ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 4 بهمن 1388     |     کد : 6325

یکشنبه 4 بهمن 8 صفر 24 ژانويه

سلمان فارسى از شخصيت‏هاى اسلامى بلندآوازه و از صحابه معروف پيامبراكرم(ص) است.

درگذشت سلمان فارسی در سال 35 هجرى قمرى
سلمان فارسى از شخصيت‏هاى اسلامى بلندآوازه و از صحابه معروف پيامبراكرم(ص) است.
وى با اين كه ايرانى‏نژاد بود، در ميان عرب‏ها و مسلمانان حجاز كه غالباً عرب‏نژاد بودند، به مقامى رفيع و مرتبه‏اى بلند دست يافت. در سال اول هجرى، هنگامى كه پيامبر اكرم(ص) ميان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى برقرار نمود، ميان سلمان و ابودردا(عويمر بن ‏زيد) نيز عقد اخوت بست و در اين ماجرا به سلمان فرمود: يا سلمان أنت من أهل البيت و قد آتاك الله العلم الاوّل و الآخر و الكتاب الاوّل و الكتاب الآخر؛ اى سلمان، تو از اهل‏بيت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستين و واپسين را عنايت كرده است و كتاب اوّل(نخستين كتابى كه بر پيامبران الهى نازل شده بود) و كتاب آخر(قرآن مجيد) را به تو آموخته است.
ابوالبحترى روايت كرد: از حضرت على(ع) درباره شخصيت سلمان فارسى پرسش شد، آن حضرت فرمود: تابع العلم الاوّل و العلم الآخر و لايدرك ما عنده؛ سلمان، به دست آورنده و پيروى كننده دانش نخست و دانش واپسين(يعنى تمامى معارف) بود و آن چه در نزد اوست، بر ديگران پنهان مانده است.
سلمان ‏فارسى به حذيفة بن ‏يمان كه از دوستان وى بود، درباره دانش و معرفت، چنين سفارش كرد: يا أخا بنى‏عبس، انّ العلم كثير و العمر قصير فخذ من العلم ما تحتاج اليه فى أمر دينك ودع ما سواه فلا تعانه؛ اى برادر طايفه بنى‏عبس، بدان كه دانش، بسيار است و عمر انسان كوتاه، پس به مقدارى كه در امر دين‏ات به آن نياز دارى، به دست آور و مابقى را رهاكن و خود را در تحصيل آن به خستگى نينداز.
از پيامبراكرم(ص) روايت شد: روح الأمين بر من نازل گرديد و به من گفت كه خداى متعال، چهار تن از صحابه مرا دوست دارد.
از آن حضرت پرسيدند: يا رسول‏الله(ص) ، آن چهار تن كيانند؟
پيامبر(ص) فرمود: آنان عبارتند از: على، سلمان، ابوذر و مقداد.
هم چنين قنبر از اميرمؤمنان(ع) و آن حضرت از پيامبر(ص) روايت كرد: آگاه باشيد كه بهشت برين، مشتاق چهار تن از ياران من است. خداوند سبحان به من دستور داده است كه آنان را دوست داشته باشم.
در اين هنگام، تنى چند از صحابه مانند صهيب، بلال، طلحه، زبير، سعد بن ‏أبى ‏وقاص، حذيفه و عمار ياسر به پيامبر(ص) نزديك شده و از آن حضرت پرسيدند: اى پيامبر خدا(ص)! آن چهار تن كيانند؟ به ما نيز بشناسان تا ما هم آنان را دوست داشته باشيم.
پيامبر(ص) فرمود: اى عمار! تو همانى كه خداوند سبحان، شناخت منافقان را به تو عنايت كرد. اما آن چهار نفر عبارتند از: اوّل: على‏ بن‏ ابى ‏طالب)ع(، دوّم: مقداد بن ‏اسود، سوّم: سلمان ‏فارسى و چهارم: ابوذر غفارى.
مؤلف شهير " اُسد الغابة"، زندگى‏نامه سلمان را از ابن ‏عباس به تفصيل نقل كرده است كه خلاصه آن چنين است: وى از اهالى روستاى "جى" از توابع اصفهان بود و پدرش دهقان تلاشگر و از پيروان دين زرتشت در اين روستا بود و به خاطر علاقه و محبت زياد به فرزندش سلمان، او را از كار باز مى‏داشت و خدمت‏كار آتشكده زرتشتيان نمود. اما سلمان با مسيحيان منطقه خود آشنا شد و به كيش مسيحيت درآمد. ولى با مخالفت شديد پدرش مواجه گرديد. پدرش براى جلوگيرى سلمان از پيوستن به مسيحيان، وى را در بند نمود و در خانه خويش زندانى كرد. سلمان از مسيحيان يارى جست و از بند و زندان پدر رها شد و به سوى شام هجرت كرد. در آن جا با مسيحيت آشنايى بيشترى پيدا كرد و در كنار اسقف شام به خدمت‏كارى اين دين پرداخت. پس از درگذشت بزرگ مسيحيان در شام، به موصل رفت و پس از مدتى به "عموريه" نقل مكان كرد و در اين مدت نيز به مسيحيت و مسيحيان خدمت مى‏كرد و هم درباره اين دين الهى، تحقيق و تفحص بيشترى به عمل مى‏آورد. پس از درگذشت بزرگ مسيحيان عموريه، به همراه گروهى از عرب‏هاى طايفه بنى‏كلب به شبه‏جزيره عربستان هجرت كرد و عرب‏ها ناجوانمردانه وى را در وادى‏القرى به مردى از يهود فروختند. مدتى نگذشته بود كه مردى از يهوديان بنى‏قريظه، او را از آن يهودى خريد و به همراه خود، به مدينه برد. سلمان، مدتى در اين شهر به خدمت‏كارى يهوديان پرداخت. تا اين كه با دعوت پيامبر(ص) آشنا گرديد و گمشده خود را در وجود شيرين پيامبر(ص) يافت.
وى، مسلمان شد و به فرمان رسول خدا(ص) با صاحب خود پيمان بست كه قيمت خود را پرداخت كند و آزاد گردد. مرد يهودى با وى عقد مكاتبه بست كه در قبال غرس سيصد نهال خرما و يك ديه كامل و چهل اوقيه طلا، وى را آزاد نمايد.
پيامبر اكرم(ص) و برخى از صحابه آن حضرت، وى را يارى كردند تا قيمت كامل خويش را به يهودى پرداخت كرد و طعم آزادى را بار ديگر چشيد و در زمره مسلمانان آزاد و ياران نزديك رسول خدا(ص) درآمد.
سلمان در سالى كه پيامبر(ص) ميان هر دو مسلمانان عقد اخوت بست، به عقد اخوت ابودرداء درآمد و در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ‏هاى مسلمانان شركت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا(ص) در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت.
وى پس از رحلت پيامبر(ص) به كوفه رفت و در آن جا مقيم گرديد. سرانجام در سال 35 هجرى قمرى در آخر خلافت عثمان و به قولى در اوّل سال 36 هجرى قمرى، بدرود حيات گفت.
برخى از مورخان روز وفات سلمان را، هشتم صفر دانسته‏اند. اگر منظورشان صفر سال 35 قمرى باشد، پس وفاتش در آخرين سال خلافت عثمان‏ بن ‏عفان روى داده است. ولى اگر مرادشان صفر سال 36 قمرى باشد، دانسته مى‏شود كه وى در اوائل خلافت حضرت على(ع) زنده بود و حكومت مدائن را هم چون گذشته بر عهده داشت و پس از قريب به پنجاه روز از خلافت آن حضرت، در مدائن وفات يافت. حضرت على(ع) آن هنگام در مدينه ساكن بود و هنوز به كوفه مهاجرت نكرده بود. آن حضرت، در عالم غيب از مدينه به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و وى را در همان مكان دفن نمود.
سلمان فارسى چه آن هنگامى كه در مدينه ساكن بود و چه آن هنگامى كه به كوفه هجرت كرد و چه آن هنگامى كه از سوى عمر بن‏خطاب به حكومت مدائن منصوب شد، لحظه‏اى از محبت و دوستى حضرت على(ع) و خاندان وي غافل نشد. او از ياران نزديك رسول‏خدا(ص) و امام على(ع) و از شيعيان نخستين و راستين صدر اسلام است.
وى در مدائن وفات يافت و حضرت على(ع) در عالم معنى و غيب، خود را به مدائن رسانيد و او را غسل و كفن كرد و بر جنازه‏اش نماز خواند و در همان جا دفن نمود. هم اكنون مرقد او زيارت‏گاه شيفتگان حقيقت و معرفت است.

شكنجه و آزار ابن‏زيّات، به دستور متوكل‏ عباسى سال 233 هجري قمري
محمد بن ‏عبدالملك، معروف به زيّات ‏ووزير، در دوران خلافت معتصم ‏عباسى(هشتمين خليفه عباسيان) به خاطر برخوردارى از فضل و دانش و تبحّر در علم نحو و لغت، جذب دستگاه خلافت عباسى گرديد.
وى به معتصم‏عباسى، بسيار نزديك و از خواص وى به شمار مى‏آمد. به همين جهت، معتصم‏عباسى مقام وزارت را به وى واگذار كرد و بر ارج و منزلت او افزود.
زيات به خاطر برخوردارى از ذوق شعر، دانايى و حسن سلوك و پشتيبانى از دستگاه خلافت و فروتنى در برابر خليفه وقت، موقعيت مناسبى براى خويش به وجود آورد.
وى در دوران خلافت سه تن از خلفاى عباسى(معتصم، واثق و متوكل) نقش مؤثرى در حكومت و خلافت داشت و براى خوش‏خدمتى خلفا و تدبير امور سياسى و نظامى، تلاش‏هاى بليغى به عمل آورد.
پس از مرگ معتصم‏عباسى در نيمه ربيع‏الاوّل سال 227 قمري، با پسرش ابوجعفرهارون، ملقب به الواثق‏باللّه بيعت شد.
در تمام دوران خلافت پنج‏سال و نُه ماهه واثق‏عباسى، زيّات، مقام وزارت را بر عهده داشت و يكه‏تاز ميدان سياست بود.
وى در اين مدت، تنورى چوبين كه اطراف آن را از داخل با ميخ‏هاى آهنين برجسته كرده بودند، درست كرد و مخالفان خود و حكومت را در داخل آن شكنجه مى‏كرد.
متوكل‏عباسى كه در دوران خلافت معتصم و واثق، يك جوان عياش، بى‏بندوبار و هوس‏باز بود و طمع به خلافت داشت، هميشه مورد بى‏مهرى و تحقير واثق‏ عباسى و وزيرش زيات قرار مى‏گرفت.
قاضى‏احمد بن ‏ابى ‏داود كه شاهد رشد روزافزون مقام و قدرت زيّات در دستگاه خلافت عباسى بود، بر او رشك مى‏ورزيد و دشمنى او را در قلب خود پنهان مى‏كرد.
قاضى‏احمد بن ‏ابى ‏داود، برعكس زيات، نسبت به متوكل مهربانى كرده و وى را محترم مى‏شمرد. در ذى‏حجّه سال 232 قمرى، واثق‏عباسى وفات يافت و متوكل‏عباسى، به عنوان دهمين خليفه عباسى بر تخت خلافت تكيه زد. وى در آغاز، زيات را از وزارت عزل و احمد بن ‏ابى ‏داود را به وزارت خويش نصب كرد. متوكل روز به روز با تحريكات احمد بن ‏ابى ‏داود، نفرت خويش نسبت به زيات را آشكار مى‏ساخت. تا در هشتم صفر سال 233 قمرى، دستور دستگيرى و حبس زيات را صادر كرد. ايتاخ به دستور متوكل، زيات را زندانى و به انواع شكنجه‏ها آزرد و تمام دارايى‏اش را مصادره كرد و سرانجام وى را در همان تنورى كه براى شكنجه مخالفان خود درست كرده بود، انداخته و آن قدر وى را شكنجه كردند، تا به ديار نيستى شتافت. برخى گفته‏اند كه در زير تازيانه جان داد.

درگذشت « اِبن نُباته» شاعرو نويسنده عرب در سال768هجري قمري
« اِبن نُباته» شاعر و نويسنده عرب در سال768هجري قمري درگذشت. او ازمحضردرس بسياري ازفضلا و اديبان عصرخود بهره برد و مدتي هم كاتب دارُ الاِنشاي شهردمشق بود. ابن نُباته دركناركارهاي ديواني و دولتي به سرودن شعرپرداخت. شعراو آكنده ازصنايع بديعي است و انعكاس چنداني ازاوضاع زمان درآنها مشاهده نمي شود.

رحلت آیت الله سيد ابوالقاسم موسوى خوئى 1413 هجری قمری
خلاصه ای از زندگی این بزرگ مرد عرصه دین و دانش:
ولادت : سيد ابوالقاسم خوئى، در سال 1317 هجری قمری در شهرستان خوى از تـوابـع آذربـايـجان غربى، در يك خانواده علمى و مذهبى ديده به جهان گشود.
پدر بزرگوار او، مـرحوم سيد على اكبر خوئى، از شاگردان مبرز شيخ عبداللّه مامقانى بود و برادرش سيد عبداللّه خوئى، كه هر دو از بزرگان عصر خويش به شمار مى رفتند.
اساتيد : اساتيد او در مراحل مختلف تحصيلى، بزرگان و استوانه هاى فقاهتى زير بوده اند.
1 ـ شيخ الشريعه اصفهانى.
2 ـ شيخ مهدى مازندرانى.
3 ـ شيخ ضيا الدين عراقى.
4 ـ شيخ محمد حسين اصفهانى.
5 ـ شيخ محمد حسين نائينى.
تدريس : مرحوم سيد ابوالقاسم خوئى، عاشق تدريس بود او تا توان داشت، در اين سنگر مهم به انجام وظيفه مى پرداخت خود مراحل تدريس را چنين مى نويسد :(خارج مكاسب شيخ اعظم انصارى را از اول تا آخر دو بار تدريس كرده ام، همچنان كه خارج كتاب صـلـوة را ده بـار تدريس نموده ام تدريس خارج العروة الوثقى را در 26 ربيع الاول 1377 آغاز نموده، و از كتاب طهارت تا كتاب اجاره به پـايان رسانده ام ـ چون اجتهاد و تقليد را قبلا تدريس نموده بودم ـ و هم اكنون كه ماه صفر 1401 مـى بـاشـد، نزديك به اتمام آن هستم مباحث مربوط به اصول را 6 بار تمام القا نموده ام، اما در دور هـفـتـم گـرفـتـارى هاى مرجعيت، مانع از اتمام آن شد و در مبحث (ضد) آن را كنار گذاشتم.
شاگردان : حـقيقتا نمى توان شاگردان و خوشه چينان حوزه درسى اين فقيد بزرگوار را به شمار آورد چون در طول شصت و هفت سال تدريس، انبوهى از علما و فضلا از مـحـضـر درس ايـشـان بهره گرفته اند فقط مى توان به اسامى برخى از بر جستگان اشاره نمود.
1 ـ شيخ صدرا باد كوبه اى.
2 ـ شهيد سيد محمد باقر صدر.
3 ـ شيخ محمد تقى ايروانى.
4 ـ ميرزا جواد آقا تبريزى.
5 ـ ميرزا كاظم تبريزى.
6 ـ سيد جعفر مرعشى.
7 ـ سيد على سيستانى.
8 ـ سيد على بهشتى.
9 ـ شيخ محمود فياض.
10 ـ سيد رضا خلخالى.
11 ـ شيخ على اصغر احمدى شاهرودى.
12 ـ شيخ جعفر نائينى.
13 ـ سيد محمد مهدى خلخالى.
14 ـ شهيد ميرزا على غروى.
16 ـ سيد محمد روحانى.
17 ـ سيد تقى طباطبايى قمى.
18 ـ شهيد شيخ مرتضى بروجردى.
19 ـ شيخ محمد تقى جواهرى.
20 ـ شيخ محمدرضا جعفرى.
تأليفات : معظم له شايد يكى از موفق ترين مراجع عصر اخير از نظر تأليف و تصنيف و تقرير بوده است كه براى نمونه به چند اثر اشاره مى نمائيم.
1 ـ البيان فى تفسير القرآن ج1.
2 ـ نفحات الاعجاز در دفاع از كرامت و عظمت قرآن.
3 ـ اجود التقريرات ج2 (اصول).
4 ـ تكملة منهاج الصالحين ج1 (فقه).
5 ـ مبانى تكملة منهاج الصالحين ج2 (فقه).
6 ـ تهذيب و تتميم منهاج الصالحين ج2 (فقه).
7 ـ المسائل المنتخبه ج1 (فقه).
8 ـ مستحدثات المسائل ج1 (فقه).
9 ـ تعليقة على العروة الوثقى ج1 (فقه).
10 ـ رسالة فى اللباس المشكوك ج1 (فقه).
11 ـ منتخب الرسائل ج1 (فقه).
12 ـ تعليقة على المسائل الفقهيهج1 (فقه).
13 ـ منتخب توضيح المسائل ج1 (فقه).
14 ـ تعليقة على توضيح المسائل ج1 (فقه).
15 ـ تلخيص المنتخب ج1 (فقه).
16 ـ مناسك الحج (عربى) ج1 (فقه).
17 ـ مناسك حج (فارسى) ج1 (فقه).
18 ـ تعليقة المنهج لاحكام الحج ج1 (فقه).
19 ـ معجم رجال الحديث ج23 (رجال).
خصوصيات اخلاقى : خصوصياتى كه اكثر بزرگان در آنها اتفاق نظر و تأكيد دارند عبارتند است از.
1 ـ آن مرد بزرگ از دوران جوانى به تدريس و بحث و گفتگوهاى علمى علاقه فـراوانـى داشت با اينكه بار مرجعيت در سنين اخير بر دوش او سنگينى مى كرد، ولى از تدريس و تـحـقـيـق و نـگـارش دست بر نداشت حتى در سفرهاى خود به مشاهد مشرفه، كار علمى را ترك نمى كرد و كارهاى موقتى كه يك محقق مى تواند در سفر انجام دهد، جزو برنامه خود قرار مى داد و چـه بـسا در مجلسى كه گروهى به ديدن او مى آمدند، او از كار مقابله و غيره استفاده مى كرد در عـلاقـه او بـه بـحـث و گـفـتـگـو هـمـيـن بـس كـه چـه بسا ساعاتى با طرف مقابل به بحث و گفتگو مى پرداخت و احساس خستگى نمى كرد.
2 ـ او از دوران جوانى تا سنين بالا كه مرجعيت عظيمى پيدا كرد، به يـك حـالـت زيست و زندگى طلبگى را از دست نداد و پيوسته با كمال ابهت و عظمت مانند يك دانـشـجـوى ديـنى سخن مى گفت و سخن مى شنيد و از دوستان و بزرگان و كوچكان پذيرايى مـى كـرد عجب و خود بينى در او راه نداشت، ولى در عين حال از آرا و انديشه هاى خود تا حد توان دفاع مى كرد.
3 ـ او بـزرگـان را بيش از حد تكريم مى كرد، نقل مى كنند، روزى كه در مـسجدى درس مى گفت، مرحوم سيد محسن حكيم پس از درس او در همان جايگاه تدريس مى كرد، اسـتـاد پـس از فـراغـت از تـدريس به خاطر مذاكره تلاميذ، كمى در جايگاه تدريس باقى ماند كه نـاگـهـان مرحوم سيد محسن حكيم وارد مسجد شد وقتى چشم مرحوم سيد ابوالقاسم خوئى به وى افتاد، با يك دستپاچگى خاصى كفش و لوازم ديگر خود را بر داشت و دست به سينه ايستاد و معذرت خواست.
دوران : مرحوم سيد ابوالقاسم خوئى در مدت زعامت خود با مصائب و مشكلات فراوانى روبرو شد، زيرا پس از تسلط عبدالكريم قاسم بر عراق و كودتاهاى مكرر، وضع روحانيت و مردم نجف ، دچار مشكل شد.
كمونيست هاى وطنى از يك سو و بعثى هاى بى رحم از طرف ديگر، عرصه را بر روحانيت تنگ كردند خـصـوصـا از سال 1389 هجری قمری كه بعثى ها روى كار آمدند، مصائب فراوانى آفريده و مرحرم سيد محسن حكيم و پس از وى مرحوم سيد ابوالقاسم خوئى را با مشكلات انبوهى روبرو نمودند در شهامت و استقامت اين مرد بزرگ همين بس كه از دوران تسلط بعثى ها تا به امروز كه ربع قرن از آن مى گذرد، آنان نتوانستند از اين مرجع بـزرگ، برگى به نفع خود دريافت كنند، يا در جنگ تحميلى عليه ايران، دست خطى از او بگيرند و او پـيـوسـته با حفظ مرجعيت و حوزه علميه نجف، كوچك ترين باجى به آنان نداد و در عين حال نـاملايمات را تحمل مى كرد، تا آنجا كه متجاوز از سيزده سال است كه گروهى از نرديك ترين ياران او به جرم خدمت و ديانت به زندان افتاده اند و از سر نوشت آنان خبرى نيست، حتى يكى از فرزندان او يـعـنـى آقاى سيد ابراهيم خوئى به وسيله بعثيان ربوده شده و هيچ نوع نام و نشانى از او در دست نيست.
او بـه خـاطـر نـاملايمات از يك طرف و كبر سن از طرف ديگر، دچار بيمارى سختى شد و هر چه علاقمندان و بزرگان تلاش كردند كه براى او پزشكى از خارج بياورند، يا او را به خارج ببرند، حزب بـعـث با آن موافقت نكرد و سر انجام به بيمارستان بغداد منتقل گشت و با يك مداواى مرموز او را مـرخـص كـردند و هيچ روشن نيست كه چگونه و به چه علتى از جهان رفت و در تاريخ مرجعيت شـيـعـه ايـن مـسـألـه بـه تـجـربـه ثـابـت شـده است هر مرجعى كه به بيمارستان بغداد منتقل گشت، مرموزانه در گذشت و شما مى توانيد اين مسأله را در تاريخ زندگى مرحوم شيخ احمد كاشف الغطا و مرحوم حاج آقا حسين قمى و مرحوم سيد محسن حكيم و غيره به روشنى بيابيد.
خدمات : مرحوم سيد ابوالقاسم خوئى (ره) در سلسله نور و رحمت فقاهت، فرد شاخص و چهره بسيار مـمـتـازى بـود كه دهها اثر ماندنى و بناى خير جاودان از او به يادگار مانده است اينك فهرست اجمالى برخى از خدمات اجتماعى و اسلامى آن فقيه فقيد نامور در اينجا به ثبت مى رسد.
1 ـ مـديـنة العلم حوزه علميه قم.
2 ـ مدرسه علوم دينى در مشهد.
3 ـ دارالعلم اصفهان.
4 ـ مجتمع امام زمان (عجل الله تعالى فرجه) در اصفهان.
5 ـ مـركز تبليغى و آموزشى لندن.
6 ـ المجتمع الثقافى الخيرى بمبئى ـ هندوستان.
7 ـ مبرة الامام الخوئى لبنان.
8 ـ مدرسة دار العلم نجف اشرف ـ عراق.
9 ـ مدارس دينى بانكوك (تايلند) و داكار (بنگلادش).
10 ـ مكتبة الثقافة و النشر للطباعة و الترجمة و التوزيع (انتشاراتى پاكستان).
11 ـ مكتبة الامام الخوئى الاسلامى نيويورك ـ آمريكا.
12 ـ مركز الامام الخوئى (سوانزى).
13 ـ مدرسة دارالعلم بانكوك (تايلند).
14 ـ مكتبة الامام الخوئى (كتابخانه بزرگ نجف اشرف ـ عراق).
15 ـ مدرسة الامام الصادق (پسرانه) لندن ـ انگلستان.
16 ـ مدرسة الزهرا (دخترانه) لندن ـ انگلستان.
17 ـ مركز اسلامى امام خوئى در فرانسه.
18 ـ مسجد و مركز اسلامى در شهر لوس آنجلس ـ آمريكا.
19 ـ مسجد و مركز اسلامى در شهر ديترويت ايالت ميشيگان آمريكا.
دهها بناى خير و مركز تعليم و تربيت در كشورهاى عربى حوزه خليج فارس.
وفات : سر انجام اين مرد بزرگ پس از يك عمر تلاش و كوشش بطور مرموزى در بيمارستان در روز هشتم ماه صفر سال 1413 هجری قمری به لقا حق پيوست.
در گذشت او ساعتها مكتوم ماند و سر انجام راديو بغداد مجبور به باز گويى آن شـد انتشار خبر در گذشت او موجى از اندوه در ميان شيعيان پديد آورد شيعيان مظلوم عراق كه در خوف و رعب عظيمى به سر مى برند، خود را آماده تشييع نمودند، ولى متأسفانه حكومت بعث، حـتـى در خـود نـجـف اجازه تشييع نداد و آن مرحوم در يك حكومت نظامى محلى در نيمه شب در صحن شريف در مدخل مسجد الخضرا كه جايگاه تدريس او بود به خاك سپرده شد و در تشييع او جز چند نفر از شاگردان او و فرزند عزيزش سيد محمد تقى خوئى كسى حضور نداشت.
آنـان بـه ظـاهـر جنازه مرحوم سيد ابوالقسم خوئى را به خاك سپردند، ولى در حقيقت كوهى از علم و دانـش و جهانى از سعى و تلاش و وقار را زير خاك نهادند.

لغو کلیه پروازها تا صبح روز هشتم بهمن در سال1357هجري شمسي
عوامل دست نشانده رژيم سرسپرده شاه مخلوع در سال1357هجري شمسي به بهانه اوضاع نامناسب جوّي و نبود ديد كافي كليه پروازها را تا صبح روز هشتم بهمن لغوكردند. بختيارنخست وزيررژيم طاغوت پروازامام خميني(ره) را به ايران باز گرداند ممنوع اعلام كرد. درهمين اثنا خبرگزاري‎ها اعلام كردند كه هدف دولت ايران ازبستن كليه فروگاههاي غيرنظامي جلوگيري ازبازگشت آيت الله خميني است كه تصميم دارد روزششم بهمن ماه به تهران بازگردد. ازسوي كارمندان شركت هواپيماي ملي ايران ازمردم خواستند كه درمحل پايانه شماره چهار فرودگاه مهرآباد اجتماع كنند. درپي اين درخواست هزاران تن ازمردم دراين محل گردآمدند و درنتيجه مردم نيروهاي نظامي رژيم را كه تا شعاع سه كيلومتري فرودگاه را زيرنظرداشتند، محاصره كردند. با اين حركت مردمي و انقلابي رژيم طاغوت اعلام عقب نشيني كرد و راديو تهران اعلام كرد كه فرودگاه بين المللي تهران پس ازاينكه بيش ازدوساعت بسته شده بود بعد ازظهرهمان روزيعني روزچهارشنبه گشوده شد. همچنين دراين روزكاركنان پست و مخابرات بدستوركميته تنظيم اعتصابات به اعتصاب خود پايان دادند تا امورپستي ومخابراتي مردم به سهولت انجام گيرد.

حفر نخستين چاه نفت در سال 1860 ميلادي
نخستين چاه نفت به منظور استخراج نفت در سال 1860 ميلادي حفر شد و بدين ترتيب اولين بار در تاريخ صنايع نفت جهان، اقدام به استخراج اين ماده حياتي شد اين چاه را ادرين لورنتين دريك حفر كرد وي مدت يك سال براي حفاري اين چاه كاركرد اين چاه كه در ايلت پنسيلوانياي آمريكا حفر شد در دويست و سي متري به نفت رسيد گفتني است كه دكل و ديگر آلات و ادوات مربوط به حفاري اين چاه هنوز به منزله نمادي ازپيرايش صنعت نفت در جهان محفوظ مانده است.

بوجود آمدن هسته مرکزی کشور رومانی با اتحاد ایالات مولداوي و والاكيا در سال 1895 ميلادي
نخستين بار در تاريخ كشور روماني در سال 1895 ميلادي در منطقه اصلي اين كشور يعني ايالات مولداوي و والاكيا با يكديگر متحد شدند و به اين ترتيب هسته مركزي كشور روماني بوجود آمد در سال 1859 ميلادي ، الكساندرا كوزا به حكومت اين دو ايالت منصوب شد سرانجام پس از اتحاد اين دو ايالت كشور روماني در شرق اروپا شكل گرفت و بصورت سرزمين واحد در آمد. 




نوشته شده در   يکشنبه 4 بهمن 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode