گردآوري و تنظيم: رضا صابري خورزوقي
1 - كشتيم و كفن كرديم و برآنها نماز خوانديم و دفنشان كرديم!
در احتجاج طبرسی، ج 2، ص 19 و کشف الغمه، ج 2، ص 240 آمده است: در سالی که معاویه پس از قتل حجر به مکه آمده بود، حسین بن علی علیه السلام را ملاقات کرد. به امام حسین علیه السلام گفت: آیا خبر دار شدی که با حجر و یارانش و پیروان او و شیعیان پدرت چه کردیم؟
امام پرسید: چه کردید؟
معاویه از روی طعنه و استهزا گفت: آنان را کشتیم، کفن کردیم و بر آنان نماز خواندیم و به خاک سپردیم.
حسین بن علی(ع) خندهای کرد و فرمود: ای معاویه! آنان روز قیامت با تو به دشمنی بر میخیزند. ولی... ما اگر پیروان تو را میکشتیم، نه کفن میکردیم، نه بر آنان نماز میخواندیم و نه به خاک میسپردیم! (یعنی آنان را مسلمان نمیدانیم)
2 – آيا شيطان اجازه ميدهد كه عَملههاي يهود عبرت بگيرند
ابن اثیر، در صفحه 24 از جلد 4، الکامل، آورده است: وقتی مختار در کوفه قیام کرد، کسانی را در پی محمدبن اشعث (از عوامل تحویل دهنده حجر به زیاد) فرستاد. او گریخته بود. به دستور مختار خانهاش را ویران کردند و با خشت و گل آن، خانه حجر بن عدی را که ابنزیاد خراب کرده بود، بازسازی کردند.
3 – خشم خدا و ملائك به نفع شهداي مرج العذرا
ابن حجر، در «الاصابه»، ج 1، ص 329 نوشته است: وقتی معاویه به سفر حج رفت، به مدینه آمد. میخواست به دیدار عایشه رود. عایشه اجازه نمی داد و اعتراضش یکی بر کشته شدن محمدبن ابیبکر بود، یکی هم بر شهادت حجر، که هر دو به دست معاویه انجام گرفته بود. معاویه آنقدر عذر خواهی کرد تا عایشه راضی شد. عایشه برای معاویه این حدیث پیامبر را خواند که فرموده بود: در مرج العذراء گروهی کشته میشوند که خداوند و آسمانیان به نفع آنان خشمگین میشوند.
4 – مارا مثل كافران ميكشند! و مثل مؤمنان دفنمان ميكنند
در كتاب «الدرجات الرفیعه»، ص 428 آمده است: بارها از حجر و یارانش خواستند که از امیر المومنین علی(ع) بیزاری بجویند تا آزاد شوند؛ ولی آنان زیر باز نرفتند و پذیرای شهادت در راه عشق مولا شدند. قبرهایی برای آنان کندند، کفنهایشان را آماده ساختند. حجر گفت: مثل این که کافریم، ما را میکشند و مثل آن که مسلمانیم، ما را کفن میکنند!
5 – اول كسي كه در «مرج العذرا» تكبير گفت را همانجا! كشتند
در اعیان الشیعه، ج 4، ص 580 ميگويد: سرزمین مرج العذراء (منطقهای سرسبز در حدود 20 کیلومتری دمشق) که بازداشتگاه حجر و یاران او شده بود، از جهتی برای حجر بن عدی، عزیز و خاطرهانگیز بود. در فتح این سرزمین و گسترش دامنه اسلام به آن سامان، حجر بن عدی نقش داشت. در زمان خلیفه دوم آن دیار، آغوش به روی اسلام گشود. وقتی حجر را دست بسته به مرج العذراء آوردند و نام آن جا را پرسید و فهمید، گفت: من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم، اینک دست بسته و اسیر مرا به این جا آوردهاند!
6 – فرزندم را زودتر از من به قتل برسان
«لبیب وجیه بیضون» در «حجر بن عَدی الکِندی، راهب اصحاب محمد» مينويسد: طبق برخی نقلها، فرزند حجر به نام «همّام» نیز همراه پدر بود. حجر به جلاد گفت: اگر به کشتن پسرم همام نیز مأموریت داری، او را زودتر از من به قتل برسان. جلاد نیز چنین کرد. وقتی به حجر گفته شد چرا چنین خواستی و داغدار فرزند نوجوان خویش شدی، گفت: ترسیدم وقتی شمشیر را بر گردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمؤمنین بردارد و در نتیجه، در روز قیامت من و او در بهشت برین که خداوند به صابران وعده داده است، همراه هم نباشیم.
7 – ذيركي حجر
در شرح نهج البلاغة: جلد 4 صفحه 58 آمده است: « يعقوب، قال: حدثنا ابن عيينة. قال: حدثنا طاووس، عن أبيه، قال: أنبأنا حجر بن عدي قال: قال لي علي (عليه السلام) كيف تصنع إذا ضُربت وأُمرت بلعنتي ؟ ! قلت له: كيف أصنع ؟ قال العني ولا تبرأ مني، فإني على دين الله. قال: ولقد ضربه محمد بن يوسف، وأمره أن يلعن عليا ! وأقامه على باب مسجد صنعاء، قال: فقال: إن الأمير أمرني أن ألعن عليا، فالعنوه لعنه الله. فرأيت مجوازا من الناس إلا رجلا فهمها وسلم.
حجربن عدي خبرداد به ما كه روزي علي (ع) به من گفت:
چه ميكني اگر تو را بزنند و فرمان بدهند مرا لعن كني؟ به آنحضرت عرض كردم: چه كنم؟
فرمود: لعن كن ولي از من بيزاري منما كه من بر دين حق هستم.
راوي(ابو طاووس) گفته است: محمد بن يوسف حجر را ميزد و از او ميخواست كه علي(ع) را لعن كند. او را در جلو درب مسجد صنعا ايستاند و از او خواست كه علي(ع) را لعن كند. حجر گفت: امير به من فرمان داده است که علي(ع) را لعن کنم. پس، لعنش کنيد، که خدا لعنش کند .... و منظور او را كسي نفهميد و آنجا جان سالم به در برد.
8 – حجربن عَدي كيست
حجر بن عدی کندی از جمله اصحاب پیامبر اسلام(ص) و از یاران صدیق و باوفای امیرمومنان(ع) بود که در جنگهای بسیاری از جمله صفین و نهروان شرکت داشت و در رکاب امام اول شیعیان جنگید.
در جریان صلح امام حسن(ع) با معاویه نیز با اینکه خواستار نبرد بود اما به فرمان امام عصر خویش گوش فرا داد و از این دستور تبعیت کرد تا اینکه پس از شهادت امام مجتبی(ع) و گرویدن شیعیان به اباعبدالله(ع)، معاویه دستور داد شیعیان نزدیک به آن حضرت را زیر نظر گرفته و آزار و اذیت کنند که در این میان بسیاری از آنها به شهادت رسیدند و حجر بن عدی هم جزو کسانی بود که بغض و کینه امویان گریبان او را گرفت و طعم شیرین شهادت را چشید.