ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 28 ارديبهشت 1403
جمعه 28 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 5 مرداد 1388     |     کد : 4057

دوشنبه 5 مرداد 4 شعبان 27 ژوئيه

حضرت عباس بن امير المومنين علي بن ابي طالب(ع)، مكنّي به "ابوالفضل" در چهارم شعبان سال 26 قمري و در ايام خلافت عثمان بن عفان، در مدينه منوّره ديده به جهان گشود...

ولادت با سعادت ابي الفضل العباس(ع) در سال 26 هجري قمري

حضرت عباس بن امير المومنين علي بن ابي طالب(ع)، مكنّي به "ابوالفضل" در چهارم شعبان سال 26 قمري و در ايام خلافت عثمان بن عفان، در مدينه منوّره ديده به جهان گشود.

مادر گرامي اش حضرت فاطمه بنت حزام، معروف به "اُمّ البنين"، همسر مكرّمه امام علي بن ابي طالب(ع) است. حضرت علي(ع) از اين بانوي مكرّمه داراي چهار فرزند پسر به نام هاي: عباس، جعفر، عثمان و عبدالله شد و همگي آنان در روز عاشورا و در ياري برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به دست سپاهيان يزيد بن معاويه به شهادت رسيدند.

روايت شد كه اميرمومنان(ع) روزي به برادرش عقيل بن ابي طالب(ع) فرمود: تو به نَسَب هاي عرب دانا مي باشي، همسري برايم برگزين كه فرزنداني بياورد كه همگي دلير، قوي و رزمنده باشند.

عقيل پس از تأمل در انساب عرب و زنان و بانوان شايسته، به برادرش اميرمومنان(ع) پيشنهاد كرد كه با فاطمه ام البنين دختر حزام كلبي ازدواج كند، زيرا از پدران وي، شجاع تر و دليرتر در ميان عرب ها كسي نمي شناسد.

اميرمومنان(ع) نيز به توصيه برادرش عقيل با ام البنين(س) ازدواج كرد و از وي داراي چهار فرزند پسر رزمنده و دلير گرديد.

پس از تولد مبارك آثار حضرت عباس(ع)، وي در مكتب پدر مهربان و مادر فهيمش پرورش يافت و به رشد و تكامل رسيد.

هم چنين در همراهي برادرانش امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين(ع)، رادمردي و رزمندگي را تجربه كرد. وي در آغاز خلافت پدرش امام علي(ع)، ده ساله بود و در همين سنين در تمام نبردهاي آن حضرت، حضور فعال داشت و هم چون مردان كارآزموده و رزم آور، با دشمنان پدرش به نبرد مي پرداخت.

پس از شهادت پدرش اميرمومنان(ع)، لحظه اي از ياري و همراهي برادرانش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) غافل نشد و حفاظت آنان را بر عهده داشت. اوج دليري، فداكاري و وفاداري عباس بن علي(ع) در واقعه كربلا آشكار گرديد.

وي در تمام لحظات سرنوشت ساز واقعه كربلا، در كنار برادرش امام حسين(ع) بود و نيرومندترين، دليرترين و انديشمندترين فرمانده سپاه امام حسين(ع) به شمار مي آمد و آن حضرت به وي علاقه وافر داشت و از نظرات و ديدگاهايش استفاده مي نمود.

در عصر روز تاسوعا، شمر بن ذي الجوشن، امان نامه اي براي عباس و برادران مادري اش جعفر، عثمان و عبدالله آورد و از آنان درخواست كرد كه سپاه امام حسين(ع) را رها كرده و به اردوي عمر بن سعد به پيوندند و يا طرفين را رها كرده و به وطن خويش برگردند.

حضرت عباس(ع) و برادرانش، شمر را از خود راندند و به وي پاسخ منفي دادند و عباس(ع) به وي فرمود: بريده باد دست هاي تو و لعنت باد بر امان نامه اي كه براي ما آورده اي. اي دشمن خدا! ما را امر مي كني كه دست از ياري حسين(ع) برداريم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان آنان درآوريم؟ آيا ما را امان مي دهي ولي براي پسر پيامبر(ص) اماني نيست.

شمر با پاسخ منفي حضرت عباس و برادرانش روبرو شد و از جدا كردن آنان از سپاه امام حسين(ع) نااميد گرديد و به خيمه گاه عمر بن سعد بازگشت.

هم چنين در شب عاشورا هنگامي كه امام حسين(ع) از تمامي ياران خويش درخواست كرد كه از تاريكي شب استفاده كرده و اردوي وي را ترك گويند و به خانه و كاشانه خويش برگردند و او را تنها گذارند، نخستين كسي كه اعلام وفاداري و جان نثاري كرد، ابوالفضل عباس(ع) بود. وي عرض كرد: اي امام! براي چه تو را ترك گوييم؟ آيا پس از تو زندگي كنيم؟ خداوند هرگز نگذارد كه ما چنين كنيم و تو را در برابر دشمنانت تنها گذاريم. ما با تو مي مانيم و تا آخرين نفس از تو حمايت مي كنيم.

پس از حضرت عباس(ع)، ساير ياران امام حسين(ع) نيز اعلان وفاداري نمودند.

به هر روي، اين مرد بزرگ و دلير، در روز عاشورا فداكاري عظيمي از خود بر جاي گذاشت و تا زنده بود، نگذاشت آسيبي به امام حسين(ع) و خيمه گاهش وارد گردد و سرانجام در حالي كه براي كودكان خيمه گاه آب مي آورد، به دست دشمنان خدا به شهادت رسيد. ابتدا دست راست و سپس دست چپش از بدن قطع شد و تيري به چشمش اصابت كرد و عمودي آهنين بر فرق سرش فرود آمد و او را از بالاي زين اسب بر زمين انداختند و بدن شريفش را آماج نوك نيزه و تيغ شمشير قرار دادند.

عباس بن علي(ع) در آن هنگام فرياد برداشت: برادرم حسين(ع)! مرا درياب.

امام حسين(ع) هنگامي كه بر بالين بدن قطعه قطعه شده برادرش عباس رسيد، بسيار متأثر و اندوهگين شد و در فراقش گريست و دست بر كمر خويش نهاد و فرمود: ألآن اِنْكَسَرَ ظَهْري وَ قَلّت حيلَتي؛ اكنون پشتم شكست و چاره ام به پايان رسيد.

پس از شهادت حضرت عباس(ع)، دشمنان گستاخ شده و بر خود امام حسين(ع) هجوم آورده و وي را نيز به شهادت رسانيدند.

امام زين العابدين(ع) نيز كه در واقعه عاشورا حاضر بود و رشادت هاي بي بديل عمويش حضرت عباس(ع) را از نزديك مشاهده كرده بود، در فداكاري و مقام معنوي وي فرمود: رَحَمَ الله العبّاس، فَلَقَدْ آثَر، و أبلي، و فدي اخاه بنفسه حتّي قطعت يداه، فابدله الله (عزّ و جلّ) بهما جناحين يطير بهما مع الملائكه في الجنّه، كما جعل لجعفر بن ابي طالب(ع)، و انّ للعباس عند الله (تبارك و تعالي) منزله يغبطه بها جميع الشّهداء يوم القيامه.

يعني: خدا رحمت كند عمويم عباس را كه برادرش را بر خود ايثار و جان شريف خويش را فدايش نمود، تا اين كه در ياري برادر، دو دستش را قطع نمودند و حق تعالي در عوض دو دست، دو بال به وي عنايت كرد تا در بهشت با آن دو پرواز كند، همان طوري كه به عمويش جعفر بن ابي طالب(ع)، دو بال عنايت كرد. براي عباس(ع) در نزد پروردگار متعال منزلت و فضيلتي است كه تمامي شهيدان راه خدا، آرزوي آن مقام و منزلت را دارند.

حضرت عباس(ع) به هنگام شهادت، داراي 34 سال بود و از وي پسر خردسالي به يادگار ماند كه نامش عبيدالله بود و نسل بابركت آن حضرت از همين فرزند خردسال توسعه و تكثير يافت.

پيامبرصلى الله عليه وآله: مَن جُرِحَ في سَبيلِ اللَّهِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ ريحُهُ كَرِيحِ المِسكِ... عَلَيهِ طابَعُ الشُّهَداءِ

هر كس در راه خداوند مجروح شود، در حالى وارد قيامت مى‏شود كه بويش چون بوى مشك است... و نشان شهيدان را دارد.

سالروز خجسته ميلاد حضرت ابوالفضل عباس(ع)، حماسه آفرين دشت کربلا بنام روز جانباز ناميده شده است. جانبازانی که حکايت شگفت آفرينی آنها در ميدان های عرفان و حماسه تکان دهنده بوده است. در نوشته های عارفان صاحبدل آمده است که: خداوند را دوستانی است که همواره در اجتماع  و در بين مردم، بی هيچ لاف و گزافی به زندگی و عبادت مشغولند، بی آنکه نامشان برجسته تر از نام های ديگران، بر سر زبان ها باشد آنان ناشناخته برای اهل زمين، و نام آورند برای آسمان.

ملت ايران هميشه و در همه جا و در تاريخ بلندش قهرمانان نام آوری دارد که همواره به وجود آنان می بالد.

اينان نام آوران عرصه خونين جنگ و حماسه و نبردند، يا صاحب نامان عرصه های ژرف و شگرف علم و عرفان و مذهب. به شهادت تاريخ هيچ قومی و ملتی به اندازه ملت رشيد ايران، در دامن خودش، دلاوران حماسی، اسطوره ای و عرفانی پرورش نداده است. قهرمانان حماسه ساز ما در جبهه های جنگ تحميلی روحشان آکنده از فضايل نورانی و انسانی بود و ملت های ديگر همواره اين نام آوران دنيای حماسه اسطوره و عرفان ما را ستوده اند و همواره آرزوی داشتن چنين کسانی را در خيال خود پرورانده اند.

مردانی که هشت سال در برابر يورش گسترده و همه جانبه دشمنان نور و روشنايی، ايستادگی کرده اند و مقاومتشان را نشان فرشتگان دادند،آنها فقط قهرمانان جسم نيستند،بلکه پهلوانان روح نيز می باشند. وقتی دشمن آتش در اين سرزمين انداخت و شعله های سرکش و مغرور اين آتش بخش وسيعی از خاک سبز ما را فرا گرفت، جمعی از فرزندان اين ديار خود را به دل اين آتش زدند، با آتش پنجه در پنجه افکندند و خود را سوختند تا سر زمين و آيينشان سبز بماند. آنها بدون اينکه هراسی به خود راه دهند سالها دل به خدا و تن به طوفان سپردند وسرانجام به رسم هديه عضوی از بدن خود را که از خدای سبحان امانت گرفته بودند، تقديم حضرت رب العالمين کردند.

 جانبازان شيميايی ما، گمنام ترين و سربلند ترين قهرمانان جبهه های دفاع مقدس هستند.  آنها هر روز، زندگی در ميان شعله های آتش را تجربه می کنند. داستان نشستن شيخ الانبياء حضرت ابراهيم(ع) در دل آتش حکايت همين جانبازان ماست که از نسل معنوی همان پيامبر آتش نشينند.

 جانبازان دلاور ما در هر جبهه ای از جبهه های مقدس ردپايی از خود گذاشته اند که آثار آنها را در تمامی جبهه های غرب و جنوب می توان ديد.آنها گاه در لابلای کوه های سر به فلک کشيده کردستان به جست وجو و دفاع مشغول می شدند و گاه در ميان امواج خروشان کارون و اروند، در پی ديار دلدار، تن به طوفان دريا سپرده اند، که حکايت شان يک تاريخ حادثه را در برابر ما آشکار می کند.اگر چه بسياری از مجاهدان اين ديار، پاداش شجاعتشان را از خدای سبحان گرفته اند و به مقام عظمای شهادت نايل آمدند اما اگر به دقت به جاده زندگی نگاه کنيم، سوارانی را می بينيم که همچنان چالاک و چابک به سمت نور در حرکتند و بيرق فتح و پيروزی و نويد ظهور مولايمان را در دست پرقوتشان به اهتراز در آورده اند.  

هنوز راه همان است و مرد بسيار است        خبر دهيد که اهل نبرد بسيار است

فرازهايي از سخنان ايت الله خامنه اي

 ...جانبازان ماهم عمدتا از همين مجموعه ى فداكار تشكيل شده اند؛ يعنى كسانى كه با همين. ..احساس و با همين روحيه از محيطهاى شغلى و درسى و كارى و خانوادگى خودشان بيرون آمدند؛ در همان ميدان خطر رفتند و تا مرز شهادت هم پيش ‍ رفتند؛ منتها شهادت نصيبشان نشد و به زندگى برگشتند؛ ليكن با نقص جسمانى، سلامت خودشان را فداى اين راه كردند؛ بعد هم صبر كردند...

... وقتى جانباز صبر مى كند، وقتى پاى خدا حساب مى كند، وقتى يك جوان نيرومندِ زيباى برخوردار از محسنات طبيعى، با از دست دادن پا، دست، كبد، سلامتى و محروم از بسيارى از خيراتى كه انسان بر اثر سلامت جسمانى از آنها برخوردار مى شود، درميان ساير مردم راه مى رود، اما شاكر است، اما احساس سرافرازى و سربلندى مى كند كه در راه خدا كارى كرده ؛ اين قيمت و ارزشش از شهداى ما كمتر نيست ؛ گاهى هم بيشتر است. ..

 ...من به شما عرض كنم، براى يك ملت اگر عزت سياسى و اجتماعى مطرح است، اگر رفاه مادى و رفاه در زندگى مطرح است، اگر رسيدن به آرزوها و آرمانهاى بزرگِ معنوى و دنيايى و آخرتى - هر دو مطرح است، اگر دنبال علم است، اگر دنبال قدرت جهانى و بين المللى است، هرچه كه اين ملت به دنبال آن است، اين در صورتى تاءمين مى شود كه اين ملت بتواند يك عناصرى را، يك چيزهايى را در خود به وجود بياورد؛ اول ايمان است، ايمان به همان هدف ؛ ايمان به همان راه...

. ..بى ايمانى و ولنگارى و بارى به هرجهتى و دمدمى مزاج بودن، با آينده ى روشن و افتخارآميز نمى سازد. شما اگر تاريخ را نگاه كنيد، خواهيد ديد هر ملتى هم كه به جايى رسيده است، اولين چيزى كه داشته است، ايمان و اعتقاد بوده است.  اگر سير تاريخ را مطالعه كنيد - نه تاريخ هزار سال و پنج هزار سال قبل ؛ نه، همين تاريخ معاصر؛ همين كشورهايى كه امروز در دنيا هستند؛ اگر به تاريخ همينها مراجعه كنيد - مى بينيد آنچه كه دارند - حالا هرچه هست - امور مثبت و ايجابى كه از آن برخوردار هستند، اين در يك فصلى به آنها داده شده است كه در آن فصل، اين خصوصيات را داشته اند؛ اول ايمان.  آن وقت آن جامعه يى كه با فكر درست خود، با تشخيص درست خود، عزت و افتخار و سعادت زندگى را در راه خدا يافته است و مى داند كه اگر به دين خدا عمل كند، هم دنيا و هم آخرت، هم ماديت و هم معنويت با هم نصيب او خواهد شد، اولين شرط اين راه اين است كه به اين فكر، به اين مبنا، به اين راه ايمان داشته باشد....

     

درگذشت ابوسعيد فضل بن ابوالخير معروف به ابوسعيد ابي الخير در سال440هجري قمري

ابوسعيد فضل بن ابوالخير معروف به ابوسعيد ابي الخير عارف و شاعر مشهورايراني در سال440هجري قمري وفات يافت. شيخ ابوسعيد پس ازفراغت ازتحصيلات ديني و ادبي چندي را به رياضت و سيرو سلوك گذراند. وي درعلوم تفسير، حديث، فقه و عرفان تبحرفراوان داشت. ازاين رو از بزرگترين عارفان ايراني قرون چهارم و پنجم هجري قمري بشمار مي رود. شيخ ابوسعيد ابي الخير به شعرعلاقه فراوان داشت و رباعيات و قطعات بسيارزيباي عارفانه اش افكارعرفاني او را آشكارساخته اند.

 

 در گذشت ابوطاهرعلي بن عبيدالله بغدادي مشهور به اِبن سِوار در سال496هجري قمري

ابوطاهرعلي بن عبيدالله بغدادي مشهور به اِبن سِوار، نحوي و محدّث حنفي در سال 496هجري قمري دربغداد درگذشت. ابن سوار 40سال ازعمرخود را صرف يادگيري حديث و قرائت كرد. تنها اثربجاي مانده از ابن سوار كتاب «اَلمُستَنيرُ القِرائات العَشر» است. نسخه هايي ازاين اثر دراستانبول موجود است.

 

گرویدن غازان خان هفتمين سلسله ايلخانان به دين مبين اسلام در سال694هجري قمري

غازان خان هفتمين سلسله ايلخانان در سال694هجري قمري به دين مبين اسلام گرويد. غازان خان پس ازپذيرفتن اسلام خود را محمود ناميد. اما اميران و شاهزادگان مغول كه مخالف تغييرمذهب غازان خان بودند او را به اتفاق عده اي ازاطرافيانش به قتل رساندند. غازان خان انساني خردمند و با كفايت بود و با زبانهاي فارسي، عربي، هندي، چيني، كشميري، تبتي و لاتين آشنايي داشت.

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در   دوشنبه 5 مرداد 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode