ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 28 ارديبهشت 1403
جمعه 28 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 25 آذر 1388     |     کد : 5888

قتل و غارت اهل مدینه به دستور یزید بن معاویه

پس از آنكه واقعه كربلا و آن جنايت هولناك به دست يزيد و يزيديان انجام شد...

پس از آنكه واقعه كربلا و آن جنايت هولناك به دست يزيد و يزيديان انجام شد، مسلمانان آگاه و آنانكه تحت تأثير تبليغات دستگاه اموى قرار نگرفته بودند، خيلى زود متوجه شدند كه يزيد با دست زدن به چنين جنايتى فجيع به هيچ وجه نمى تواند به عنوان خليفه و حاكم مسلمين موردقبول باشد، ولى در عين حال افرادى هم كه در ناآگاهى به سر مى بردند و تبليغات فريبنده يزيديان روى آنها اثر گذارده بود كم نبودند؛
مثلاً در شهر مدينه با اينكه مردم با بازماندگان شهداى كربلا از نزديك در تماس بودند آه و اندوه و گريه آنان را ديده و مى شنيدند، باز در اثر يك سلسله تبليغات، يزيد را خليفه مسلمين مى دانستند و فرماندار او بر مدينه حكومت مى كرد.
چند نفر از شخصيتهاى معروف و موجّه مدينه كه از جمله آنان عبداللّه بن حنظله غسيل الملائكه و شت پسر او بودند، به شام كه پايتخت يزيد بود رفتند و پس از اينكه از نزديك كارهاى او را زير نظر گرفتند، به اين نتيجه رسيدند كه وى شخصى است تارك الصلاة، شراب خوار، زناكار و حتى زناى با محارم، سگ باز، ميمون باز، قمارباز و همدم با آلات لهو و لعب و در يك كلمه بى دين و خدانشناس.
هنگام مراجعت آنان، يزيد (حتما براى اينكه آنان را ساكت كند و حق السكوتى به آنها داده باشد) علاوه بر لباسهاى فاخر و چيزهاى ديگر، مبلغ صدهزار درهم به عبداللّه و ده يا بيست هزار درهم به هر يك از پسران او داد و شايد به ديگران هم پولهايى داده باشد.
اين افراد پس از بازگشت به مدينه، مردم را در جريان گذاشتند و عدم صلاحيت او را براى خلافت مسلمين بيان كردند و حتى عبداللّه گفت اگر هيچ كس مرا كمك نكند، من خود با اين پسرانم، علي يزيد قيام خواهيم كرد.
به او گفتند شنيده ايم يزيد تو را احترام كرده و حتى مبالغى پول هم داده است، گفت: آرى پولها رااز او قبول كرده ام تا با همان پولها عليه او به فعاليت بپردازم.
مردم مدينه كه از اعمال زشت و قبيح يزيد بيش از پيش آگاه شدند، او را از خلافت خلع كرده و باهمان عبداللّه بن حنظله بيعت كردند و فرماندار مدينه و مروان بن حكم و همه بنى اميّه و حاميانآنان را كه حدود هزار نفر بودند، از مدينه بيرون راندند.در اين هنگام به عبداللّه پيشنهاد شد كه بايد بنى اميه را بكشيم نه اينكه از شهر بيرون كنيم. او كشتن آنان را صلاح ندانست، ولى از آنان پيمان رفتند كه اگر از طرف يزيد لشگرى آمد، آن لشگر را برگردانند و اگر نتوانستند برگردانند، به كمك آنها نروند. فرماندار اخراج شده (عثمان بن محمد بن ابى سفيان) جريان را براى يزيد نوشت و وى را از اينكه همه مردم مدينه عليه او به شورش برخاسته و او را از سلطنت خلع و فرماندارش و جملگى بنى اميه را از شهر بيرون كرده اند، آگاه ساخت.
و نيز از طرف ديگر، مردم مكه با «ابن زبير» بيعت كرده و يزيد را از خلافت خلع كرده بودند، يزيد ـ لعنة اللّه عليه ـ مسلم بن عقبه ـ عليه اللعنة ـ را با هزاران نفر براى سركوبى مردم مدينه و سپس مردم مكه و ابن زبير به طرف مدينه فرستاد و به او دستور داد كه اگر مردم مدينه به اطاعت او برنگشتند، آنان را قتل عام كند و سپس به مكه برود.
مسلم بن عقبه به طرف مدينه آمد. مردم مدينه دو يا سه دسته شدند، انصار، عبداللّه بن حنظله و قريش، عبداللّه بن مطيع، و مهاجرين، شخص سوّمى را امير خود كرده و آماده جنگ با يزيديان شدند.
و در سنگستان نزديك مدينه به نام حرّة واقم با آنان به جنگ پرداختند. مروان و برخى ديگر از بنى اميه با اينكه قسم خورده بودند به لشگر شام كمك نكنند، پيمان شكنى كرده و به راهنمايى آن لشگر پرداختند كه گويا همين راهنمايى آنان در شكست مردم مدينه سهم بسزايى داشت. عبداللّه بن حنظله با هشت پسرش شهيد شدند. عبداللّه بن مطيع فرار كرد و مردم را تاب مقاومت نمانده به مدينه گريختند و به روضه مطهره رسول خدا ـ صلى اللّه عليه وآله ـ پناه بردند و مدفن مقدس آن حضرت را ملاذ خود قرار دادند.
مسلم بن عقبة وارد مدينه شد و سه روز جان و مال و ناموس مردم را بر لشگر خود مباح كرد. آن بى حياها به هيچ وجه احترام قبر مطهر رسول خدا ـ صلى اللّه عليه وآله ـ را نگاه نداشته و با اسبهاى خود داخل روضه منوره شدند و اسبهاى خود را در مسجد رسول خدا ـ صلى اللّه عليه وآله ـ جولان دادند و پيوسته از مردم كشتند تا روضه و مسجد پر از خون شد و تا قبر مطهر خون رسيد و اسبهاى ايشان روضه را - كه ما بين قبر و منبر است و روضه اى است از رياض جنّت - آلوده و ملوّث كردند و خلاصه در اين سه روز جناياتى كه تاريخ، شبيه آن را كمتر ديده است انجام شد. هزاران نفركشته شدند. نواميس مسلمين هتك و صدها زن از تجاوز آن بى دينها باردار شدند و اموال به غارت رفت و در ميان كشته شدگان اين فاجعه، دهها نفر از اصحاب رسول خدا ـ صلى اللّه عليه وآله ـ بودند.
ابن قتيبه دينورى مى نويسد
«يكى از افراد لشكر شام بر زنى ـ كه بچه شير خوار او در دامانش مشغول شير خوردن بود ـ واردشد و گفت: مالى دارد؟ زن گفت چيزى براى ما نگذاشتند و همه اموال ما را غارت كرده اند. آن خدانشناس گفت: يا چيزى بياور يا تو و فرزندت را مى كشم. زن گفت: اين طفل فرزند يكى ازصحابه رسول خدا ـ صلى اللّه عليه وآله ـ است. از خدا بترس و سپس رو به طفلش كرد و گفت به خدا سوگند كه اگر چيزى داشتم فداى تو مى كردم. آن نانجيب پاى بچه را كشيد و او را از پستان مادر جدا كرد و محكم به ديوار كوبيد كه مخ او پخش زمين شد».
و بالأخره اين سه روز تمام شد و مسلم بن عقبه اعلام عمومى كرد كه هركس اقرار و اعتراف كند كه بنده يزيد است، درباره او تصميم خواهد گرفت كه او را بكشد و يا زنده نگهداشته و آزاد كند. هركه چنين اعترافى نكند، اعدام خواهد شد.
و بخصوص مى فرستاد اشخاص سرشناس را مى آوردند و از ايشان مى خواست كه به بندگى يزيد اعتراف كنند والا آنان را گردن مى زد كه نام گروهى از آنان در تواريخ ثبت شده است و بدين ترتيب اين جنايت هولناك به نام داستان حرة واقم مربوط به اواخر ذيحجه سال 63 هجرى به عنوان يكى از لكه هاى ننگ و رسوايى بنى اميه و يزيد براى هميشه در تاريخ باقى ماند.

منبع: مکتب الثقلین


نوشته شده در   چهارشنبه 25 آذر 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode