ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 15 ارديبهشت 1403
شنبه 15 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 25 فروردين 1389     |     کد : 7174

از مدرنيزاسيون غربي تا نوگرايي شيعي

تحير و بن‌بست امروزين ما درباره مباحث توسعه و پيشرفت، انسان را به واكاوي علل اين تحير و بن‌بست علاقه‌مند مي‌كند...

تحير و بن‌بست امروزين ما درباره مباحث توسعه و پيشرفت، انسان را به واكاوي علل اين تحير و بن‌بست علاقه‌مند مي‌كند.
اين نقطه آغازي براي ورود به اين حوزه فكري دراين مطلب بوده است. بر اين اساس جهت‌گيري اصلي مقاله به سمت و سوي بحثي با عنوان «تحول و پيشرفت در ايران از نوگرايي شيعي تا مدرنيزاسيون غربي» متوجه است. طرح كلي مد نظر (تشيع و مدرنيته) راهبردي است به‌منظور تبيين اين مسئله كه آيا از نگاه تشيع و براساس آموزه‌هاي آن مي‌توان برنامه‌اي در جهت نوگرايي و پيشرفت به دست آورد كه با يك بيان تاريخي عجين باشد؟
مباحث پيرامون توسعه و پيشرفت در يك جامعه از جمله موضوعات علمي و كاربردي مهمي است كه لازم است قبل از ورود به هرگونه بحث و نظريه‌پردازي پيرامون آن ابتدا به تبيين كليت آن پرداخت.
تغييرات اجتماعي عبارت است از تبديل‌هايي كه در اصول زندگي يك ملت روي مي‌دهد. اين تغييرات از هزاران عامل داخلي و خارجي و قوايي كه زاييده شرايط داخلي يا خارجي است، پديد مي‌آيد. بر اين اساس مي‌توان گفت انديشه جديد، جامعه‌اي را دچار دگرگوني خواهد كرد كه تحول و پيشرفت، محصول نياز طبيعي و تاريخي آن جامعه باشد. اين مطلب به‌عنوان معياري در سنجش ميزان كارآمدي تحولات نوگرايانه در ايران لازم است مدنظر قرارگيرد.
تحول و پيشرفت در يك جامعه داراي ابعاد گوناگوني است كه در مجموع مي‌توان آنها را در چهار‌ دسته كلي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي بيان كرد. هر يك از اين چهار دسته مؤلفه‌هايي دارد كه در يك برنامه پيشرفت همه‌جانبه لازم است به مختصات هر يك توجه شود. لازم به ذكر است كه جامعه‌اي‌ را مي‌توان پيشرفته درنظر آورد كه بتوان در آن شروع پويش در مسير اين مؤلفه‌ها را يافت كه برايند آن در آينده نويدبخش رسيدن به اهداف باشد. در بخش‌هاي بعدي به‌ترتيب، به بيان رويكرد نوگرايي شيعي و مدرنيزاسيون غربي در روند رشد و پيشرفت خواهيم پرداخت.

تبيين مؤلفه‌هاي نوگرايي شيعي صفوي و ارتباط آن با مدل آرماني
آنچه از نظر سير تاريخي مي‌توان پيرامون نوگرايي در تاريخ ايران دنبال كرد مربوط مي‌شود به نوگرايي جامعه ايران در 5قرن گذشته؛ در روزگار صفويان. براساس شواهد صحيح تاريخي مي‌توان گفت در دوره صفوي ما شاهد نوعي تحول عميق در نگاهمان به هستي بوده‌ايم كه به‌نظر مي‌آيد پس از ورود اسلام به ايران از مهم‌ترين نقاط اعتلاي تاريخ ما باشد. به‌نظر والتر هينتس، ايران امروز از نظر سياسي و فرهنگي برهمان پايه‌اي استوار است كه سلاطين صفوي در قرون‌16و 17ميلادي بنا نهادند. علت اين قضاوت را در اين نكته مي‌توان دانست كه ايجاد نوگرايي يا حتي توسعه آن در اين دوران، داخلي، طبيعي و بومي بوده و وقفه در آن نيز روال مشخص و معيني را طي كرده است. در واكاوي عميق نهضت صفويان در ايران لازم است توجه داشته باشيم كه جريان شيعه به‌عنوان روح حاكم بر نهضت صفويان، علت و مولد جريان نوگرايي در اين دوران بوده است.
راجر سيوري از محققان تاريخ ايران، معتقد است در تاريخ ايران پس از اسلام، ظهور سلسله صفويه نقطه عطفي است مهم؛ پس از قرن‌ها فرمانروايي بيگانه، ايران دوباره به كشوري قدرتمند و مستقل در شرق اسلامي بدل مي‌شود. اين سلسله مهم هويت ايرني را ديگر بار زنده كرد و بعد از هشت قرن و نيم فرمانروايي سلسله‌هاي بيگانه، يك كشور مستقل ايراني تأسيس كرد. به‌نظر وي مهم‌ترين كار شاه‌اسماعيل اعلام تشيع اثني‌عشري يا دوازده‌امامي به‌عنوان مذهب رسمي كشور جديد صفويه بود. پيامد اين حكم، كل سير تاريخي دوره‌هاي بعدي ايران را تغيير داد و باعث ايجاد رنسانسي در ايران شد كه وي از آن با نام «رنسانس صفوي» ياد مي‌كند.
ايران دوره صفوي، دوره‌اي درخشان در تاريخ ايران اسلامي بوده است. سفرنامه‌هاي بيگانگان، در ايران آن روز شاهدي بر پيشرفت‌هاي علمي و اجتماعي در ايران است. شاخصه‌هاي اين پيشرفت را مي‌توان در تمامي چهاربخش مطرح در يك نوگرايي متوازن رديابي كرد. در بخش اجتماعي مي‌توان به عواملي همچون سطح زندگي، اشتغال، برابري اجتماعي، امنيت، بهداشت، سطح سواد و... اشاره داشت. در بعد فرهنگي مسائلي همچون ايجاد روحيه خودباوري، شكل‌گيري هويتي جديد با توجه به آموزه‌هاي شيعي و توجه و اهتمام به ترويج علم، دانش و هنر، يادآور رشدي فرهنگي در فضاي ايران است.
اما در بعد سياسي نيز مي‌توان شاخصه‌هايي از پيشرفت را در دوران صفوي شاهد بود؛ مسائلي همچون ايجاد انديشه سياسي و قالبي نو براي حكومت براساس نگرش‌هاي تشيع و مدنيت ايران، اهتمام به تأمين رفاه مردم و پاسخگويي حكومت نسبت به نيازهاي آنان، قانون‌پذيري حكومت، مشاركت مردم در امور، وجود تفكر و استراتژي در حكومت، مشروعيت حكومت، انتصاب مجريان براساس لياقت و حتي مسئله مهم و اساسي قدرت و استبداد. اما در مورد فضاي اقتصادي نيز مي‌توان نكات قابل توجهي را از روند رو به رشد بخش‌هاي اقتصادي و انديشه‌هاي وابسته به آن در دوران صفوي و روند نوگرايي بومي ايران ديد.

نوگرايي ايران در قالب مدرنيزاسيون غربي
يكي از دوره‌هايي كه مي‌توان از آن به‌عنوان دوراني سرنوشت‌ساز در تاريخ تحولات ايران ياد كرد، مقطع تاريخي «از جنگ‌هاي ايران و روس تا سقوط نظام پهلوي» است كه مي‌توان از آن با عنوان عصر مدرن‌سازي جامعه و دوران فعاليت جريان مدرنيزاسيون غربي ياد كرد.
چند برداشت فكري در مورد اين دوره و مباحث وابسته به آن مطرح است:
1- بحث از اين موضوع، در جامعه ايراني با نوعي نگاه مثبت و با نوعي استقبال اوليه مواجه شده و بار مثبت آن غلبه داشته است.
2- حركت تاريخي اين مسئله، با بخشي از روحيه ايراني كه در آن با ابتكار، نوآوري و خلاقيت عجين بوده است همراه شده و نوعي افق جديد و پويايي و خوش‌بيني و اعتلا را نويد داده است.
3- به‌رغم اقبال اوليه، مدرنيزاسيون در مراحل بعدي به دو شق و حوزه كاملاً مجزا و منفك تبديل شد و اين حركت ملي در اواسط كار با نوعي طبقه و تفكر خاص توأم مي‌شود. در اين بخش است كه ما شاهد سيطره تفكر ايدئولوژيك غرب بر جريان نوخواهي هستيم كه شروعي است براي تولد جريان مدرنيزاسيون غربي.
شق اول در اين مسئله ادامه همان جريان طبيعي نوگرايي ايران در عصر صفويه است و به خاطر آنكه با تثبيت و رشد فرهنگ شيعه در كشور همراه بود، همگام و هم‌سنخ با آن به پيش مي‌رفت. اما در طرف ديگر كه ترجمان مدرنيسم بوده، مسئله به‌گونه‌اي ديگر اتفاق افتاد؛ در اين شرايط جامعه ايران چند ضربه اساسي و مهلك را پذيرا شده بود و در حقيقت اين نوع از نوگرايي با شرايطي بد و انحطاطي فراگير در جامعه قاجار همراه بوده است.
در يك جمع‌بندي از مقدمه‌اي كه تا‌كنون ارائه شده، مي‌توان گفت: نوخواهي عصر قاجاريه در 2‌مرحله انجام شد؛ يكي مرحله طبيعي نوخواهي ملي و بومي ايرانيان و ديگري مرحله تبديل آن به نوعي غرب‌گرايي و سپس غرب‌زدگي و خودباختگي.
به‌نظر مي‌آيد نگاه جريان مدرنيزاسيون غربي در ايران به ديگران از حد اخذ نداشته‌ها و رفع كمبودها، بالاتر رفته به از بين‌بردن داشته‌ها و جايگزين كردن افكار وارداتي به جاي نگرش‌ها و انديشه‌هاي اصيل اسلامي ايراني منجر شده‌است. براي نمونه مي‌توان به جريان مشروطه به‌عنوان يكي از نقاط عطف مهم تاريخ ايران اشاره كرد. اين نهضت زماني كه جريان امور از حد تحول جامعه در برابر استعمار و استبداد بيرون رفته و به‌صورت سيطره تفكر ايدئولوژيك غرب‌محور بر اركان جامعه مواجه شد نوعي واگرايي ملي را نسبت به‌خود شاهد بود و نتيجه آن تبديل استبداد سنتي ايران كه تا حدي خود را در چارچوب شرع محدود مي‌ديد به استبدادي مدرن شد كه هيچ محدوديتي را در اعمال قدرت، در مقابل خود برنمي‌تافت.
يكي از دلايلي كه اين مقاله براي ناكامي جريان مدرنيزاسيون غربي در ايران به آن معتقد است اين است كه دلايل و نظريات متفاوتي در باب علل توسعه‌نيافتگي ايران به‌رغم سابقه دويست‌ساله اين جريان در ايران از سوي طرفداران و مجريان آن مطرح شده و اين خود نشان ناكارآمدي اين نگرش است كه به‌دنبال دليل آن هستند و اگر نگوييم پياده شدن نگرش مدرنيزاسيون، پيشرفت جامعه ما را چندين دهه به عقب انداخت، حداقل مي‌توان گفت راكد نگه داشت و مانع پيشرفت بر مبناي اصولي و صحيح آن‌كه از دوره صفوي شروع شده بود، گرديد.
همان‌گونه كه در اين مقاله به‌طور مكرر اشاره شد، تحول طبيعي و تاريخي اين مرز‌و‌بوم، پس از فراز‌و‌نشيب‌هاي فراوان، بالاخره در نوزايي جامعه ايراني در عصر صفوي تجلي كرد و مليت ايراني با هويت ديني و پشتوانه مذهب شيعه اثني‌عشري كه ريشه در جان جامعه داشت، در آستانه ظهور دنياي جديد، جامعه پويا و زنده‌اي را پايه‌گذاري كرد كه براي بقاي خود 2خصلت بنيادين به همراه داشت:
1. هويت ملي ايراني
2. هويت اعتقادي ايراني.
اين در حالي است كه تحولات و نوزايي جامعه ايراني در عصر صفوي، مورد كم‌لطفي و بي‌مهري محققان ايراني قرار گرفت. نوزايي در هنر و صنعت، فلسفه و حكمت، كلام و اديان، امنيت و آزادي، سياست و اقتصاد، معماري و شهرسازي، هركدام به تنهايي كافي بود كه توجه متفكران و محققان اين مرز‌و‌بوم را به علل و پشتوانه فكري اين تحولات در اين دوران معطوف كند و از برايند اين توجه بستر مناسبي براي تحولات دوران بعدي فراهم آيد.
سؤال اساسي اين است كه چرا روشنفكران ما، به‌عنوان سكاندار جريان مدرنيزاسيون غربي، نوگرايي و تحول طبيعي و تاريخي ايران را در عصر صفوي مورد توجه قرار نداند، درحالي‌كه مي‌توانستند از آن به‌عنوان الگوي كارساز اهداف، انگيزه‌ها و سياست‌هاي ايران در دوران بعد استفاده كنند و تنها به رفع نقايص آن بپردازند.
متأسفانه روشنفكران ما آنچه را كه خود داشتند از بيگانه تمنا كردند؛ امري كه به‌نظر مي‌آيد در انقلاب اسلامي مورد توجه قرارگرفته و لازم است پس از آن نيز در ذهنيت نخبگان ما قرار گرفته و بر مبناي آن برنامه‌ريزي شود.
در كل مي‌توان گفت كه انقلاب اسلامي ابتدا به‌صورت اجمالي و در ادامه تفصيلي، با الهام‌گيري از نهضت صفويان و جريان نوگرايي برگرفته از آن به‌عنوان سنت خود و نيز تجربه‌آموزي از جريان مدرنيزاسيون، چارچوب كلي خود را شكل‌داده و طبق آن به چينش عناصر پرداخته است؛ همان راه صحيح و اصولي كه در طول تاريخ معاصر، نمايندگان جريان نوگرايي اصيل و ديني به‌دنبال آن بوده‌اند.

همشهري آنلاين- مصطفي مرتضوي


نوشته شده در   چهارشنبه 25 فروردين 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode