ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403
دوشنبه 10 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 3 خرداد 1388     |     کد : 2781

تهي بودن انسان

پيام قرآن كريم درباره ذات اقدس الهي اين است كه خداي سبحان همه كمالها را ذاتاً دارا بوده و هست و خواهد بود؛ يعني خدا عالِم بود و هست و خواهد بود؛ ...

پيام قرآن كريم درباره ذات اقدس الهي اين است كه خداي سبحان همه كمالها را ذاتاً دارا بوده و هست و خواهد بود؛ يعني خدا عالِم بود و هست و خواهد بود؛ قادر بود و هست و خواهد بود و اين صفات در خدا دائمي است. اينكه مي‏گويند «الله ... لا كان معه شي‏ء»(1) و آن‏گاه گفته مي‏شود «الان كما كان»، يعني الان هم خدا هست و چيزي با او نيست، گرچه خدا با همه چيز است.

توضيح: كلمه «كان» در مثال «كان زيدٌ قائماً» فعل ماضي است و در برابر مضارع و مستقبل؛ يعني زيد قبلاً ايستاده بود و الان نيست؛ امّا گاهي فعل «كان» منسلخ از زمان است و به تعبيري، زمانمند يا متزمّن نيست؛ اگر موجودي متمكّن و داراي مكان نبود، متزمّن و زمانمند هم نيست و ذات پاك پروردگار چنين است، لذا «كان» درباره او فعل ماضي نيست، پس «كان الله قديراً» به اين معني است كه ذات خداوند، عين قدرت است و تعبير «الان كما كان»، يعني اكنون هم عين قدرت است. تعبيراتي نظير ﴿وكانَ اللّهُ قَويًّا عَزيزا﴾(2) و ﴿وكانَ اللّهُ عَلي كُلِّ شي‏ءٍ قَديرا﴾(3) نيز همين ويژگي را دارد و در همه تعبيراتي كه درباره صفات ذات اقدس الهي به كار مي‏رود، امر بر همين منوال است.

انسان نيز چنين است؛ يعني اگر درباره‏اش مي‏فرمايد: ﴿هَل اَتي عَلَي‏الاِنسنِ حينٌ مِنَ الدَّهرِ لَم يَكُن شَيءاً مَذكورا﴾(4)، يعني روزگاري گذشت كه انسان اصلاً درخور ذكر نبود و اكنون نيز چون گذشته درخور ذكر نيست؛ نه اينكه انسان اجوف، الان «صمد» شده باشد. نيز چنانچه درباره او مي‏فرمايد: ﴿وقَد خَلَقتُكَ مِن قَبلُ ولَم تَكُ شيءاً﴾(5)، يعني زماني گذشت كه انسان چيزي نبود و الان هم چنين است.

 انسان به حسب تطوّرهاي آفرينشي كه داشته و دارد، مقاطعي دارد كه قرآن حكيم درباره آنها بيان مناسبي دارد: 1. مقطعي كه انسان چيزي بود؛ ولي درخور ذكر نبود؛ نظير ذرّات و سلولهاي ريز و نظير آن قطره متعفّن و آن خاك كه چيز درخور ذكر نبود: ﴿هَل اَتي عَلَي الاِنسنِ حينٌ مِنَ الدَّهرِ لَم يَكُن شَيءاً مَذكورا﴾.(6)

2. مقطعي كه شنوا و بينا شد: ﴿فَجَعَلنهُ سَميعًا بَصيرا﴾(7)؛ يعني گوهر ذاتش از فقر به غنا و از اَجْوَف بودن به صمد بودن درآمد و از حباب بودن، به عُباب بودن و از كف بودن به آب بودن رسيد.

اين ظاهر قضيه است، چون انسان با نگاه كردن به درون خود و بررسي خويشتنِ خويش مي‏يابد كه همانند هر موجود امكاني ديگر، الان هم چيزي نيست و ﴿لَم يَكُن شَيءاً مَذكورا﴾، و بالاتر از آن، ﴿ولَم تَكُ شيءاً﴾(8) است؛ يعني نه تنها چيزي ذكر كردني نيست، بلكه اصلاً چيزي نيست و فقر محض است و هر چه هست، از خداست.

كدام انسان حتي لحظه‏اي توان تضمين حيات خويش را دارد؟ از وجود گرامي رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم كه همواره در پيشگاه حق، خاضع و خاشع و ذاكر و شاكر بود، پرسيدند كه خضوع شما براي چيست؛ فرمود كه من به قدري ضعيفم كه هرگز نمي‏دانم اين پلكهاي چشمم را كه باز است، آيا مي‏توانم ببندم و بميرم يا با چشمِ باز مي‏ميرم. مگر بستن چشم و بر هم گذاشتن پلكها چقدر زمان مي‏خواهد؟ ولي بعضي اين فرصت را هم ندارند و با چشم باز مي‏ميرند و اگر كسي در حال احتضار پيش آنان نباشد كه چشمشان را ببندد، منظره هولناكي پديد مي‏آيد.

نتيجه آنكه ﴿وكانَ اللّهُ عَلي كُلِّ شي‏ءٍ قَديرا﴾(9) يعني خدا بر هر چيزي تواناست و «الان كما كان»؛ نيز ﴿هَل اَتي عَلَي الاِنسنِ حينٌ مِنَ الدَّهرِ لَم يَكُن شَيءاً مَذكورا﴾(10) يعني انسان چيزي درخور ذكر نيست، چون نه واجبِ صَمَد، ممكنِ اَجْوَف مي‏شود و نه ممكنِ اَجْوَف، واجب صمد خواهد شد.

اگر كسي قرآن را خوب بررسي كند و انسان را نيك بشناسد، مي‏يابد كه موجود اجوف هرگز توانمند نيست و هرچه دارد، عاريه و امانت است؛ يعني گرچه گوش دارد و با آن مي‏شنود و چشم دارد و با آن مي‏بيند، همه اينها عاريه است و مالك اصلي اين چشم و گوش، خداست: ﴿اَمَّن يَملِكُ السَّمعَ والاَبصرَ﴾.(11)

«أمّن» در اين آيه، «أم من» بوده كه دو «ميم» آن در هم ادغام شده است و «أم» نيز منقطعه و به معناي «بل» است و بدين معناست كه مطالب شرك‏آلود «وَثَنيها» صحيح نيست و اين مطلب صحيح است؛ يعني بتها كه مشركان مدّعي ربوبيت آنهايند رب نيستند، بلكه مالك چشم و گوش، ربّ است.

 

1.بحار الأنوار، ج10، ص314.

2.سوره احزاب، آيه 25.

3.سوره احزاب، آيه 27.

4.سوره انسان، آيه 1.

5.سوره مريم، آيه 9.

6.سوره انسان، آيه 1.

7.سوره انسان، آيه 2.

8.سوره مريم، آيه 9.

9.سوره احزاب، آيه 27.

10.سوره انسان، آيه 1.

11.سوره يونس، آيه 31.

تفسير انسان به انسان، ص159

 


نوشته شده در   يکشنبه 3 خرداد 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode