ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1388     |     کد : 2695

نقش شيطان در مغالطه هويّتي

حضرت علي(عليه‌السلام) درباره نقش شيطان در ايجاد بحران هويت بشر مي‏فرمايد: «اتّخذوا الشيطان لأمرهم ملاكاً و اتّخذهم له أشراكاً فباض و فرّخ في صدورهم و دَبَّ و دَرَج في حجورهم؛ فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم فركب بهم الزَلَل و زيّن لهم الخطل...

حضرت علي(عليه‌السلام) درباره نقش شيطان در ايجاد بحران هويت بشر مي‏فرمايد: «اتّخذوا الشيطان لأمرهم ملاكاً و اتّخذهم له أشراكاً فباض و فرّخ في صدورهم و دَبَّ و دَرَج في حجورهم؛ فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم فركب بهم الزَلَل و زيّن لهم الخطل... »(1)؛ يعني منحرفان، شيطان را معيار كار خود گرفتند و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دلهاي آنان تخم گذاشت و جوجه‏هاي خود را در دامانشان پرورش داد؛ با چشمهاي آنان نگريست و با زبانهاي آنان سخن گفت، پس با ياري آنها بر مركب گمراهي سوار شد و كردارهاي زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد.

به فرموده امام صادق(عليه‌السلام) عقل و قلب آدمي، اصل اوست: «أصل الإنسان لبّه»(2)، بنابراين شيطان با نفوذ به نهان‏خانه وجود انسان كه مركز هويت‏سازي اوست، مي‏كوشد گوهر اصلي او را تخليه كند و ديگري را به جاي او بنشاند.

شيطان سلسله مراتب را رعايت مي‏كند: ابتدا انسان را به مكروهات و سپس به گناهان كوچك مبتلا مي‏كند و پس از آن او را به گناهان بزرگ معتاد مي‏كند، در نتيجه معاذ الله او دين را تكذيب مي‏كند. اصولاً نخست ابتلا به كذب است و سپس تكذيب؛ ابتدا گناهِ عادي است و سپس بزرگ‏ترين گناه (كفر).

شيطان وقتي به درون بشر راه مي‏يابد، براي بذرافشاني فساد زمينه مي‏سازد: حقايق و معارف را نابود مي‏كند و سپس تخمهاي فساد را در آن مي‏كارد و آنها را آبياري مي‏كند تا سبز شود؛ آن‏گاه كم‏كم در اينها لانه مي‏كند و در لانه تخم مي‏گذارد و تخمهاي خود را به جوجه تبديل مي‏كند و زماني كه اين جوجه‏ها بزرگ شدند، برخي شئون علمي و انديشه بشر و بعضي شئون عملي و انگيزشي او را تسخير مي‏كند، تا به جاي او ببينند، بشنوند و سخن بگويند و اين شخص بيچاره خيال مي‏كند كه خود اوست كه سخن مي‏گويد، مي‏بيند و مي‏شنود.

برخي در نمازشان حضور قلب ندارند و وسوسه مي‏شوند و اين نشان مي‏دهد كسي از درون آنها را مي‏شوراند، زيرا وسوسه، امري وجودي است و حتماً مبدأ فاعلي دارد، چون هيچ امري وجودي‏اي بدون فاعل نيست.

مبدأ فاعلي وسوسه‏ها و شورشهاي دروني همان شيطان است؛ وسوسه كردن، تخم‏گذاري شيطان است و تقويت وسوسه، تبديل تخمها به جوجه‏هاست.

«دبيب» به معناي جهش، حركت، راه رفتن و... است(3) و جوجه را «دابّة» مي‏گويند، چون جهش و حركت دارد. گاهي انسان حس مي‏كند در دل و سويداي سينه او چيزهايي پيوسته مي‏آيند و مي‏روند؛ اين همان دبيب است؛ يعني همان دويدن خاطرات تلخ كه جوجه‏هاي شيطان‏اند. وقتي اين جوجه‏ها بزرگ مي‏شوند، منصبهاي وجود آدمي را قسمت مي‏كنند؛ سپس شيطان با چشم اينها نگاه مي‏كند و بين محرم و نامحرم و حلال و حرام فرقي نمي‏گذارد و اين به بند كشيدگان مي‏پندارند خودشان نگاه مي‏كنند: «فنظر بأعينهم».(4) و نيز شيطان با زبان اينها سخن مي‏گويد: «و نطق بألسنتهم»(5) و ميان حق و باطل و كفر و ايمان مرزي نمي‏گذارد و باز اين گرفتاران مي‏پندارند خودشان سخن مي‏گويند، پس اين اشخاص تريبون و بلندگوي شيطان‏اند و از خود هيچ سمتي ندارند و متأسفانه اين بردگي را آزادي مي‏پندارند و كارهاي زشت خويش را زيبا: ﴿وهُم يَحسَبونَ اَنَّهُم يُحسِنونَ صُنعا﴾.(6)

ذات اقدس الهي درباره چنين افرادي مي‏فرمايد: ﴿شَيطينَ الاِنسِ والجِنِّ﴾(7)؛ نه از باب تشبيه بلكه اين تمثيل است. تشبيه، آن است كه نوعي را به نوع ديگر، فردي را به فرد ديگر يا فردي از نوعي را به فردي از نوع ديگر همانند كنند؛ مثلاً مي‏گويند «فلان كس در شجاعت، شبيه شير است»؛ امّا تمثيل، ارائه فردِ بالذات خودِ نوع است؛ مانند اينكه درباره فردي گفته مي‏شود «انسان مثل فلان شخص است». چنين سخني، تشبيه نيست، تمثيل است، چون اين فرد، شبيه انسان نيست، بلكه خود انسان است، بنابراين «مثلْ» فرد بالذات نوع است؛ ولي «شبيه» فرد بالذات آن نيست، بلكه همانند اوست.

خداوند نفرمود اين‏گونه افراد تبهكار، شبيه شيطان هستند، بلكه فرمود اينان شيطان‏اند؛ يعني كسي كه شيطان مراكز ادراكي و تحريكي او را تسخير مي‏كند، خودِ شيطان مي‏شود، چون گوينده، شنونده و بيننده وجود او هويّت شيطاني است و چنين فردي در قيامت «كه پيشگاه حقيقت شود پديد»، به صورت ابليس محشور مي‏شود، چون ساليان متمادي در مسير شيطنت حركت كرده است.

قيافه انسان، امري عرضي است؛ نه جوهري. جوهر انسان درون اوست و اگر شيطان در درون انسان مغالطه هويت ايجاد كند، از او تنها امري عرضي (پوسته انسانيت و قيافه او) مي‏ماند.

شست‏وشوي هويتي با شست‏وشوي مغزي و قلبي فرق دارد: شست‏وشوي «فكري» كه به بخش عقل نظر و دانش مربوط است، با مباحث منطقي دفع و رفع پذير است، چنان كه شست‏وشوي «وصفي» هم كه به گرايش و انگيزه انسان ربط دارد، احياناً با مباحث اخلاقي و مانند آن تضمين مي‏شود؛ امّا در شست‏وشوي هويتي، شخص پس از عمري زندگي مي‏فهمد گوينده سخنان و نيز فاعل كارهايش هم ديگري بوده است و خواهد ديد مثلاً ربا و رشوه‏اي كه گرفته و مي‏گيرد و ناز و عشوه‏اي كه كرده و مي‏كند، در حقيقت، كار و سخن شيطان است كه از تريبون او عرضه مي‏شود.

البته در همه اين امور ناپسند علمي و عملي، وي مسئول است، زيرا با سوء اختيارش هويّت اصيل خويش را حراج كرده و به استعمار ابليس و استبداد وي رضايت داده و او را بر تمام شئون ادراكي و تحريكي خود سلطان نموده است.

مشكل كنوني جامعه بشر، همين بحران هويت است كه نمي‏داند صنعت، هنر، علم تجربي و امكانات مادي براي چيست و خداي سبحان چرا قدرت تحصيل صنعت و ثروت به آنان داده است.

آنچه درباره مغالطه هويت گفته شد، تبيين منطقي و تعليل فلسفي دارد؛ ليكن اثر منفي‏اش كه از سنخ ملكوت است و نه مُلك، و از محدوده باطن است و نه ظاهر، و از صنف تناسخ ملكوتي است و نه ناسوتي، هرگز با علم حصولي دانسته نخواهد شد و هيچ‏گاه مورد باور انديشوران ذهني و صحابه منطق و اصحاب تعليل عقلي قرار نمي‏گيرد. فقط افراد درون بين با راز و رمز اين‏گونه مغالطه‏ها آشنا مي‏شوند؛ آنان كه با بهره‏مندي از فيض «موتوا قبل أن‏تموتوا»(8) و با مرگ اختياري چيزهايي را مشاهده مي‏كنند كه ديگران پس از موت اضطراري و هجرت از دنيا و ورود به برزخ آنها را مي‏بينند.

1.نهج البلاغه، خطبه 7.

2.الامالي [صدوق]، ص199؛ بحار الأنوار، ج1، ص82.

3.ر.ك: التحقيق، ج3، ص172، «د ب ب».

4.نهج البلاغه، خطبه 7.

5.همان.

6.سوره كهف، آيه 104.

7.سوره انعام، آيه 112.

8.بحار الأنوار، ج66، ص317.

 

تفسير انسان به انسان، ص359-363.

 


نوشته شده در   شنبه 26 ارديبهشت 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode