده اعلاميه‌ها را می‌آورد و از علما امضا می‌گرفت.
نويسنده كتاب «تالی الفضائل و المناقب امام علی(ع)» خاطره‌ای نيز در بيان تواضع ميرزا تعريف كرد و افزود: يك وقت از ميرزا دعوت كرديم در مجلس آيت‌الله خويی برای ما صحبت كند، صحبتش طولانی شد و از وقت گذشت. ميرزا گفت كه شما خود را ملامت كنيد من اگر طولانی كردم خودتان خواستيد خودتان مرا دعوت كرديد.
وی به خاطراتی از اواخر عمر ميرزا اشاره كرد و گفت: در اواخر عمر ميرزا به ملاقتش رفته بودم، در زدم و صدای ميرزا را شنيدم، ولی در را باز نمی‌كرد، صبر كردم و دوباره در زدم، تقريبا يك ربع پشت در بودم و می‌شنيدم صدای صحبت می‌آيد، ولی در را باز نمی‌كند پس از اين مدت ديدم در باز شد و يك آقايی از منزل بيرون آمد و من وارد شدم. ميرزا گفت: «من صدای در زدن شما را می‌شنيدم، اين‌كه در را باز نكردم خواستم او برود كه مزاحم شما نباشد.»
وی به خاطره ديگری اشاره كرد و گفت: روزهای آخر عمر ميرزا بود كه ملاقات ممنوع شده بود و آن عشق و علاقه ما بر عقل ما غلبه كرد و گفتم بايد ميرزا را ملاقات كنم، بالاخره در زدم و در باز شد و داخل رفتم، ديدم كه حجت‌الاسلام عبدخدايی هم آنجا نشسته و با ميرزا صحبت می‌كرد و من هم نشستم، گفتم با توجه به اين‌كه دكتر ملاقات ممنوع كردند، من آمدم فقط شما را ملاقات كنم و بروم مگر اين‌كه خود جنابعالی اعمال ولايت بفرماييد و من بيشتر بنشينم و ايشان با همان زبان مليحی كه داشت گفت كه می‌فرماييد من آن كاغذ را بردارم، گفتم نه آقا برندار من می‌روم، ديگر من نخواستم ايشان اذيت شود، بلند شدم و خارج شدم.
وی به خاطره‌ای هم در تربيت فرزند ميرزا اشاره كرد و گفت: وقتی به بهشت رضا(ع) رسيديم، رفتيم جنازه ميرزا را از وانت بياوريم، اول مغرب بود جمعيت زيادی هم نبود در مجموع يادم هست تا آنجا 200 نفر بيشتر نيامدند و خود ايشان هم از شهرت خوششان نمی‌آمد و واهمه داشتند و گريزان بودند. ما رفتيم جلو كه ناگهان كفش من در جوی آب افتاد تقريبا هوا داشت تاريك می‌شد، پسر ميرزا ديد كه يك طلبه جوی آب را می‌گردد، آمد جلو و پرسيد چه شده، گفتم كفشم! ايشان جنازه پدر را رها كرد، گشت كفش من را پيدا كرد، بعد دنبال جنازه رفت و اين برای من بسيار جالب بود كه در تربيت فرزند چقدر موفق بوده است و اين به نفس زكيه ميرزا برمی‌گشت.
وی تصريح كرد: ميرزا خودش ركنی بود و بايد در اعياد می‌نشست و ديگران می‌رفتند به ديدارش، ولی او اين ‌كار را نمی‌كرد خودش بلند می‌شد عصازنان به ديدن علما می‌رفت، يكی از اعياد نشسته بوديم خدمت آيت‌الله حاج حسين شاهرودی با اين‌كه يكی از هم دوره‌ها و همفكری‌های ميرزا بود، در همين حين يك مرتبه به سيد عرض كردند كه ميرزا آمده به ديدن شما، يك مرتبه ايشان فرمود: «عجب! حالا بيا درست كن، چرا ايشان آمده» واقعا برای حاج آقا حسين جای تعجب بود؛ زيرا ميرزا بايد خودش بنشيند و مردم به ديدنش بروند ولی باز او خودش به ديدار علما می‌آمد. اين تواضع و افتادگی و خاكی بودن ميرزا را نشان می‌داد.
وی در پايان افزود: وقتی وارد مجالس می‌شد هيچ جايگاهی برای خودش نمی‌ديد كه در صدر مجلس بنشيند يا وسط مجلس، ما اين را بارها از ايشان می‌ديديم كه وقتی وارد مجلس می‌شد نگاه نمی‌كرد كجای مجلس بنشيند هركجا خالی بود بر طبق سنت پيامبر(ص) همانجا می‌نشست گاهی به زور ايشان را از وسط و پايين مجلس می‌آوردند بالا و اين را هم به سختی قبول می‌كرد.


نوشته شده در   يکشنبه 5 ارديبهشت 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode