ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 30 تير 1388     |     کد : 3953

سه شنبه 30 تير 28 رجب 21 ژوئيه

پس از آن كه معاويه بن ابي سفيان (نخستين خليفه اموي) در نيمه رجب سال 60 قمري به هلاكت رسيد و فرزندش يزيد...

حركت امام حسين(ع) از مدينه به سوي مكه معظمه در سال 60 هجري قمري

پس از آن كه معاويه بن ابي سفيان (نخستين خليفه اموي) در نيمه رجب سال 60 قمري به هلاكت رسيد و فرزندش يزيد، به خلافت مسلمانان دست يافت، وي و درباريان اموي تلاش زيادي به عمل آورده تا از همه مردم بيعت گيرند.

آنان، مشكل خاصي در گرفتن بيعت از اهالي شام، مصر، عراق و يمن نداشته و تنها دغدغه خاطرشان از حجاز، به ويژه از شهر مقدس مدينه بود. زيرا در اين شهر بزرگاني چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنيفه، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير زندگي مي كردند، كه از جهات گوناگون بر يزيد برتري و در رسيدن به مقام حكومت، بر او ترجيح داشتند.

اما در ميان مخالفان يزيد در مدينه، وجود شخصيت ممتازي چون امام حسين(ع)، همانند خورشيد تابان، تمام ستارگان و سيارگان را بي فروغ مي نمود و به عنوان تنها يادگار جدش حضرت محمد(ص) و جانشين پدر و برادر مظلومش حسن بن مجتبي(ع)، در رسيدن به مقام خلافت و رهبري مسلمانان، شايسته تر از همه بود و نگاه همگان به سوي او معطوف بود. بدين لحاظ، يزيد بيش از همه، از وي واهمه داشت و در صدد تسليم كردنش برآمد.

يزيد در نخستين اقدام خود، نامه اي به وليد بن عتبه، عامل خود در مدينه نوشت و ضمن يادآوري مرگ معاويه، به وي دستور داد از مخالفان سرشناس مدينه براي وي بيعت بگيرد. نامه وي به اين مضمون بود: اما بعد، بدون هيچ گونه نرمش و گذشت، از حسين بن علي(ع)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير بيعت بگير و تابيعت نكردند، دست از آنان برمدار.

به روايتي وي در اين نامه متذكر شد: يا ابامحمد! انفذ كتابي اليهم، فمن لم يبايعك فانفذ الي براسه مع جواب كتابي هذا. والسلام.

يعني: اي ابومحمد (وليد بن عتبه)! نامه مرا به آنان ابلاغ كن، پس هر كس بيعت نكرد، سرش را به همراه پاسخ نامه برايم ارسال كن. والسلام.

وليد، پس از دريافت نامه يزيد، تلاش زيادي به عمل آورد تا از مخالفان وي به صورت مسالمت آميز بيعت گيرد، وليكن تلاش هايش بي نتيجه ماند. زيرا عبدالله بن عمر، مبناي خاص خودش را داشت و مي گفت: با كسي بايد بيعت كرد كه عامه مسلمانان او را پذيرفته باشند و من آخرين نفري هستم كه با او بيعت خواهم كرد.

عبدالله بن زبير، از بيعت امتناع كرد و شبانه به سوي مكه معظمه گريخت و نيروهاي حكومتي در پي او روان شده، ولي به وي دست نيافتند.

اما امام حسين(ع) بنا به دعوت وليد، به خانه اش رفت و پس از گفت و گو با يكديگر، به وي چنين فرمود: ايها الامير! انّا اهل بيت النّبوّه، و معدن الرّساله، و مختلف الملائكه، بنا فتح الله و بنا ختم الله، و يزيد رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه، معلن بالفسق، و مثلي لا يبايع مثله، ولكن نصبح و تصبحون، و ننظر و تنظرون أيّنا أحق بالخلافه و البيعه؟

يعني: اي امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. ماييم كه فرشتگان به خانه ما آمد و شد دارند و خداوند متعال رحمت خود را با ما آغاز نمود و با ما نيز به پايان خواهد برد. اما يزيد، فردي است فاسق، شراب خوار، خونريز، متجاهر به فسق و شخصي مانند من هرگز با فردي چون او بيعت نخواهد كرد، ولي شما امشب را به صبح برسانيد و ما نيز شب را به صبح خواهيم رسانيد. شما نيك بنگريد و ما هم تأملي در كار خود مي كنيم كه كداميك از ما براي احراز مقام خلافت شايسته تريم؟

امام حسين(ع) از خانه وليد بيرون رفت و در انديشه اقدامات بعدي خود برآمد. روز بعد، مروان بن حكم كه از بازماندگان و بزرگان بني اميه در مدينه بود، امام حسين(ع) را ديد و به وي گفت: مي خواهم تو را سفارش كنم و سفارش من اين است كه با يزيد بيعت كن، زيرا اين كار براي دنيا و آخرت تو بهتر است.

امام حسين(ع) در پاسخ وي فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد و لقد سمعت جدي رسول الله(ص) يقول: الخلافه محرمه علي آل ابي سفيان.

يعني: ما همه از خداييم و به سوي او باز خواهيم گشت. هر گاه امت اسلام به حاكمي مانند يزيد مبتلا گردد، بايد فاتحه اسلام را خواند. من از جدم رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: خلافت بر فرزندان ابي سفيان حرام است.

مخالفت امام حسين(ع) با خلافت يزيد، به سرعت در ميان مردم مدينه منتشر گرديد و آنان را در ميان دو راه متحير نمود.

وليد براي اخذ بيعت، مخالفان را تحت فشار قرار داد و تعدادي از معترضان، از جمله عبدالله بن مطيع را بازداشت و زنداني كرد.

اهالي مدينه با پشت گرمي از حمايت هاي امام حسين(ع)، از رفتار عامل يزيد، اظهار ناخشنودي كرده و به صورت آشكار با وي به مخالفت پرداختند و گروهي از معترضان به زندان وليد هجوم آورده و زندانيان را آزاد كردند.

اين همان بذر انقلاب و آزادي خواهي است كه امام حسين(ع) در آخرين روزهاي زندگاني خويش در مدينه، در ميان اهالي اين شهر افشاند و از همين جا، حكومت سراسر تباهي يزيد را نشانه گرفت.

امام حسين(ع) كه با درخواست هاي مكرر وليد و اصرار مروان بن حكم روبرو بود، در صورت باقي ماندن در مدينه، مي بايست يكي از دو گزينه را مي پذيرفت: يا با يزيد بيعت كند و يا مخالفت و سرانجام درگيري و كشته شدن در مدينه، بدون اين كه به منظور اصلي اش كه افشاي حكومت غاصبانه يزيد و ناحق بودن خلافت امويان بود، دست يابد.

اما آن حضرت، تصميمي ديگر گرفت و آن عبارت بود از هجرت از مدينه منوره؛ هجرتي بزرگ و سرنوشت ساز كه درتاريخ اسلام و نهضت هاي اسلامي و عدالت خواهي، منزلتي بزرگ و بي مانندي پيدا كرد و شگفتي همگان را برانگيخت.

امام حسين(ع) به خانواده خويش و خاندان اميرمؤمنان(ع) آگاهي داد كه قصد خروج از مدينه و هجرت از اين شهر مقدس را دارد. به همين جهت تمام خاندان اميرمؤمنان(ع) جز برادرش محمد حنفيه و فرزندانش، اعلام آمادگي كرده و براي هجرت و جهاد، در ركاب آن حضرت حضور يافتند.

امام حسين(ع)، در انتهاي شب يك شنبه، دو روز مانده به پايان ماه رجب سال 60 قمري، به طور آشكار و به قصد عمره راهي مكه معظمه گرديد.

امام حسين(ع) هنگام خروج از مدينه، اين آيه شريفه را كه در شأن حضرت موسي(ع) به هنگام فرار از ستم فرعونيان نازل شده بود، تلاوت مي كرد:

فَخَرَج مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ، قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَومِ الظّالِمينَ؛ پس در حالي كه هراسان بود، از شهر بيرون شد و ]در آن حال[ گفت: پروردگارا! مرا از دست گروه ستم كاران رهايي ببخش.

آن حضرت آيه مزبور را مكرر تلاوت مي نمود و از راه عمومي و رسمي ميان مدينه و مكه حركت كرد. گروهي از همراهان عرض كردند: اي پسر رسول خدا(ص)! اگر از راه معروف و شناخته شده نرويد و به مانند عبدالله بن زبير از بيراهه سفر كنيد، نيكوتر است و از گزند دشمنان ايمن خواهيد بود.

امام حسين(ع) فرمود: لا، و الله لا افارقه حتي يقضي الله ما هو قاض؛ سوگند به خدا نه، من از اين راه جدا نمي شوم تا خدا درباره ما آن چه خواسته است حكم نمايد.

بدين گونه، آن حضرت به همراه خانواده و همراهان خويش، از مدينه راهي مكه معظمه گرديد.

 

رحلت سيد كاظم طباطبايى يزدى در سال 1337 هجری قمری

خلاصه ای از زندگی این بزرگ مرد عرصه دین و دانش:

ولادت :

او بـه سـال 1247 هجری قمری  در يكى از قرا يزد به نام (كسنويه ) پا به عرصه وجود نهاد، سيد محمدكاظم طباطبايى، فرزند مرحوم سيد عبدالعظيم يزدى، يكى از فقهاى بزرگ و نامدار قرن چهاردهم است.

تحصيلات :

تحصيلات ابتدايى را در زادگاه خود شروع نمود، سپس به اصفهان رفت و مدتى نزد برخى از اكابر آنجا تلمذ نمود تا به مرحله عاليه اجتهاد و اسـتـنـبـاط احـكام شرعى نائل آمد و سپس براى ادامه تحصيلات به نجف اشـرف رهـسـپار گرديد و تمام اوقات خود را صرف تحصيل و تكميل علوم و اندوخته هاى علمى خود نمود و در سال 1281 هجری قمری، به درجه اجتهاد نايل گرديد.

اساتيد :

وى در محضر بزرگانى چون :

1 ـ شيخ محمد باقر نجفى

2 ـ سيد محمد باقر موسوى خوانسارى

3 ـ مرحوم ميرزا محمد حسن شيرازى

4ـ ميرزا محمد هاشم چهارسوقى

5ـ ملا محمد جعفر

6ـ شيخ راضى

7ـ شيخ مهدى جعفرى

8ـ شيخ مهدى آل كاشف الغطاء

كسب علم نمود.

تأليفات :

تأليفات و آثار قلمى او مطابق آنچه صاحب ريحانة الادب آورده است، به اين قرار مى باشد :

1 ـ بـستان راز و گلستان نياز (در مناجات و دعا).

2 ـ تعادل و تراجيح (در اصول ).

3 ـ حاشيه مكاسب شيخ انصارى.

4 ـ حجية الظن فى عدد الركعات.

5 ـ السؤال و الجواب (مسائل فقهى ).

6 ـ صحيفة الكاظميه.

7 ـ رساله اى در منجزات مريض.

8 ـ الـعـروة الـوثـقى.

خصوصيات اخلاقى :

در حـمـله انگليسى ها به عراق و مقاومت دليرانه اى كه مردم مسلمان عراق در اثر فتاوى و رهبرى مـراجـع عـاليقدر در مقابل نيروهاى مهاجم انجام دادند، فرزند رشيد او به نام ( سيد مـحمد طباطبائى يزدى ) نيز شركت جست و به فيض شهادت نائل آمد، عده اى از شاگردان سيد، متحير بودند كه چگونه اين خبر تأسف آور را به پدر پير برسانند، روضه خوانى با خود همراه داشتند، اينگونه خبر را به او رساندند كه جنازه اى در صحن مطهر هست كه ولايت نماز او به عهده شماست، ولى او كه تحصيل كرده مكتب مبارزه و شهادت بود، هرگز از شنيدن اين خبر، آن گـونـه كه انتظار مى رفت، ناراحت نگرديد و كلمه مباركه (انا للّه و انا اليه راجعون ) را سر دادند.

خدمات :

او در كـنـار اشتغال به تربيت دانشجويان و تهذيب نفس و نشر احكام الهى به تأسيس ابنيه خيريه، مساجد و مدارس نيز اهتمام داشته است و از آثار خيريه او ،مدرسه بزرگى در نجف اشرف، به نام مدرسه (سيد) است.

فعاليت :

فتواى او درباره جهاد با استعمار غرب :(بسم اللّه الرحمن الرحيم، در اين ايام كه دول اروپايى مانند ايتاليا به طرابلس غرب [ ليبى ] حمله نموده و از طرفى روسها شمال ايران را با قواى خود اشغال كرده اند، و انگليسى ها نيز نيروهاى خود را در جنوب ايران پياده كرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار داده اند، بر عموم مسلمين از عـرب و ايـرانـى واجب است كه خود را براى عقب راندن كفار از ممالك اسلامى مهيا سازند و از بـذل جـان و مـال در راه بـيـرون رانـدن نـيروهاى ايتاليا از طرابلس غرب و اخراج قواى روسى و انـگـلـيـسـى از ايـران از هـيچ چيز فرو گذار نكنند، زيرا اين عمل از مهم ترين فرايض اسلامى است تا به يارى خداوند دو مملكت اسلامى از تهاجم صليبى ها محفوظ بماند). محمد كاظم طباطبايى.

وفات :

او پـس از عمرى مبارزه و تلاش در راه تثبيت فرهنگ آل محمد (صل الله عليه و آله )، در 28 رجب 1337 هجری قمری  در نـجـف اشـرف، در نـود سـالگى به رحمت ايزدى پيوست و در كنار درب طوسى از صحن مقدس مـرتـضـوى مـدفون گرديد.

 

انعقاد قرارداد معروف رژي يا امتياز تنباكو در سال 1307هجري قمري

قرارداد معروف رژي يا امتياز تنباكو در سال 1307هجري قمري ميان دولتهاي ايران و انگستان منعقد شد. به موجب قرارداد ژري، خريد و فروش دخانيات درانحصاراستعمارانگليس قرارگرفت و دولتهاي بيگانه، اولين بار باب استقراض را به روي ايران گشودند. درپي امضاي اين قرارداد آيت الله ميرزا حسن شيرازي مرجع تقليد شيعيان جهان مخالفت خود را با امضاي قرارداد ژري، اعلام و حكم تحريم تنباكو و دخانيات را صادر كرد. مردم شهرهاي ايران نيز به پيروي ازروحانيان به مخالفت با اين قرارداد برخاستند تا اينكه سرانجام ناصرالدّينشاه ازبيم قيام سراسري دركشور؛ و اعلام جهاد اين عالم جليلُ القدر و ديگرعلما، امتيازنامه را درشعبان سال1309هجري قمري بطوررسمي لغو كرد و عاملان شركت ژري به فعاليت خود درايران پايان دادند.

 

درگذشت ميرزا علي اكبرطاهرزاده متخلص به صابر در سال 1329هجري قمري

ميرزا علي اكبرطاهرزاده متخلص به صابر از شاعران مشهور قفقازيه روسيه در سال 1329هجري قمري درگذشت. او درسال 1278هجري قمري درشَماخي ازشهرهاي ايروان بدنيا آمد. 12ساله بود كه زبانهاي تركي و فارسي را آموخت و با اصول كتابت نيزآشنا شد. طاهرزاده همواره مشتاق فراگيري علوم و معارف رايج زمان خود بود. اما پدرش او را به تجارت گمارد ولي پس ازدرك علاقه فرزند او را ازادامه اين كارمعاف كرد. طاهرزاده ازآن پس به مطالعه پرداخت و درهمين دوران اشعاري درمدح حضرت سيّد الشّهداء(ع) سرود كه بسيارمورد توجه اهل شعرو ادب قرارگرفت. صابرهيچگاه به مديحه سرايي نپرداخت و دراشعارش ازفقيران و مستمندان حمايت مي كرد. اشعاراو مشكلات اجتماعي مردم عصرش را به خوبي هويدا مي كند. ديوان اشعار صابر به زبان تركي قفقازي در سال  1331هجري قمري در بادكويه چاپ شده است.

 

 

 

 

 


نوشته شده در   سه شنبه 30 تير 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode