ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 20 ارديبهشت 1388     |     کد : 2617

یکشنبه 20 ارديبهشت 15 جمادي الاول 10 مه

ميلاد مسعود امام زين العابدين(ع)، بنا به روايتي در سال 38 هجري قمري

درباره تاريخ ولادت مبارك آثار امام زين العابدين(ع)، امام چهارم شيعيان، اتفاقي ميان مورخان و سيره نويسان نيست. زيرا برخي پنجم شعبان، برخي هفتم و برخي نهم شعبان و عده اي نيمه جمادي الاولیي را روز تولد آن حضرت مي دانند.

شيخ مفيد(ره) در مسارالشيعه، نيمه جمادي الاولیي را ميلاد آن حضرت دانسته و بدين جهت آن را بزرگ و تعظيم شمرد و درباره آن گفت: و هو يوم شريف، يستجب فيه الصّيام و التّطوع بالخيرات.

ولي مشهور و معروف ميان شيعيان اين است كه ميلاد مسعود امام چهارم شيعيان در پنجم شعبان سال 38 هجري قمري واقع گرديده است.

 

كشته شدن ابراهيم بن مالك اشتر و مصعب بن زبير در نبرد با سپاهيان شام درسال72 هجري قمري

ابراهيم بن مالك اشتر نخعي، از دلاورمردان و نامداران بزرگ شيعه در سرزمين عراق بود.

وي در سنين نوجواني در كنار پدرش مالك اشتر نخعي در جنگ صفين، با دشمنان اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) نبرد مي كرد.

ابراهيم، در قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي، موقعيت مهمي بر عهده داشت و نام آورترين مرد اين قيام، پس از مختار بود و از سوي مختار در شمال عراق، با سپاهيان شام به جنگ بزرگي پرداخت و پيروزي هاي فراواني به دست آورد و عبيدالله بن زياد را در آن نبرد به هلاكت رسانيد و انتقام خون شهداي كربلا را از سپاهيان شام گرفت.

وي پس از قتل مختار بن ابي عبيده ثقفي به دست سپاهيان عبدالله بن زبير، از دو جناح متخاصم باقيمانده، يعني سپاه شام به فرماندهي عبدالملك بن مروان و سپاه حجاز و عراق به فرماندهي عبدالله بن زبير،دعوت به همكاري شد.

ولي او ترجيح داد كه به سپاه عبدالله بن زبير به پيوندد، تا هدف هاي خويش را در ريشه كن كردن شجره خبيثه بني اميه، جامه عمل بپوشاند.

پس از پيوستن ابراهيم بن مالك اشتر به مصعب، برادر عبدالله بن زبير در عراق، شاميان به وحشت افتاده و براي جنگ با آنان به سوي عراق هجوم آوردند.

سرانجام دو سپاه در غرب عراق و در ناحيه مِسكن، در كنار نهر دُجيل، در نزديكي سامرا، به هم رسيده و به نبرد خونين پرداختند.

در اين جنگ خونين، سپاهيان شام به فرماندهي عبدالملك بن مروان پيروز شده و سپاهيان عراق را به هزيمت و شكست بزرگ واداشتند و در نتيجه تعدادي از سپاهيان عراقي، از جمله ابراهيم بن مالك اشتر نخعي، مصعب بن زبير (فرمانده سپاه و عامل عبدالله بن زبير در عراق)، عيسي فرزند مصعب بن زبير و مسلم بن عمرو باهلي كشته شدند و عبدالملك بن مروان، خون ريزي بزرگي به راه انداخت و پس از آن، كوفه و ساير شهرهاي عراق را به تصرف خويش درآورد.

قتل ابراهيم بن مالك اشتر، مصعب بن زبير و ساير فرماندهان عراقي، در پانزدهم و به روايتي در سيزدهم جمادي الاولیي، سال 72 و به روايتي سال 71 هجري قمري واقع گرديد.

مفلح، يكي از سرداران و فرماندهان نظامي دستگاه خلافت عباسي بود و از سوي خلفاي بني عباس، جنايات فراواني به عمل آورد و قيام هاي متعدد مردمي را در ايران و عراق، به خاك و خون كشيد.

هنگامي كه زنگيان به رهبري مردي معروف به صاحب الزنج در بصره و جنوب عراق قيام و سپاهيان خليفه را با مشكل بزرگي روبرو كرده و برخي از شهرهاي جنوب عراق و برخي از شهرهاي جنوب غربي ايران را به تصرف درآوردند، معتمد عباسي (پانزدهمين خليفه سلسله عباسيان) برادر خود موفق عباسي و مفلح را با سپاهي سنگين، در ربيع الآخر سال 258 قمري عازم بصره و جنوب عراق نمود، تا شورش زنگيان را سركوب و خاموش سازند. زنگيان كه قدرت و استحكام شگفتي يافته بودند، در برابر سپاهيان خليفه ايستادگي كرده و ساليان سال با آنان درگير بودند و از آن سال تا صفر سال 270 قمري، ميان دو طرف، جنگ و خون ريزي ادامه داشت.(1)

اما مفلح، كه فرماندهي سپاه موفق عباسي را بر عهده داشت، در يك نبرد خونين و بزرگ با زنگيان به قتل رسيد. گفته شد كه پيكان تيري بر سينه او اصابت و او را نقش بر زمين كرد و در همان حال به هلاكت رسيد.

تاريخ قتل وي بر اساس گفته ابن كثير، پانزدهم جمادي الاولي بود.

پس از هلاكت وي، بدنش را به دستور موفق عباسي به سامرا (پايتخت عباسيان) منتقل كرده و در آن جا مدفون نمودند.

در همان واقعه، يكي از فرماندهان عالي رتبه زنگيان، به نام يحيي بن محمد بحراني به دست سپاهيان موفق عباسي اسير شد و او را در غل و زنجير كرده و به سامرا، در نزد خليفه (معتمد عباسي) فرستادند.

خليفه، دستور داد كه در نزدش وي را دويست تازيانه بزنند و پس از آن، يك دست و يك پاي مخالف او را از بدنش جدا كنند. سپس او را آماج تيغ و شمشير قرار داده و سرش را از بدنش جدا و بدن بي جانش را به آتش كشيدند.

صاحب الزنج، كه از اسارت و شكنجه يحيي بن محمد بحراني و قتل فجيع او به دست جلادان خليفه، با خبر شده بود، بسيار متاثر و ناراحت گرديد و در اين باره به ياران خود گفت: به من الهام شده است كه قتل وي، خيري براي من خواهد بود.(2)

به هر روي، به نظر مي رسد كه خليفه عباسي در برابر قتل مفلح، به خشم آمده و از اين طريق مي خواست، عقده گشايي كرده و بر ضعف و شكست هاي سپاه خويش، سرپوشي گذارد.

شايان ذكر است كه فتنه زنگيان و پايان كار آنان به دست موفق عباسي را در واقعه اول صفر بيان كرديم. براي اطلاع بيشتر به آن جا مراجعه فرماييد.

نك: تاريخ ابن خلدون، ج2، از ص 464 تا ص 510؛ تاريخ الخلفاء (سيوطي)، ص 363

البداية و النهاية (ابن كثير)، ج11، ص 36

محمد بن ابي بكر، در اوائل ذي حجه سال دهم قمري در بين راه مدينه منوره و مكه معظمه، در ذوالحليفه، در مكاني به نم "بيداء" ديده به جهان گشود.

در آن ايام پدرش ابوبكر بن ابي قحافه و مادرش اسماء بنت عميس بسان بسياري از اصحاب رسول خدا(ص)، به همراه آن حضرت عازم مكه معظمه بوده، تا مراسم حج آن سال را، كه به حجة الوداع معروف گرديد، به جاي آورند.

شايان ذكر است كه اسماء بنت عميس، پيش از ابوبكر، همسر جعفر بن ابي طالب(ع) معروف به جعفر طيار بود، كه پس از شهادت وي در جنگ موته، همسر ابوبكر شد و محمد را به دنيا آورد. (1) پس از مرگ ابوبكر در سال 13 هجري قمري، اسماء بنت عميس افتخار همسري اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) را پيدا كرد و فرزند خردسالش محمد را نيز به خانه امام علي(ع) برد و در مكتب تربيتي وي، بزرگش نمود.

محمد بن ابي بكر در محاصره قصر عثمان بن عفان و كشته شدن وي به دست انقلابيون مسلمان، نقش مهمي بر عهده داشت و پس از انتخاب شدن اميرمؤمنان(ع) به خلافت اسلامي، وي از اعضاي شرطة الخميس (فدائيان امام علي(ع)) بود. محمد بن ابي بكر در غائله اصحاب جمل در كنار مولايش امام علي(ع) با مخالفان و معاندان ولايت به سختي مي جنگيد و در برابر خواهر خويش عائشه بنت ابي بكر و برادر خود عبدالرحمن ابي بكر، مبارزه مي كرد و با ناكثين عصر خود، نبرد بي اماني به عمل آورد.

پس از واقعه جمل، وي از سوي امام علي(ع) به جاي شوهر عمه خود قيس بن سعد انصاري، به حكومت مصر منصوب گرديد.

وي، در هنگام جنگ صفين كه ميان سپاهيان امام علي(ع) و لشكريان معاويه بن ابي سفيان بر پا شده بود، از مصر سربازان را مجهز كرده و به همراه امكانات مالي و رزمي به ياري اميرمؤمنان(ع) در صفين مي فرستاد.

پس از واقعه صفين ميان او و معاوية بن ابي سفيان نامه هايي رد و بدل شد و معاويه از تطميع و تهديد او نااميد گرديد و به ناچار عمرو بن عاص را با سپاهي سنگين به نبرد او در مصر فرستاد.

محمد بن ابي بكر كه با تهاجم همه جانبه شاميان و عثمانيان روبرو شده بود، نامه اي به امام علي(ع) فرستاد و از او ياري طلبيد.

امام علي(ع) براي خنثي كردن فتنه هاي معاويه و عمرو بن عاص نامه اي به مالك اشتر نخعي فرستاد و او را به نزد خويش طلبيد و پس از حضور وي در كوفه، طي حكمي وي را به حكومت مصر منصوب كرد، تا با دليري و زيركي خويش بتواند در برابر تهاجم همه جانبه دشمن مقاومت كرده و محمد بن ابي بكر را از آن وضعيت نجات دهد.

اما متاسفانه، مالك اشتر در مسير مصر، در ناحيه "قلزم" به دست جاسوسان معاويه مسموم و شهيد گرديد و با شهادت او، نيروهاي دشمن دل گرم تر و ياران امام علي(ع) در مصر، منزوي تر گرديدند.

امام علي(ع) پس از آگاهي از شهادت مالك اشتر، نيروهاي ديگري از كوفه به فرماندهي كعب بن مالك همداني آماده حركت به مصر نمود، تا محمد بن ابي بكر را در نبرد با شاميان و عثمانيان ياري نمايند.

اما به خاطر فاصله طولاني كوفه تا مصر و نزديك بودن فاصله شام به مصر، توطئه هاي معاويه پيش از حركت جهادي سپاهيان امام علي(ع) مؤثر واقع گرديد.

معاويه، از يك سو هواداران عثمان مقتول، به سردمداري افرادي چون مسلمة بن مخلد و معاوية بن حديج را در داخل مصر بر ضد محمد بن ابي بكر وادار به شورش و جنگ داخلي كرد و از سوي ديگر، عمرو بن عاص را با شش هزار مرد جنگي براي نبرد با محمد بن ابي بكر به سوي مصر اعزام كرد.

 

محمد بن ابي بكر دليرانه در برابر سپاهيان دشمن مقاومت كرد و در اين بين بسياري از سپاهيان و فرماندهان او و هم چنين مخالفانش كشته شدند ولي كثرت دشمنان و مهاجمان، صحنه را به تدريج بر وي تنگ كرد و عاقبت او را در ميدان نبرد تنها نمود. سرانجام وي را دستگير و در غل و زنجيرش نمودند و به نزد عمرو بن عاص در فسطاط فرستادند. با اين كه برادرش عبدالرحمن بن ابي بكر در سپاه عمرو بن عاص بود، با اين حال نتوانست براي رهايي و آزادي او كاري انجام دهد. سرانجام با شكنجه هاي زياد روحي و جسمي، او را مظلومانه به شهادت رسانيده و بدن مقدسش را در شكم حيواني گذاشته و به دستور معاوية بن حديج سكوني جنايت كار، در آتش سوزانيدند.

پس از شهادت وي، مصر به تصرف شاميان در آمد و امام علي(ع) در شهادت او بسيار متاثر و ناراحت گرديد و در ضمن خطبه اي فرمود: ألا انّ محمد بن ابي بكر (رحمه الله) قد قتل، و تغلب ابن النابغة – يعني عمرو بن العاص- علي مصر، فعند الله نحتسب محمداً، فقد كان ممن ينتظر القضاء و يعمل للجزاء.

پس از آن واقعه جانسوز، امام علي(ع) لشكريان خود را كه به ياري محمد بن ابي بكر فرستاده بود و آنان به مقدار پنج فرسنگ از كوفه دور شده بودند، به كوفه بازگردانيد.(2)

شيخ طوسي روايت كرد كه روزي محمد بن ابي بكر به امام علي(ع) عرض كرد: دستت را جلو بياور تا با تو بيعت كنم. امام علي(ع) فرمود: مگر با من بيعت نكرده بودي؟

گفت: چرا، بيعت كرده بودم و حال مي خواهم تجديد بيعت كنم.

آن گاه با امام علي(ع) بيعت كرد و به وي عرض كرد: اشهد انك امام مفترض طاعتك، و أنّ أبي في النّار.(3)

الطبقات الكبري (محمد بن سعد)، ج 8، ص 282

نك: أنساب الاشراف - ترجمة اميرالمؤمنين(ع) – (بلاذري)، ص 297، تاريخ ابن خلدون، ج1، ص 615؛ العقد الفريد (قرطبي)، ج1، ص 123؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 249؛ معجم رجال الحديث ( آيت الله خويي)، ج 51؛ ص 168

اختيار معرفة الرجال (شيخ طوسي)، ج1، ص 281

 كشته شدن مفلح در نبرد با زنگيان در سال 258 هجري قمري

مفلح، يكي از سرداران و فرماندهان نظامي دستگاه خلافت عباسي بود و از سوي خلفاي بني عباس، جنايات فراواني به عمل آورد و قيام هاي متعدد مردمي را در ايران و عراق، به خاك و خون كشيد.

هنگامي كه زنگيان به رهبري مردي معروف به صاحب الزنج در بصره و جنوب عراق قيام و سپاهيان خليفه را با مشكل بزرگي روبرو كرده و برخي از شهرهاي جنوب عراق و برخي از شهرهاي جنوب غربي ايران را به تصرف درآوردند، معتمد عباسي (پانزدهمين خليفه سلسله عباسيان) برادر خود موفق عباسي و مفلح را با سپاهي سنگين، در ربيع الآخر سال 258 قمري عازم بصره و جنوب عراق نمود، تا شورش زنگيان را سركوب و خاموش سازند. زنگيان كه قدرت و استحكام شگفتي يافته بودند، در برابر سپاهيان خليفه ايستادگي كرده و ساليان سال با آنان درگير بودند و از آن سال تا صفر سال 270 قمري، ميان دو طرف، جنگ و خون ريزي ادامه داشت.

اما مفلح، كه فرماندهي سپاه موفق عباسي را بر عهده داشت، در يك نبرد خونين و بزرگ با زنگيان به قتل رسيد. گفته شد كه پيكان تيري بر سينه او اصابت و او را نقش بر زمين كرد و در همان حال به هلاكت رسيد.

تاريخ قتل وي بر اساس گفته ابن كثير، پانزدهم جمادي الاولیي بود.

پس از هلاكت وي، بدنش را به دستور موفق عباسي به سامرا (پايتخت عباسيان) منتقل كرده و در آن جا مدفون نمودند.

در همان واقعه، يكي از فرماندهان عالي رتبه زنگيان، به نام يحيي بن محمد بحراني به دست سپاهيان موفق عباسي اسير شد و او را در غل و زنجير كرده و به سامرا، در نزد خليفه (معتمد عباسي) فرستادند.

خليفه، دستور داد كه در نزدش وي را دويست تازيانه بزنند و پس از آن، يك دست و يك پاي مخالف اورا از بدنش جدا كنند. سپس او را آماج تيغ و شمشير قرار داده و سرش را از بدنش جدا و بدن بي جانش را به آتش كشيدند.

صاحب الزنج، كه از اسارت و شكنجه يحيي بن محمد بحراني و قتل فجيع او به دست جلادان خليفه، با خبر شده بود، بسيار متاثر و ناراحت گرديد و در اين باره به ياران خود گفت: به من الهام شده است كه قتل وي، خيري براي من خواهد بود.

به هر روي، به نظر مي رسد كه خليفه عباسي در برابر قتل مفلح، به خشم آمده و از اين طريق مي خواست، عقده گشايي كرده و بر ضعف و شكست هاي سپاه خويش، سرپوشي گذارد.

شايان ذكر است كه فتنه زنگيان و پايان كار آنان به دست موفق عباسي را در واقعه اول صفر بيان كرديم. براي اطلاع بيشتر به آن جا مراجعه فرماييد.

محمد بن ابي بكر، در اوائل ذي حجه سال دهم قمري در بين راه مدينه منوره و مكه معظمه، در ذوالحليفه، در مكاني به نم "بيداء" ديده به جهان گشود.

در آن ايام پدرش ابوبكر بن ابي قحافه و مادرش اسماء بنت عميس بسان بسياري از اصحاب رسول خدا(ص)، به همراه آن حضرت عازم مكه معظمه بوده، تا مراسم حج آن سال را، كه به حجة الوداع معروف گرديد، به جاي آورند.

شايان ذكر است كه اسماء بنت عميس، پيش از ابوبكر، همسر جعفر بن ابي طالب(ع) معروف به جعفر طيار بود، كه پس از شهادت وي در جنگ موته، همسر ابوبكر شد و محمد را به دنيا آورد. (1) پس از مرگ ابوبكر در سال 13 هجري قمري، اسماء بنت عميس افتخار همسري اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) را پيدا كرد و فرزند خردسالش محمد را نيز به خانه امام علي(ع) برد و در مكتب تربيتي وي، بزرگش نمود.

محمد بن ابي بكر در محاصره قصر عثمان بن عفان و كشته شدن وي به دست انقلابيون مسلمان، نقش مهمي بر عهده داشت و پس از انتخاب شدن اميرمؤمنان(ع) به خلافت اسلامي، وي از اعضاي شرطة الخميس (فدائيان امام علي(ع)) بود. محمد بن ابي بكر در غائله اصحاب جمل در كنار مولايش امام علي(ع) با مخالفان و معاندان ولايت به سختي مي جنگيد و در برابر خواهر خويش عائشه بنت ابي بكر و برادر خود عبدالرحمن ابي بكر، مبارزه مي كرد و با ناكثين عصر خود، نبرد بي اماني به عمل آورد.

پس از واقعه جمل، وي از سوي امام علي(ع) به جاي شوهر عمه خود قيس بن سعد انصاري، به حكومت مصر منصوب گرديد.

وي، در هنگام جنگ صفين كه ميان سپاهيان امام علي(ع) و لشكريان معاويه بن ابي سفيان بر پا شده بود، از مصر سربازان را مجهز كرده و به همراه امكانات مالي و رزمي به ياري اميرمؤمنان(ع) در صفين مي فرستاد.

پس از واقعه صفين ميان او و معاوية بن ابي سفيان نامه هايي رد و بدل شد و معاويه از تطميع و تهديد او نااميد گرديد و به ناچار عمرو بن عاص را با سپاهي سنگين به نبرد او در مصر فرستاد.

محمد بن ابي بكر كه با تهاجم همه جانبه شاميان و عثمانيان روبرو شده بود، نامه اي به امام علي(ع) فرستاد و از او ياري طلبيد.

امام علي(ع) براي خنثي كردن فتنه هاي معاويه و عمرو بن عاص نامه اي به مالك اشتر نخعي فرستاد و او را به نزد خويش طلبيد و پس از حضور وي در كوفه، طي حكمي وي را به حكومت مصر منصوب كرد، تا با دليري و زيركي خويش بتواند در برابر تهاجم همه جانبه دشمن مقاومت كرده و محمد بن ابي بكر را از آن وضعيت نجات دهد.

اما متاسفانه، مالك اشتر در مسير مصر، در ناحيه "قلزم" به دست جاسوسان معاويه مسموم و شهيد گرديد و با شهادت او، نيروهاي دشمن دل گرم تر و ياران امام علي(ع) در مصر، منزوي تر گرديدند.

امام علي(ع) پس از آگاهي از شهادت مالك اشتر، نيروهاي ديگري از كوفه به فرماندهي كعب بن مالك همداني آماده حركت به مصر نمود، تا محمد بن ابي بكر را در نبرد با شاميان و عثمانيان ياري نمايند.

اما به خاطر فاصله طولاني كوفه تا مصر و نزديك بودن فاصله شام به مصر، توطئه هاي معاويه پيش از حركت جهادي سپاهيان امام علي(ع) مؤثر واقع گرديد.

معاويه، از يك سو هواداران عثمان مقتول، به سردمداري افرادي چون مسلمة بن مخلد و معاوية بن حديج را در داخل مصر بر ضد محمد بن ابي بكر وادار به شورش و جنگ داخلي كرد و از سوي ديگر، عمرو بن عاص را با شش هزار مرد جنگي براي نبرد با محمد بن ابي بكر به سوي مصر اعزام كرد.

محمد بن ابي بكر دليرانه در برابر سپاهيان دشمن مقاومت كرد و در اين بين بسياري از سپاهيان و فرماندهان او و هم چنين مخالفانش كشته شدند ولي كثرت دشمنان و مهاجمان، صحنه را به تدريج بر وي تنگ كرد و عاقبت او را در ميدان نبرد تنها نمود. سرانجام وي را دستگير و در غل و زنجيرش نمودند و به نزد عمرو بن عاص در فسطاط فرستادند. با اين كه برادرش عبدالرحمن بن ابي بكر در سپاه عمرو بن عاص بود، با اين حال نتوانست براي رهايي و آزادي او كاري انجام دهد. سرانجام با شكنجه هاي زياد روحي و جسمي، او را مظلومانه به شهادت رسانيده و بدن مقدسش را در شكم حيواني گذاشته و به دستور معاوية بن حديج سكوني جنايت كار، در آتش سوزانيدند.

پس از شهادت وي، مصر به تصرف شاميان در آمد و امام علي(ع) در شهادت او بسيار متاثر و ناراحت گرديد و در ضمن خطبه اي فرمود: ألا انّ محمد بن ابي بكر (رحمه الله) قد قتل، و تغلب ابن النابغة – يعني عمرو بن العاص- علي مصر، فعند الله نحتسب محمداً، فقد كان ممن ينتظر القضاء و يعمل للجزاء.

پس از آن واقعه جانسوز، امام علي(ع) لشكريان خود را كه به ياري محمد بن ابي بكر فرستاده بود و آنان به مقدار پنج فرسنگ از كوفه دور شده بودند، به كوفه بازگردانيد.(2)

شيخ طوسي روايت كرد كه روزي محمد بن ابي بكر به امام علي(ع) عرض كرد: دستت را جلو بياور تا با تو بيعت كنم. امام علي(ع) فرمود: مگر با من بيعت نكرده بودي؟

گفت: چرا، بيعت كرده بودم و حال مي خواهم تجديد بيعت كنم.

آن گاه با امام علي(ع) بيعت كرد و به وي عرض كرد: اشهد انك امام مفترض طاعتك، و أنّ أبي في النّار.(3)

الطبقات الكبري (محمد بن سعد)، ج 8، ص 282

نك: أنساب الاشراف - ترجمة اميرالمؤمنين(ع) – (بلاذري)، ص 297، تاريخ ابن خلدون، ج1، ص 615؛ العقد الفريد (قرطبي)، ج1، ص 123؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 249؛ معجم رجال الحديث ( آيت الله خويي)، ج 51؛ ص 168

اختيار معرفة الرجال (شيخ طوسي)، ج1، ص 281

 

شهادت محمد بن ابي بكر در سال 38 هجري قمري

محمد بن ابي بكر، در اوائل ذي حجه سال دهم قمري در بين راه مدينه منوره و مكه معظمه، در ذوالحليفه، در مكاني به نم "بيداء" ديده به جهان گشود.

در آن ايام پدرش ابوبكر بن ابي قحافه و مادرش اسماء بنت عميس بسان بسياري از اصحاب رسول خدا(ص)، به همراه آن حضرت عازم مكه معظمه بوده، تا مراسم حج آن سال را، كه به حجة الوداع معروف گرديد، به جاي آورند.

شايان ذكر است كه اسماء بنت عميس، پيش از ابوبكر، همسر جعفر بن ابي طالب(ع) معروف به جعفر طيار بود، كه پس از شهادت وي در جنگ موته، همسر ابوبكر شد و محمد را به دنيا آورد.  پس از مرگ ابوبكر در سال 13 هجري قمري، اسماء بنت عميس افتخار همسري اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) را پيدا كرد و فرزند خردسالش محمد را نيز به خانه امام علي(ع) برد و در مكتب تربيتي وي، بزرگش نمود.

محمد بن ابي بكر در محاصره قصر عثمان بن عفان و كشته شدن وي به دست انقلابيون مسلمان، نقش مهمي بر عهده داشت و پس از انتخاب شدن اميرمؤمنان(ع) به خلافت اسلامي، وي از اعضاي شرطة الخميس (فدائيان امام علي(ع)) بود. محمد بن ابي بكر در غائله اصحاب جمل در كنار مولايش امام علي(ع) با مخالفان و معاندان ولايت به سختي مي جنگيد و در برابر خواهر خويش عائشه بنت ابي بكر و برادر خود عبدالرحمن ابي بكر، مبارزه مي كرد و با ناكثين عصر خود، نبرد بي اماني به عمل آورد.

پس از واقعه جمل، وي از سوي امام علي(ع) به جاي شوهر عمه خود قيس بن سعد انصاري، به حكومت مصر منصوب گرديد.

وي، در هنگام جنگ صفين كه ميان سپاهيان امام علي(ع) و لشكريان معاويه بن ابي سفيان بر پا شده بود، از مصر سربازان را مجهز كرده و به همراه امكانات مالي و رزمي به ياري اميرمؤمنان(ع) در صفين مي فرستاد.

پس از واقعه صفين ميان او و معاوية بن ابي سفيان نامه هايي رد و بدل شد و معاويه از تطميع و تهديد او نااميد گرديد و به ناچار عمرو بن عاص را با سپاهي سنگين به نبرد او در مصر فرستاد.

محمد بن ابي بكر كه با تهاجم همه جانبه شاميان و عثمانيان روبرو شده بود، نامه اي به امام علي(ع) فرستاد و از او ياري طلبيد.

امام علي(ع) براي خنثي كردن فتنه هاي معاويه و عمرو بن عاص نامه اي به مالك اشتر نخعي فرستاد و او را به نزد خويش طلبيد و پس از حضور وي در كوفه، طي حكمي وي را به حكومت مصر منصوب كرد، تا با دليري و زيركي خويش بتواند در برابر تهاجم همه جانبه دشمن مقاومت كرده و محمد بن ابي بكر را از آن وضعيت نجات دهد.

اما متاسفانه، مالك اشتر در مسير مصر، در ناحيه "قلزم" به دست جاسوسان معاويه مسموم و شهيد گرديد و با شهادت او، نيروهاي دشمن دل گرم تر و ياران امام علي(ع) در مصر، منزوي تر گرديدند.

امام علي(ع) پس از آگاهي از شهادت مالك اشتر، نيروهاي ديگري از كوفه به فرماندهي كعب بن مالك همداني آماده حركت به مصر نمود، تا محمد بن ابي بكر را در نبرد با شاميان و عثمانيان ياري نمايند.

اما به خاطر فاصله طولاني كوفه تا مصر و نزديك بودن فاصله شام به مصر، توطئه هاي معاويه پيش از حركت جهادي سپاهيان امام علي(ع) مؤثر واقع گرديد.

معاويه، از يك سو هواداران عثمان مقتول، به سردمداري افرادي چون مسلمة بن مخلد و معاوية بن حديج را در داخل مصر بر ضد محمد بن ابي بكر وادار به شورش و جنگ داخلي كرد و از سوي ديگر، عمرو بن عاص را با شش هزار مرد جنگي براي نبرد با محمد بن ابي بكر به سوي مصر اعزام كرد.

محمد بن ابي بكر دليرانه در برابر سپاهيان دشمن مقاومت كرد و در اين بين بسياري از سپاهيان و فرماندهان او و هم چنين مخالفانش كشته شدند ولي كثرت دشمنان و مهاجمان، صحنه را به تدريج بر وي تنگ كرد و عاقبت او را در ميدان نبرد تنها نمود. سرانجام وي را دستگير و در غل و زنجيرش نمودند و به نزد عمرو بن عاص در فسطاط فرستادند. با اين كه برادرش عبدالرحمن بن ابي بكر در سپاه عمرو بن عاص بود، با اين حال نتوانست براي رهايي و آزادي او كاري انجام دهد. سرانجام با شكنجه هاي زياد روحي و جسمي، او را مظلومانه به شهادت رسانيده و بدن مقدسش را در شكم حيواني گذاشته و به دستور معاوية بن حديج سكوني جنايت كار، در آتش سوزانيدند.

پس از شهادت وي، مصر به تصرف شاميان در آمد و امام علي(ع) در شهادت او بسيار متاثر و ناراحت گرديد و در ضمن خطبه اي فرمود: ألا انّ محمد بن ابي بكر (رحمه الله) قد قتل، و تغلب ابن النابغة ـ يعني عمرو بن العاص- علي مصر، فعند الله نحتسب محمداً، فقد كان ممن ينتظر القضاء و يعمل للجزاء.

پس از آن واقعه جانسوز، امام علي(ع) لشكريان خود را كه به ياري محمد بن ابي بكر فرستاده بود و آنان به مقدار پنج فرسنگ از كوفه دور شده بودند، به كوفه بازگردانيد.

شيخ طوسي روايت كرد كه روزي محمد بن ابي بكر به امام علي(ع) عرض كرد: دستت را جلو بياور تا با تو بيعت كنم. امام علي(ع) فرمود: مگر با من بيعت نكرده بودي؟

گفت: چرا، بيعت كرده بودم و حال مي خواهم تجديد بيعت كنم.

آن گاه با امام علي(ع) بيعت كرد و به وي عرض كرد: اشهد انك امام مفترض طاعتك، و أنّ أبي في النّار.

 

تولد ميرزاى شيرازى  در سال 1230 هجری قمری

ولادت :

ميرزاى شيرازى در روز پـانـزدهم جمادى الاولى سال 1230 هجری قمری در شيراز متولد و نام محمد حسن بر او نهاده شد، در دوران طـفـولـيـت پـدر خـويـش را از دست داد و دائى اش سيد حسين معروف به مجد الاشراف عهده دار سر پرستى او گرديد.

تحصيلات :

ميرزا در چهار سالگى شروع به تحصيل نمود پس از دو سال از قرائت و كتابت فارسى فارغ گشت شش سال داشت كه به آموزش علوم تجربى پرداخت و در 8 سالگى مقدمات را به پايان برد و توسط دايى اش به نزد بزرگترين خطيب شيراز سپرده شد تا او اهل خطابه و منبر گردد، هوش وى چنان سرشار بود كه يك صـفـحه از كتاب ابواب الجنان قزوينى را كه كتابى بس مشكل بود، دو بار مى خواند، از حفظ مـى شـد و در دوازده سالگى در درس شرح لمعه شركت جست، پس از مدتى به توصيه استادش به دارالعلم آن زمان، اصفهان شتافت و در مدرسه صدر، حجره اى گـرفـت، پس از ده سال تعليم و تعلم در اصـفـهـان، عزم سفر به عتبات عاليات نمود و در كربلا و نجف از محضر اساتيد بزرگ آن زمان بهره هاى فراوان برد.

اساتيد :

ميرزا در شيراز از محضر مـيـرزا ابـراهـيم و در اصفهان از محضر، شيخ محمد تقى صاحب حاشيه بر معالم، و سيد محقق، مير سيد حسن بيد آبادى و در كربلا از درس سيد ابراهيم صاحب ضوابط، و در نجف در حوزه هاى درس صاحب جواهر، و صاحب انوار الفقاهة حاضر شد و پس از فوت صاحب جواهر در درس، شيخ مرتضى انصارى شركت كرد و كسب علم نمود.

تدريس :

وقـتـى در فـهم حديث بحث مى نمود، بر معتدل ترين راهها و همگون با عرفيات و وجدانيات گام مـى زد و از بـاريـك بـيـنـى هـاى بـسيار ريز به دور بود و وقتى در پيچيدگى هاى مسائل به سخن مى نشست، براى فيلسوفان بسيار دقيق هم اعجاب انگيز بود كه چگونه مو شكافانه به ريزه كارى هاى آن مسائل مى پردازد در هنگام تدريس كتابى از فقه فقط به مسائل بسيار مشكل آن مى پرداخت و از گـريـز به ديگر بحث ها خود دارى مى نمود بدين جهت از درس او فقط كسى بهره مى گرفت كه با بررسى هاى قبلى در اطراف موضوع فقهى، احاطه به نظرات و دلايل پيدا كرده و تنها حل معضلات و شـكـافـتـه شدن حقايق امور برايش باقى مانده باشد.

شاگردان :

از ميان شاگردان بسيار وى مى توان ميرزا مـحـمـد تقى شيرازى، شيخ فضل اللّه نورى، شيخ محمد تقى آقا نجفى و را نام برد.

گفتار بزرگان :

در تـعـريـف و مـدح اين مرد بزرگوار همين بس كه بارها شيخ مرتضى انصارى گفته بود: من درسم را براى سه نفر مى گويم : ميرزا محمد حسن، ميرزا حبيب اللّه، آقا حسين تهرانى.

امام خمينى (ره ) درباره ايشان فرمودند : آن مرحوم (ميرزاى بزرگ (ره ) ) كه در سامره تنباكو را تحريم كرد، براى اينكه ايران را تـقـريـبـا در اسارت گرفته بودند، به واسطه قرار داد تنباكو، و ايشان يك سطر نوشتند كه تنباكو حرام است، و حتى بستگان خود آن جائر (ناصر الدين شاه ) و حرم سراى آن جائر ترتيب اثر دادند بـه آن فتوا، و قليانها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهايى كه قيمت آن هم زياد بود، در ميدان آوردنـد و آتـش زدنـد و شـكست دادند آن قرارداد را، و لغو شد قرار داد، و يك چنين چيزى و آنها ديـدنـد كـه يـك روحـانـى پـيرمرد، در كنج دهى از دهات عراق، يك كلمه مى نويسد و يك ملت قيام مى كند، و قرار دادى كه ما بين شاه جائر و انگليسى ها بوده است، به هم مى زند و يك قدرت اين طورى دارد او.

خصوصيات اخلاقى :

او از نظر اخلاق و رفتار و مسائل انسانى و معنوى، و در قيام به وظايف شرعيه، در غايت كمال و اوج اشـتـهـار بود حكايات و نوادر بسيارى از حالات روحى و معنوى او را نقل كرده اند كه مجموع اين حـالات، او را بـه رتـبه اى از مراتب سازندگى رسانده است كه به اصطلاح علماى وقت، به او لقب مـجـدد و احـياگر مذهب را داده اند كه در راس هر قرن، يك فرد از ميان جمع اخيار و رجال عـلـمـى مـى درخشد و تجديد كننده واحياگر اصول معارف علمى و عملى مذهب مى شود.

از كرامات ميرزا نمونه هاى بسيارى نقل شده است كارهاى شگفت انگيزى كه جز به خواست و لطف خدا ممكن نيست نقل مى كنند: سه مرد از زوار فقير سامرا كمك مالى طلب كردند ميرزا به اولى بيست قران، به دومى پنج قران داد و به سومى هيچ سه نفر ابراز نارضايتى و عدم تساوى در اجراى عـدالت كردند ميرزا گفت تساوى برقرار شده است بر رسوايى خودتان اصرار مكنيد اما آنها راضى نـشدند و پافشارى كردند ميرزا دستور داد آن سه نفر را بازجويى كردند معلوم شد كه نفر اول (كه بـه او بيست قران داده بود) در كيسه اش پنج قران داشته، و نفر دوم (كه به او پنج قران داده شده بـود) در كيسه اش بيست قران داشته، و نفر سوم (كه چيزى دريافت نكرده بود) بيست و پنج قران داشته است از اينجا معلوم شد كه منظور ميرزا از تساوى ميان آنها چه بوده است ؟ المؤمن ينظر بنور اللّه.

فعاليت :

بعد از اقامت ميرزاى شيرازى در سامرا امـنـيـت و آسـايش زمانى به زوار سايه گسترد و سامرا مـركز مهمى براى تحصيل علم و محل تجمع علماى بزرگ گرديد و اين امر تا زمان مرگ ميرزا هر روز رو به افزايش بود ميرزا اقدامات عمرانى بسيارى انجام داد مدرسه هايي براى طلا ب بـنـا نـهاد كه تا هم اكنون به مدرسه ميرزا شهرت دارد احداث پلى بر شط سامرا براى عبور مردم و وسايل، و از ديگر كارهاى ميرزا در سامرا سـاختن دو حمام، يكى مردانه و ديگرى زنانه، در حرم عسكريين (عليهم السلام ) تزئينات و اصلاحاتى صورت گرفت بازار بزرگى توسط ايـشـان ساخته شد حسينيه اى جهت برگزارى مراسم عزادارى امام حسين (عليه السلام ) به همت ايشان بنا شد براى بسيارى از مجاورين سامرا خانه ساخت فقرا بسيارى از اهل تسنن را انفاق نمود و زندگى آنها را به جريان انداخت.

يـكـى از نقاط عطف و مهم تاريخ معاصر ايران، تحريم تنباكو است كه نقش ميرزاى شيرازى در اين حركت بزرگ، انكار ناپذير است كه متن حكم اين گونه بود : بـسـم اللّه الـرحمن الرحيم، اليوم استعمال تنباكو و توتون، باى نحو كان، در حكم محاربه باامام زمان صلوات اللّه و سلامه عليه است حرره الاقل محمد حسن الحسينى.

زعامت و رهبرى :

سال 1281، شيخ مرتضى انصارى دار فانى را وداع گفت افاضل شاگردان شيخ گرد آمدند و بـه گفته ميرزاى آشتيانى، همگى بر مقدم بودن ميرزاى شيرازى اتفاق كردند ميرزا به سبب تـواضـع و خـاكسارى ابتدا از قبول اين مهم امتناع مى نمود، ولى با استماع سخنان ديگران و حكم ايشان مبنى بر وجوب تصدى اين امر از جانب استاد، ميرزا قبول نمود.

شيوه ميرزا در رسيدگى به امور :از ميان اصحابش عده اى را براى مشاوره در امور دينى و عمومى مردم، برگزيده بود تا در شهرها و نـواحـى اطـراف نماينده او باشند و از همين طريق مسائل مهمى چون مسأله تحريم تنباكو، تاراج چـهارمحال، قضيه يهود همدانيها، گرفتارى شيعيان به دست افغانها، خريدن زمينهاى طوس به دست دولت روسيه و امثال اينها رابه بهترين وجه حل و فصل نمود بعضى از همين اصحاب، محل رفـع حـوائج مـؤمـنان بودند كه ميرزا با دريافت كمكهاى بدون عوض آنها امور خيريه را در ميان بـرادران مـؤمـن جارى مى ساخت در نهايت تواضع و پنهانى، كمك مى نمود اسامى فقرا هر شهر را داشت كه توسط وكلايش به ايشان كمك مى نمود.

سيرت ميرزا در دوران زعامت : در خـوش برخوردى و شيرينى گفتار، نمونه نداشت شخص در هنگام جداشدن از ميرزا در نهايت شـادمـانـى و رضايت ايشان را ترك مى گفت هيچ كس به سعه صدر او نبود حتى بر مستحق، يك كلمه زشت ادا نمى كرد خطاكار را جز به احسان پاداش نمى داد و اين همان خلق عظيمى است كه از پيامر عظيم الشان اسلام به ارث برده بود.

وفات :

در شـب چـهـارشـنبه بيست و چهارم شعبان 1312 هجری قمری، بعد از 82 سال عمر گرانمايه اش را به پرتو افكنى در ميان مسلمين و به خصوص شيعيان سپرى كرده بود، آن شب بعد از نـمـاز عـشـا، بـر اثـر شـدت بيمارى سل دار فانى را وداع كرد و ميرزا وصيت كرده بود كه او را در نجف، در محلى كه خود قبلا مشخص كرده بودند به خاك بسپارند به همين جهت جسد شريفش را پس از غسل دادن در شط سامرا، به طرف نجف اشرف حركت دادند در تـمـام شهرهاى سر راه، مردم با گريه و زارى و نوحه خوانى و سينه زنى به پيشواز مى آمدند در نـزديـكـى بغداد، تمام اهالى بغداد (حتى غير مسلمانان از اهل ذمه ) نيز به استقبال آمدند (مشير رجب پاشا )هم ارتش سلطانى را با هيأتى آراسته به حزن و اندوه، و تفنگهايى سرنگون به استقبال فـرسـتـاد در كربلا و نـجف طواف داده شد و سپس در آخرين شب شعبان دفـن گرديد.

 

تصویب نشان جمهوري اسلامي ايران توسط حضرت امام خميني(ره) درسال1359هجري شمسي

نشان جمهوري اسلامي ايران درسال1359هجري شمسي به تصويب حضرت امام خميني(ره) رهبر فقيد انقلاب اسلامي رسيد. اين علامت نشانه اي ازاعتقادات، اهداف و اصول اسلامي را دربرمي گيرد.

 

آزادی منطقه شلمچه در سال1361هجري شمسي

رزمندگان اسلام در ادامه عمليات ظفرمند بيت المقدس منطقه شلمچه را در سال1361هجري شمسي از تصرف قواي بعثي آزاد كردند. دراين روز با آزادي شلمچه اراضي آزادشده بدست نيروهاي پرتوان اسلام حدود3060كيلومترمربع محاسبه شد و تعداد هواپيماهاي سرنگون شده دشمن به بيش از26فروند رسيد.

 

درگذشت دكتر سيد جواد مصطفوي مؤلف معاصر در سال1368هجري شمسي

دكتر سيد جواد مصطفوي مؤلف معاصر و از استادان دانشگاه فردوسي مشهد در سال 1368 هجري شمسي درگذشت. دكترمصطفوي پس ازپيروزي انقلاب اسلامي رياست دانشگاه علوم اسلامي رضوي و دبيري كنگره جهاني حضرت رضا(ع) را به عهده گرفت. ازوي آثاري چون «رابطه نهج البلاغه با قرآن، مِفتاحُ الوَسايل، اَلكاشِف و ترجمه و شرح اصول كافي در4مجله» به يادگارمانده است.

 

درگذشت هيمفري ديوي شيميدان و فيزيكدان انگليسي در سال1829ميلادي

هيمفري ديوي شيميدان و فيزيكدان انگليسي در سال1829ميلادي در51 سالگي درگذشت. او با تحقيق درالكتروشيمي توانست عناصرسديم، پتاسيم، كلسيم، باريم و منيزيم را ازتركيباتشان جدا كند. همچنين ماهيّت عنصري كلر را ثابت كرد.

 

تولد فرآنسوآماري رائول شيميدان فرانسوي در سال1830ميلادي

فرآنسوآماري رائول شيميدان فرانسوي در سال1830ميلادي متولد شد. او پس ازاخذ درجه دكترا ازدانشگاه پاريس تحقيقات علمي خود را گسترش داد و سرانجام ازبنيانگذاران جديد علوم شيمي و فيزيك شد. رائول درزمينه كاهش نقطه انجماد و افزايش نقطه جوش مواد نظريه اي ارائه داد كه بنام خود او ثبت شده است. ازقوانين رائول براي تعيين تقريبي جرم ملكولي عناصرهم استفاده مي شود.

 

تصرف كشورلوكرامبورك در جنگ جهاني دوم توسط سپاه آلمان نازي در سال1940ميلادي

كشورلوكرامبورك در جنگ جهاني دوم در سال1940ميلادي به تصرف سپاه آلمان نازي درآمد. بدين ترتيب با اين كه دولت آلمان درسال1867ميلادي استقلال و تماميت ارضي لوكرامبورك را تضمين كرده بود دراين روزضمن حمله به بلژيك، هلند و فرانسه، لوكزامبورك را كاملاً تصرف كرد. گفتني است كه اين كشور درسال1944 ميلادي آزاد شد.

 

تشکیل جبهه پوسياريو دركشور جمهوري عربي صحرا در سال1973ميلادي

جبهه پوسياريو دركشورجمهوري عربي صحرا  در سال1973ميلادي تشكيل شد. اين جبهه را ازمبارزان صحرا كه تنها راه كسب استقلال و آزادي را درقيام مسلحانه مي ديدند، ايجاد كردند. اين گروه نخستين عمليات خود را با حمله به كشتي هاي اسپانيا انجام دادند و بتدريج برقدرت خود افزودند. اسپانيا هم درسالهاي1975 و 1976ميلادي رفته رفته ازصحراي عربي خارج شد و جمهوري دمكراتيك عربي صحرا تشكيل شد. گفتني است كه ليبي، موريتاني و الجزاير نخستين كشورهايي بودند كه حمايت خود را ازجبهه پورسياريو اعلام كردند.

 

 

 


نوشته شده در   يکشنبه 20 ارديبهشت 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode