ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 24 ارديبهشت 1403
دوشنبه 24 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 20 شهريور 1390     |     کد : 25160

تاملي در رابطه 2 تمدن بزرگ

آينده روابط اسلام و غرب در گرو شناخت از يكديگر است...

آينده روابط اسلام و غرب در گرو شناخت از يكديگر است
تاملي در رابطه 2 تمدن بزرگ
جام جم آنلاين: نشست نقد و بررسي كتاب «اسلام و غرب» نوشته محمود حمدي زقزوق با حضور حجت‌الله جودكي مترجم اين اثر، منصوره پرويني محقق و پژوهشگر، محمد صادقي محقق و نويسنده، خديجه معصومي كارشناس‌ارشد و محقق تاريخ، 13 شهريورماه در سراي اهل قلم برگزار شد كه بخش‌هايي از سخنان آنها از نظر شما مي‌گذرد.
معصومي: زقزوق گفت‌وگوي اسلام و غرب را يك‌طرفه مي‌داند

محمود حمدي زقزوق، متولد 1933 ميلادي در مصر و از تحصيلكردگان دانشگاه الازهر است و دكتراي خود را در رشته فلسفه از دانشگاه مونيخ اخذ كرد. موضوع رساله دكتراي وي «فلسفه غزالي در مقايسه با فلسفه دكارت» بود. كتاب «اسلام و غرب»، مجموعه‌اي از مقالات تحليلي درباره مشكلات اساسي موجود ميان اسلام و غرب و تاريخچه روابط ميان اين دو است. نويسنده آينده اين روابط را در گرو شناخت دقيق علمي هر دو از يكديگر و پرهيز از اقدامات خصمانه و آمادگي جهت همكاري به دور از نابرابري مي‌داند.

نويسنده در ابتداي كتاب نگاهي تاريخي به جنبش شرق‌شناسي در غرب و تحولات آن از ابتداي قرن يازده ميلادي دارد. مولف معتقد است اين مطالعات ابتدا تصوير واقعگرايانه‌اي از اسلام را در بر ندارد و تنها از قرن دوازدهم و در ادامه از قرن شانزدهم ميلادي با اقدام به ترجمه كتاب‌هاي فلسفي و علوم از زبان عربي اوضاع بهبود نسبي پيدا مي‌كند. در قرن هفدهم ميلادي كرسي زبان عربي در دانشگاه كمبريج تاسيس شد، در آغاز هدف از تاسيس اين كرسي بيشتر تجاري و تبشيري (تبليغ و دعوت به مسيحيت) بود، در اين زمان تأليفات مهمي درباره اسلام و تمدن اسلامي انتشار پيدا مي‌كند، هرچند كليساي كاتوليك چاپ برخي از آنها را ممنوع اعلام مي‌كند.

در قرن هجدهم جنبش شرق‌شناسي در فرانسه شكل علمي به خود گرفت و اوج اقدامات آنها در قرن نوزدهم منجر به ظهور متخصصان تحقيقات ديني در اين حوزه شد، مؤلف به ديدگاه‌هاي مثبت و منفي شرق‌شناسي هم اشاره مي‌كند و از ديدگاه‌هاي مثبت ايشان تمركز در اجراي دايره‌المعارف اسلامي يا جمع‌آوري نسخه‌هاي خطي عربي است. تطبيق معيارهاي مسيحيت بر اسلام و تأكيد بر اهميت فرقه‌ها در اسلام هم از ديدگاه‌هاي منفي شرق‌شناسان در تحقيقاتشان است.‌ نويسنده اسلام و غرب، در مقابله با شرق‌شناسان فقط يك راه را براي نقد آنها پيشنهاد مي‌كند و آن عبارت از مطالعه دقيق تاليفات آنهاست، همچنين مؤلف بر ضرورت گفت‌وگوي اسلام و غرب تأكيد مي‌كند و از سوي ديگر بر اين باور است كه برداشت‌هاي خطاي هر تمدن از ديگري مساله گفت‌وگو را با خطر جدي روبه‌رو مي‌كند. نويسنده شديداً بر اين نظر اصرار دارد كه بايد گفت‌وگو ميان شرق و غرب صورت گيرد.

وي در فصل دوم با عنوان گرايش‌هاي مهم غربي براي درك اسلام به معرفي كتابي با نام «عوالم‌الاسلام» مي‌پردازد كه موضوعات مهمي مانند مسائل جهاد و بنيادگرايي، دموكراسي، زن و... از ديدگاه نويسنده آلماني آن براي اولين بار در غرب ارائه مي‌شود. اهميت اين كتاب در اين است كه با تصوارت غلط از اسلام و پيشداوري‌ها و اطلاعات اشتباه جهان اسلام درباره مسيحيت هم در آن صحبت مي‌شود و نويسنده مطالبي را عنوان كرده است.

نويسنده اسلام و غرب گفت‌وگوي اسلام و غرب را تاكنون يك‌طرفه مي‌داند، او مي‌گويد حق مطلقي كه اديان براي خودشان قائل هستند باعث سوء فهم از يكديگر مي‌شود. او همچنين روابط تاريخي فرهنگ غرب و جهان اسلام را در 3بخش خلاصه مي‌كند كه مشخصه مرحله اول تأثيرپذيري جهان غرب از دوران شكوفايي تمدن اسلامي و مرحله دوم آشنايي شرق اسلامي با جهان غرب پس از حمله فرانسه به مصر و مرحله سوم دوره معاصر را در بر دارد كه در آن شاهد انتشار مدنيت و فناوري غربي در جهان هستيم؛ هرچند جهان اسلام همه جنبه‌هاي دستاوردهاي تمدن غربي را نگرفته زيرا در بعضي جنبه‌هاي آن كه با تفكرات مذهبي تطابق ندارد، ملاحظاتي داشته است.

به علت گره خوردن منافع ملت‌ها با همديگر مساله گفت‌وگو بسيار ضروري به نظر مي‌رسد و گفت‌وگوي ديني جزء لاينفكي از گفت‌وگوي تمدن‌ها به شمار مي‌آيد و در كنار زبان، تاريخ و فرهنگ اساس هر تمدني را تشكيل مي‌دهد. شروط اين گفت‌وگو همتا بودن طرفين و روشن كردن اهداف گفت‌وگو و ايجاد فضاي مناسب براي گفت‌وگو به دور از پيشداوري است. نويسنده در اينجا به معرفي موسسه اسلامي الازهر به عنوان فضايي كه مناسب و شايسته براي انجام اين گفت‌وگو است مي‌پردازد.

در فصل پنجم هم نويسنده به ضرورت گفت‌وگو و چشم‌انداز آينده اسلام و غرب مي‌‌پردازد و مي‌گويد: جهان كنوني بيش از گذشته احتياج به همبستگي فراگير براي ايجاد نظام پايدار صلح جهاني دارد، ولي مانع بزرگي كه تا حدود زيادي رسيدن به تفاهم را براي گفت‌وگو ميان اسلام و غرب به عقب مي‌اندازد، ناديده‌انگاري و عدم توجه از سوي غرب است كه در مورد مساله فلسطين به عينه ديده مي‌شود. با وجود اين هنوز بر ضرورت گفت‌وگو تأكيد بسياري لازم است و آگاهي حقيقي ما از مسووليت ما در برابر جهان و صلح بيانگر راه اين گفت‌وگو است. اين گفت‌وگو باعث غناي تبادل انديشه‌ها و نگرش ميان تمدن‌ها مي‌شود كه با وجود طبيعت يكسان انسان در همه زما‌ن‌ها و مكان‌ها داراي كثرت‌گرايي تمدني هم هست، ولي وجوه و منافع مشترك اينها را به هم پيوند مي‌دهد.

زقزوق معتقد است هر دو دين پيروان خود را وامي‌دارند كه به رحمت، دوستي و محبت بپردازند و براي تحقق عدالت بويژه براي فقرا و مظلومان تلاش كنند، پس مي‌توان گفت گفت‌وگوي ديني و تمدني در جامعه جهاني براي رسيدن به بهترين راه‌هاي تفاهم و همكاري ميان ملت‌ها بي‌نهايت داراي اهميت است، شرط لازم اين گفت‌وگو تسامح ديني است، تسامح به معناي بردباري لازم در برابر دين طرف مقابل و نه به منزله تحمل منفي اوست، بلكه نوعي آتش‌بس فكري و فرصت دادن براي خودداري از هر آنچه كه ممكن است جو را در گفت‌وگو به هم بزند. نمونه تاريخي اين گفت‌وگو و همزيستي مثبت ميان اسلام، مسيحيت و يهوديت در پيدايش تمدن اندلس در اسپانياست.

نويسنده اعتراف مي‌كند كه اعتمادسازي اسلام و غرب شروطي را دارد و به رسميت شناختن طرف مقابل، همكاري با او براساس همتايي و برابري و احترام متقابل و سپس گفت‌و‌گو با تسامح در جهت همكاري مشترك را از اين شروط بر مي‌شمرد.

پرويني: تاكيد زقزوق بر تسامح و تساهل

اين كتاب از كتاب‌هايي است كه نياز عصر و دوره معاصر است. نويسنده با دلسوزي خاصي اين كار را انجام داده و پيشينه فرهنگي و مطالعات بسيار زياد وي نشان مي‌دهد، از تضادي كه ميان جامعه اسلامي و غرب به وجود آمده و روزبه‌روز در حال عميق‌‌تر شدن هم هست، رنج مي‌برد و احساس نياز كرده، اين كتاب را بنويسد كه شايد محققان از راه‌ها و پيشنهادهايي كه در فصول مختلف ارائه كرده‌اند بتوانند استفاده كنند.

صراحت و صداقت در فصول مختلف اين اثر ديده مي‌شود، البته در يك چشم‌انداز كلي آنچه كه مسلم است، مولف دريافته كه همه راه‌ها اعم از جنگ و جدل و گفت‌وگوهاي يك طرفه و گفت‌وگوهاي شعاري و تهديد و تكفير و افترا نتوانسته مثمرثمر باشد و امروزه هم مي‌بينيد كه در غرب هم طرفداران و گروندگان به اسلام رو به تزايد هستند. وضعيت به گونه‌اي نيست كه اسلام را صرفا در منطقه شرق بتوان بررسي كرد، اسلام به عنوان دين در اين اثر مطرح مي‌شود و از طرف ديگر مقصود از غرب را بايد خود غرب در نظر بگيريم نه جهان مسيحيت، چون اكثريت قريب به اتفاق جامعه غربي از مسيحيت تهي هستند. حركتي كه كليساها در غرب با عنوان تبشير انجام مي‌دهند به گونه‌اي نقض و تنزل درجه و سطح اسلام است، يعني سعي مي‌كنند اسلام را در مرحله‌اي پايين‌تر از مسيحيت قرار دهند. آنها معتقدند كه مسيحيت دين رحمت است و چون مساله جهاد در اسلام را خوب درك نكردند، اسلام را دين جنگ و خونريزي مي‌دانند و روي اين مساله هم خيلي تبليغ كردند.

از نكات مثبت اين اثر اين است كه به نقد نظر مستشرقان و اسلام‌شناسان پرداخته است، نويسنده مي‌گويد مستشرقان بي‌طرفانه قضاوت نكردند و سعي كردند به نوعي هميشه اسلام را تضعيف كنند و مسلمان‌ها را انسان‌هاي خرافي معرفي كنند. غرب به اين نتيجه رسيده كه براي سلطه بر مسلمان‌ها بايد آنها را از محتواي اصيل و درست اسلام خالي كند، بنابراين به مطالعه كتاب‌هاي اسلامي پرداختند و كتاب‌هاي اسلامي را ترجمه و تدريس كردند. ترجمه قرآن مقدس آنها مسلما گاه سهوا و گاه عمدا بدون نظر نبوده است، يعني اين ترجمه‌ها جهت‌دهنده است. نويسنده كتاب اسلام و غرب اين انتقاد را به خود مسلمان‌ها هم مي‌كند كه خيلي از كم‌كاري‌ها و بدكاري‌هاي ما مسلمان‌ها باعث شده كه چنين وضعيتي پيش آمده و براي رهايي از اين وضعيت، راهي جز شناخت غرب و گفت‌وگو وجود ندارد. محققان غربي سعي كردند بخش‌هايي از اسلام را كه منافع آنها را تأمين مي‌كند بپذيرند و آن‌ را تبليغ و ترويج كنند و بخش‌هايي كه ممكن است با منافعشان تضاد داشته باشد، كنار گذاشتند. نويسنده كتاب اسلام و غرب به اين نتيجه رسيده كه بايد خود ما ابتكار عمل را به دست بگيريم و البته روي مساله تسامح و تساهل خيلي تكيه مي‌كند.

صادقي: اهميت گفت‌وگو نزد زقزوق

برخلاف اظهارنظر خانم پرويني، معتقدم نبايد همه مستشرقان را با يك ديد نگاه كرد، بايد با انصاف ميان مستشرقان تفكيك قائل شد و كارهاي ارزنده برخي از آنها را محترم دانست، كارهايي را كه هانري كربن، ادوارد براون، لويي ماسينيون و... انجام دادند، نبايد از ذهن دور كرد و اين مستشرقان را با ديگران مقايسه كرد.

چون اسلام و غرب در سال 2005 منتشر شده، نقدهايي كه زقزوق بر نظريه برخورد تمدن‌ها ارائه مي‌كند بيشتر نقدهايي است كه قبلا توسط انديشمندان ديگر مطرح شده است. بهترين نقدها بر نظريه برخورد تمدن‌ها توسط انديشمندان غربي مطرح شده است، مولف كتاب اسلام و غرب، گفت‌وگوي ديني را بهترين نوع گفت‌وگوي اسلام و غرب معرفي مي‌كند، اما بيان نمي‌كند كه منظور او از گفت‌وگوي ديني چيست و غرب با چه ديني مي‌خواهد با اسلام وارد گفت‌وگو شود. نظريه برخورد تمدن‌ها با حادثه يازده سپتامبر كه همزمان با سال گفت‌و‌گوي تمدن‌ها بود قوت گرفت و كاربرد زور به صراحت خود را در سطح روابط بين‌الملل نشان مي‌دهد كه بيانگر اين است كه اسلام را به عنوان جايگزين كمونيسم قرار دادند و از آن دشمن‌سازي شده است. رابين كوك، وزير خارجه پيشين انگليس، در يكي از سخنراني‌هاي خويش به موضوع مهمي مي‌پردازد، كه بسيار جاي انديشيدن دارد: «برخي مي‌گويند، غرب نياز به دشمن دارد و با اين‌كه جنگ سرد رفته و باز نمي‌گردد، اما اسلام جايگزين اتحاد شوروي قديم به عنوان دشمن شده است و مي‌گويند: برخورد تمدن‌ها صورت خواهد گرفت و گريزي از آن نيست. و من مي‌گويم: آنها اشتباه مي‌كنند و اشتباه بسيار بزرگي مي‌كنند، لذا ما نياز به اسلام به عنوان دشمن نداريم، بلكه نيازمند اسلام به عنوان يك دوست هستيم. تمدن‌هاي ما و ديانت‌هاي ما با هم فرق دارند، اما اين به آن معنا نيست كه ما نمي‌توانيم با هم زندگي كنيم و با هم هماهنگ بوده و يكديگر را دوست داشته باشيم.»

انديشيدن درباره سخنان رابين كوك و محمود حمدي زقزوق، سرانجام ما را متوجه موضوع مهم‌تري خواهد كرد و آن شناخت «ديگري» است. امروز نگاه ساكنان گيتي نسبت به روزگاران كهن تغيير يافته و به خوبي دريافته‌اند كه هر آسيب و خسارتي بر هر بخشي از جهان، تأثير مستقيم و آشكاري بر ديگر بخش‌ها خواهد داشت و اين‌گونه است كه در جهان كنوني نياز به درك متقابل از يكديگر و تفاهم، اهميت دوچنداني مي‌يابد زيرا پيشرفت‌هاي نظامي ابعاد خسارت‌ها را وحشتناك‌تر از هميشه كرده است. ديگر نمي‌توان بخش‌هاي متنوع و مختلف انساني را دنياهاي گوناگوني ديد كه تأثيري بر همديگر ندارند، امروز اين مجموعه يك پيكره گسترده انساني را شكل مي‌دهد اما از سويي نيز، مفهوم «ديگري» هنوز در جاي خود قرار دارد. شايسته است اين نكته را در نظر بگيريم كه مفهوم «من» با توجه به مفهوم «ديگري» معنا مي‌يابد و شناخت من به شناخت ديگري وابسته است، «ديگري» مانع يا خطر به شمار نمي‌آيد، پس در گام نخست فرو ريختن ديوار خودساخته ميان ما و ديگري اهميت مي‌يابد، ديواري كه زائيده ترس و هراس ما از يك موجود ناشناخته، احساس خطر و تصور نادرست از ديگري است. بهتر است براي شناسايي مفهوم ديگري (كه ناشناخته مانده) تلاش‌هاي بيشتري شكل بگيرد، هر چند اين مسير ناهموار به نظر آيد، ولي بدانيم اين كوشش خردمندانه ما را با چالش با خود و پيرامون‌مان مواجه خواهد ساخت و دستاوردهاي گرانبهايي را مي‌تواند براي ما به ارمغان بياورد.

2 سال پيش پروفسور جان اسپوزيتو (John Esposito) استاد روابط بين‌الملل و مطالعات اسلامي دانشگاه جورج تاون كه مدير و موسس مركز تفاهم اسلام و مسيحيت در آن دانشگاه است، در ايران به‌سر مي‌برد. در گفت‌وگويي كه با وي داشتم، او بر شباهت‌هاي ميان اديان و دوري آنان از خشونت تاكيد داشت، وي كه درباره مناسبات ميان جهان اسلام و غرب پژوهش‌هاي گسترده‌اي داشته و دارد، مي‌گفت: «به نظر من نقاط خيلي مبنايي ميان اسلام و مسيحيت وجود دارد؛ مثل اعتقاد داشتن به خدا، اعتقاد داشتن به يك پيامبر مشخص، اعتقاد داشتن به اخلاق، مسووليت‌پذيري، عقوبت، آخرت و همچنين ارزش‌هاي خانوادگي كه اين ارزش‌هاي خانوادگي ريشه در دين دارد. همين‌طور در مواجه شدن با پديده جنگ، هم در اسلام و هم در مسيحيت، خشونت بيش از حد، شكنجه و كشتار بي‌دليل، بسيار مذموم و مردود است، يعني اين‌كه تجويز نشده و به رسميت شناخته نشده است. حالا اگر مسلماناني يا مسيحياني در هنگام جنگ يا هرگونه تقابلي آدم مي‌كشند، ربطي به دين‌شان ندارد، در اديان پديده آدمكشي به راحتي مجوز ندارد.» نگرش اسپوزيتو به موضوع اديان و همچنين اسلام و غرب، از اين جهت اهميت دارد كه فارغ از هرگونه داوري درباره موضوع، در جستجوي مفهوم مداراست و تلاش دارد با دركي عميق‌تر نسبت به اديان، تغييري در فضاي مبهم موجود پديد آورد و به اين خاطر مي‌كوشد تا نقاط مشترك را برجسته سازد و از سوءتفاهم‌ها بكاهد. همين نگرش تا اندازه‌اي در كتاب محمود حمدي زقزوق نيز ديده مي‌شود؛ بنابراين مي‌توان به آينده اميدوار و خوشبين بود زيرا كوشش‌هايي كه در مسير شناخت ديگري و فهم متقابل از يكديگر شكل مي‌گيرد، خود به خود فضاي متشنج و پيچيده دنياي كنوني را دگرگون خواهد ساخت.

زقزوق در صفحه 49 كتاب به يك گرايش قابل ملاحظه‌ در غرب اشاره مي‌كند كه آن هم جايگزين كردن اسلام به جاي شوروي سابق به عنوان دشمن خيالي است كه در جاي جاي كتاب به اين نكته اشاره مي‌كند.

نويسنده در صفحه 138 كتاب هم منطق تسلط بر خاورميانه را ناشي از آراي هانتينگتون مي‌داند، هانتينگتون ايده‌اي را طرح كرده است كه بيشتر توصيه است تا يك نظريه كه توانسته اين مساله را تشديد كند. زقزوق بر ضرورت گفت‌وگو، غلبه بر مشكلات جهاني به طريق گفت‌وگو و مسائل اينچنيني تأكيد دارد و مهم‌تر از همه مطلبي را عنوان مي‌كند كه ايجاد ترس و هراس از جهان اسلام در غرب است كه توسط انديشمندان غربي هم بيان شده است. زقزوق در ادامه نقدهايي كه به هانتينگتون وارد مي‌كند، بر اين نكته تأكيد دارد كه جهان غرب مي‌خواهد به نوعي اسلام و تروريسم را به هم مربوط كند و از عدم توجه به اصلاحگرايان مسلمان كه ضدخشونت عمل مي‌كنند و به دموكراسي باور دارند، گلايه و انتقاد دارد.

جودكي: شناخت غرب لازمه گفت‌و‌گو

زقزوق سال‌ها وزير اوقاف كشور مصر و شاگرد مرحوم محمدجواد فلاطوري در مونيخ بود و به همين دليل ايشان را براي تدريس در الازهر دعوت كرد. او انديشمند روشن‌ضميري است كه وقتي كتاب‌هايش را مطالعه مي‌كنيم باورمان نمي‌شود در كوير دولت «مبارك»، چنين گلي روئيده باشد و از اين بابت چون بارها با او صحبت كردم، وقتي صحبت‌هاي او را گوش مي‌كردم حاضر نبودم كه مجلس را ترك كنم. او بسيار شيوا، فهميده و عاقلانه صحبت مي‌كرد و اين را در جاي جاي كتاب خود نشان داده است. غرب بيش از 9 قرن است كه به شرق‌شناسي پرداخته است و همه قوميت‌ها و فرهنگ‌هاي شرق را بررسي كرده است و در مقابل ما كاري انجام نداده‌ايم، يعني اگر ما هم‌اكنون به غرب‌شناسي بپردازيم حداقل 9 قرن از آنها عقب‌تريم، در صورتي كه ما بايد اين كار را انجام دهيم. خداوند به شناخت، تعقل، تدبر و تفقه توصيه كرده و از پيروي كردن از چيزي كه به آن علم نداريم نهي كرده است. بنابراين غرب كه ما را مي‌شناسد و ما او را نمي‌‌شناسيم در جايگاه برتري قرار دارد و تا زماني كه اين نقيصه را رفع نكنيم طبيعتا بايد متوقف بمانيم و راه خروجي جز شناخت غرب وجود ندارد. غرب اسلام را به فرقه‌ها و گروه‌هاي مختلف تقسيم كرده است و بايد مشخص شود كه غرب با چه اسلامي روبه‌روست.


نويسنده اسلام و غرب روابط تاريخي فرهنگ غرب و جهان اسلام را در 3 بخش خلاصه مي‌كند كه مشخصه مرحله اول تأثيرپذيري جهان غرب از تمدن اسلامي و مرحله دوم آشنايي شرق اسلامي با غرب پس از حمله فرانسه به مصر و مرحله سوم دوره معاصر را در بر دارد
خداوند در قرآن مي‌فرمايد: ما پيامبر اسلام(ص) را فرستاديم كه بشر را از ظلمت به سوي نور فرابخواند، كتاب و حكمت به او بياموزد و به مكارم اخلاق برساند، قسط و عدل را بين مردم برقرار كند. لازمه اينها هم تفقه و تدبر و تحصيل علم است. بنابراين در باب شرق و غرب بايد مشخص شود از چه ديدگاهي دفاع مي‌كنيم و با چه رويكردي مي‌خواهيم با غرب وارد مذاكره شويم.

معرفي كتاب اسلام و غرب

كتاب «اسلام و غرب» نوشته محمود حمدی زقزوق، انديشمند برجسته مصری است كه با كوشش حجت‌الله جودكی ترجمه و به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سال 1387 منتشر شده است.

محمود حمدی زقزوق، دانش‌آموخته دانشگاه الازهر است و دكتری خود را در فلسفه از دانشگاه مونيخ آلمان دريافت كرده است. وی سال‌های زيادی را به مطالعه و پژوهش درباره شرق‌شناسی، فلسفه و انديشه اسلامی گذرانده و 27 جلد كتاب در كارنامه فعاليت‌های علمی و پژوهشی وی ديده می‌شود. همچنين وی از همكاران و دوستان زنده‌ياد محمدجواد فلاطوری نيز به شمار می‌رود و سال‌ها در كنار وی به كارهای مطالعاتی مشغول بوده است.

زقزوق در اين اثر، مقالات و متن سخنرانی‌هايی را كه در نشست‌های مختلف با موضوع روابط مسالمت‌آميز غرب و جهان اسلام در دانشگاه الازهر ارائه شده‌اند، گرد آورده است. برخی انديشمندان دانشگاه الازهر كه زقزوق نيز يكی از آنهاست، ديدگاه‌هايی درباره ارتباط جهان اسلام با غرب دارند كه آگاهی از آنها می‌تواند برای مخاطبان ايرانی جالب باشد.

كتاب اسلام و غرب شامل 9 فصل است و به موضوع‌های مهمی چون تاريخ شرق‌شناسی و تحولات آن، جهاد و بنيادگرايی اسلامی، گفت‌و‌گوی تمدنی ميان جهان اسلام و غرب، روابط فرهنگی ميان جهان اسلام و غرب، امكانات گفت‌و‌گو و چشم‌انداز همكاری، ضرورت گفت‌و‌گو، موانع تفاهم، راه‌های گفت‌و‌گو، دين در عصر حاضر، تاريخ روابط اسلام و مسيحيت، بازسازی اعتماد ميان جهان اسلام و غرب، سوءفهم اسلام در غرب و علل آن و... می‌پردازد.

در اين كتاب در فصل نخست به مسائل مثبت و منفی‌ شرق‌شناسی پرداخته می‌شود. در فصل دوم برخی تلاش‌های جدی غرب برای فهم اسلام نشان داده می‌شود. محقق در فصل سوم به شكل‌گيری تمدنی جهان اسلام و غرب می‌پردازد و در اين زمينه به روابط فرهنگی ميان 2طرف و امكانات گفت‌وگو و چشم‌انداز همكاری ميان آنها اشاره می‌كند. در فصل چهارم از مسأله گفت‌وگو با مؤسسات دينی غربی سخن به ميان آمده است، چرا كه به زعم محمودحمدی ‌زقزوق پژوهشگر كتاب، دين در غرب، همچنان نمايانگر عمق ديگری از دين است كه در بحث از چگونگی شكل‌گيری مواضع غرب، درباره اسلام و مسلمانان نمی‌توان آن را ناديده گرفت.

در فصل‌های پنجم و ششم به رابطه اسلام ـ اروپا و اسلام ـ مسيحيت پرداخته می‌شود. فصل هفتم به موضوع بازسازی اعتماد ميان جهان اسلام و غرب اختصاص دارد و به اين مسأله در فصل هشتم با موضوع آينده رابطه جهان اسلام و غرب، پرداخته می‌شود. زقزوق در فصل پايانی كتاب به جستجوی آينده اسلام و مسلمانان در غرب پرداخته است. در اين فصل كيان اسلامی در غرب و سوءفهم از اسلام در غرب به تفصيل، توضيح داده‌شده‌است.

زقزوق در مقدمه كتاب می‌نويسد: «از آن نظر كه جهان امروز ما همچون دهكده جهانی بزرگی است كه همه به گونه‌ای بر يكديگر تكيه دارند، پس به نفع طرفين (اسلام و غرب) است كه درباره علل واقعی كه منجر به اوضاع كنونی شده، تحقيق كنند و به اين نكته پی ببرند كه آيا اين مساله زاييده عوامل نزديك به عصر حاضر است يا ناشی از انباشته شدن مسائل تاريخی گذشته است و چگونه می‌توان جنبه مثبت اين ارتباط را گسترش داد و از مسائل منفی آن خلاصی يافت تا ديوار اعتماد از نو ميان طرفين برقرار شود كه در آن خللی راه نيابد.»

كتاب اسلام و غرب در 210 صفحه، با شمارگان 1000 نسخه و به قيمت 2000 تومان منتشر شده است.

سيد حسين امامي/ جام‌جم


نوشته شده در   يکشنبه 20 شهريور 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode