ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 15 ارديبهشت 1403
شنبه 15 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 29 خرداد 1390     |     کد : 21127

امپراتوري امريكا در خاورميانه در حال فروپاشي است

براي اولين بار در تاريخ، جنبشي كه اعراب به راه انداخته‌اند، در حال الهام بخشيدن به امريكاييان در ويسكانسين و احتمالاً هر جاي ديگر است. به عبارت ديگر، درست همين الآن چيز جديدي به وجود آمده است كه ما آن را ابداع نكرده‌ايم. اين چيز مال ما نيست.

براي اولين بار در تاريخ، جنبشي كه اعراب به راه انداخته‌اند، در حال الهام بخشيدن به امريكاييان در ويسكانسين و احتمالاً هر جاي ديگر است. به عبارت ديگر، درست همين الآن چيز جديدي به وجود آمده است كه ما آن را ابداع نكرده‌ايم. اين چيز مال ما نيست.

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از نشريه سياحت غرب تام انگلهاردت 1 يكي از مؤسسان "پروژه امپراتوري امريكا " و نويسنده كتاب جنگ به سبك امريكا در مقاله اي اذعان كرد، به روشني پيداست كه واشينگتن بي‌توجه و غافل از اين رويدادها، قصد دارد به جنگ‌هاي دايمي‌ و ساخت پايگاه‌هاي دايمي خود ادامه دهد و باز هم بازخورد‌هاي بيشتري را توليد كند و سرزمين‌هاي باز هم بيشتري را بي‌ثبات كند، تا وقتي كه خودش را زنده زنده بخورد. اين است تعريف افول كاملاً امريكايي، در جهاني كه به صورت نامنتظره‌اي، جديد است. بله، دندان‌ها شايد هنوز در شريان گردن فرو رفته باشند، ولي فارغ از هر فكري كه پترائوس در سر دارد، درباره اينكه دندان‌هاي چه كسي بر شريان گردن چه كسي فرو رفته است، بايد بيشتر انديشيد.

رويدادهاي غافل‌گيركننده‌اي كه ظرف چند هفته بسياري از كشورهاي عربي و چند كشور ديگر را درنورديدند، چشم‌انداز تازه‌اي را پيش‌روي صاحب¬نظران منتقد امريكايي قرار داده است. آنان با استفاده از اين حوادث به عنوان نمونه‌هايي از تحولاتي كه تأييدكننده مدعاي آنهاست، با دست بازتري انتقادهاي بنيادين خود را متوجه سيستم حكومتي امريكا ساخته و مردم اين كشور را به بازانديشي جايگاه خود در يك جهان شتابان در حال تغيير تشويق كرده‌اند. اين منتقدان حتي پيش از وقوع اين رخدادها زنگ‌هاي خطر را براي افول امپراتوري امريكا به صدا در آورده بودند. به نظر آنان، متحول شدن مردم كشورهاي عربي كه چندين دهه است زير فشار و سركوب حاكماني ديكتاتور و برخوردار از حمايت امريكا زندگي كرده‌اند، نشانه‌اي قطعي از چشم برگرفتن آنها از مدل‌هاي امريكايي دموكراسي و آزادي و روي‌گرداني آنها از مفهوم امريكايي زندگي است. اين همه در شرايطي صورت مي‌گيرد كه نخبگان، دولت‌مردان و سياست‌سازان امريكايي همچنان به گونه‌اي رفتار مي‌كنند كه گويي در پهنه جهان هيچ اتفاقي نيفتاده است.
اين لحظه بر خلاف تمام لحظه‌هاي ديگري كه به ياد داريم يا شايد در تاريخ وجود داشته، لحظه‌اي جهاني است. درست است، بين اين لحظه و لحظه به پا خاستن موج قدرت مردمي كه اروپاي شرقي را همزمان با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال‌هاي 1981 و 1982 درنورديد، مي‌توان مقايسه‌هايي انجام داد. براي كساني كه خاطرات دورتري دارند، شايد سال 1968 به ذهن آيد؛ يعني همان لحظه نافرجامي كه توده‌هاي مردم در ايالات متحده، فرانسه، آلمان، ژاپن، مكزيك، برزيل و هر جاي ديگر از جمله اروپاي شرقي، به طرز اسرارآميزي از يكديگر الهام گرفتند و براي اعلام اينكه تغييري در راه است، خيابان‌هاي شهرهاي جهان را در دست گرفتند.

براي كساني كه كتاب‌هاي تاريخ را مي‌كاوند، شايد بتوان بر سال 1848 تمركز كرد؛ يعني زماني كه در فضاي سايه روشن اقتصادي و آميخته با روش‌هاي بديع انتشار اخبار، به نظر مي‌رسيد بادهاي آزادي موقتاً سراسر اروپا را در هم مي‌نوردند. البته اگر رژيم‌هاي فعلي سقوط كنند و دامنه ناآرامي‌ها گسترده‌تر شود، به سال 1776 ، يعني سال وقوع انقلاب امريكا يا سال 1789 يعني سال وقوع انقلاب فرانسه مي‌توان اشاره كرد. هر دوي اين انقلاب‌ها چندين دهه بعد دنيا را تكان دادند.
حقيقت ماجرا اين است: براي منطبق كردن اين لحظه خاورميانه با هر پارادايم قبلي ديگر، شايد با مشكل روبه‌رو شويد؛ اگر چه تا همين اكنون نيز ـ از ويسكانسين تا چين ـ اين تهديد وجود دارد كه پارادايمي كه جهان عرب را در برگرفته است، همچون تبي در سطح جهان منتشر شود. حاكمان ظالم يا منفور، تا آنجا كه حافظه ياري مي‌كند، هيچ‌گاه در برابر حضور انسان‌هاي غير مسلح، چنين احساس نگراني و عصبيت ـ يا ( با وجود تا بن دندان مسلح بودن) احتمالاً احساس چنين بيچارگي ـ نكرده‌اند. از اين رو، از همين يك نكته هم كه شده است، بايد شادمان شد و اميدوار بود. حتي همين حالا، بدون آگاهي از آنچه پيش رو داريم، مشاهده سرازير شدن تعداد انبوه و فزاينده‌اي از مردم كه بيشتر آنان، جوانان ناراضي هستند، به خيابان‌هاي مراكش، موريتاني، جيبوتي، عمان، الجزاير، اردن، يمن، ليبي، بحرين، تونس و مصر، الهام‌برانگيز است. مشاهده آنها كه با نيروهاي امنيتي خشني رودررو مي‌شوند كه باتون، گاز اشك‌آور، گلوله‌هاي لاستيكي و در بسياري موارد، گلوله‌هاي واقعي در دست دارند (و در ليبي حتي از بالگرد و هواپيما استفاده مي‌كنند) و به شكلي قوي‌تر نيز مي‌شوند، باور كردني نيست. مشاهده اينكه عرب‌ها خواستار چيزي شده‌اند كه از نظر ما هميشه حق طبيعي، مسلّم و جزو مستملكات غرب و به ويژه امريكا بوده است، بايد پشت هر كسي را به لرزه بيندازد.
ماهيت اين پديده كه به طور بالقوه مي‌تواند جهان را به لرزه اندازد، ناشناخته و شايد در اين نقطه، فهم‌ناپذير باقي‌ بماند. آيا آزادي و دموكراسي، محرك اين خيزش‌هاست؟ اگر اين‌طور است، معناي اين آزادي و دموكراسي چيست؟ اگر اين‌طور نيست، ما دقيقاً شاهد چه هستيم؟ لامپي كه چنين نامنتظره در مغزهاي توييتري و فيس بوكي ميليون‌ها نفر روشن شده است، چيست و چرا حالا اين اتفاق بايد روي دهد؟ من شك دارم كساني كه در حال اعتراض و در برخي موارد، در حال فدا كردن جانشان هستند، خودشان هم اين را بدانند و اين خبر خوبي است. اينكه آينده ـ هميشه ـ در قلمرو ناشناخته‌ها باقي مي‌ماند، مي‌تواند به ما اميد بدهد، نه صرفاً به اين دليل كه اين آينده، مايه هلاكت نخبگان حاكمي است كه مي‌خواهند ـ ولي هيچ‌گاه نمي‌توانند ـ آن را به تملك خود در آورند.
با اين حال، مي‌توان انتظار داشت كه گروه نخبه حاكمي كه شاهد چنين تحولات تكان‌دهنده‌اي است، ممكن است دوباره به موقعيت خود بينديشد، همان‌گونه كه بقيه ما بايد چنين كنيم. اگر مردم كشورهاي جهان يكي بعد از ديگري به ناگهان در مقابل قدرت مسلح اين كشورها راه خود را برگزينند، در اين صورت، روي سياره ما به راستي ديگر وقوع چه چيزي محتمل است؟
كيست كه با ديدن مكرر چنين صحنه‌هايي، در اين اصول بازانديشي نكند؟‌ كيست كه كشش تصور كردن مجدد جهان را در خود احساس نكند؟
بگذاريد برايتان روشن كنم كه نامزد انتخابي‌ام، نه رژيم‌هاي درمانده يا رو به مرگ خاورميانه‌اي، بلكه واشينگتن است.

زندگي در اتاق پژواك

ثابت شده است بخش زيادي از آنچه واشينگتن در اين سال‌هاي آخر، حتي قبل از فرا رسيدن اين لحظه توفنده تصور كرده است، خنده‌دار بوده است. فقط كافي است اين عبارت قديمي دوران بوش را در نظر بگيريد. نظرتان درباره جمله "شما يا با ما هستيد يا بر ما " چيست؟ امروزه اين جمله چقدر بي‌معنا شده است. با نگاه به گذشته و فرض‌هاي به شدت خطاي واشينگتن درباره چگونگي كاركرد جهان، اين لحظه مي‌تواند همچون لحظه‌اي بي‌عيب و نقص براي نشان دادن نوعي تحقير در برخورد با رويدادي كه هيچ كس نتوانست آن را پيش‌بيني كند، به نظر آيد.
به نظر مي‌آيد اين لحظه خوبي براي واشنيگتن است كه از دوازدهم سپتامبر 2001 به هيچ روي هيچ سرنخي درباره تحولات جاري جهان نداشته است و بارها در محاسبه ماهيت قدرت جهاني ـ براي گامي به پس گذاشتن و اصلاح خطاها ـ دچار اشتباه شده است
همان¬گونه كه شاهديم، واشينگتن هيچ گونه شواهدي دال بر به وجود آمدن چنين شرايطي در دست نداشته است. در واقع، گذشته از چند و چون ميلياردها دلاري كه اين كشور روانه بخش "اطلاعات " مي‌كند، شايد پيش‌بيني اين وضعيت، فراتر از قابليت‌هاي فعلي واشينگتن باشد. منظور من از "واشينگتن "، فقط دولت اوباما يا پنتاگون يا فرماندهان نظامي ما يا بوروكراسي اطلاعاتي وسيع ما نيست، بلكه منظورم تمام اين راهزنان و اعضاي اتاق‌هاي فكري است كه در پايتخت كشور گرد آمده‌اند و نيز رسانه‌هايي كه درباره تمامي آنها گزارش مي‌دهند. گويي بازيگراني كه به هر يك نقشي محول شده است و "واشنگتن " را شكل مي‌دهند، اكنون در نوعي اتاق پژواك زندگي مي‌كنند كه در آن فقط مي‌توان صداي حرف زدن خود را بشنوند.
در نتيجه، به نظر مي‌رسد كه واشنگتن همچنان مصرانه عزم آن دارد كه بر اساس قواعد عصري بازي كند كه به سرعت در حال پيوستن به كتاب‌هاي تاريخ است. اگر چه بسياري از افراد متوجه تقلاي نوميدانه دولت اوباما براي هم‌گام كردن خود با رويدادهاي خاورميانه شده‌اند ـ با اينكه سعي دارد براي اين كار به محفل آشنايي از خودكامگان مخوف و شيوخ نفتي متوسل شود ـ . بگذاريد واقعيتي را كه به آن اشاره كردم، در يك منطقه به كلي مجزا به تصوير كشم؛ يعني در بستر جنگ اساساً فراموش شده در افغانستان. هر چند اين جنگ زير سنگيني خبرهاي 24 ساعته و هفت روز هفته‌اي مربوط به مصر، بحرين، ليبي و ديگر مناطق خاورميانه، مدفون شده است و به سختي مي‌توان متوجه وجود آن شد، با هر مژه‌اي كه مي‌زنيد، اين جنگ با همان روال ويرانگر و پر هزينه خود ادامه دارد.

پنج روش نشنيدن حقايق در واشنگتن

شايد فكر كنيد، با توجه به آنكه خرمن‌هاي "خاورميانه بزرگ‌تر " به آتش كشيده شده‌اند، كسي در واشنگتن بتواند نگاه جديدي به جنگ افغانستان ـ پاكستان بيندازد و با خود بينديشد كه آيا اين جنگ به نقطه مورد نظر رسيده است يا نه. متأسفانه چنين شانسي وجود ندارد. همان واقعيتي كه پنج نمونه كوچك، ولي گوياي زير كه توجه من را به خود جلب كرده‌اند، از آن حكايت دارند. اين نكات را مدركي از كارآمدي اتاق پژواك امريكا و شاهدي دال بر اين قلمداد كنيد كه واشنگتن در حال اثبات اين واقعيت است كه درباره اين جنگ طولاني كه به بي‌ثمرترين و غريب‌ترين جنگ امريكا تبديل شده است، بازانديشي نمي‌كند.

1. بياييد با مقاله اخير "نيويورك تايمز " با عنوان "جنگ طولاني، شايد كوتاه‌تر شود " شروع كنيم. اين مقاله كه سه‌شنبه گذشته و زماني انتشار يافت كه ليبي در حال عبور از "دروازه‌هاي دوزخ " بود، بازتاب روايت خوش¬بينانه فرمانده جنگ افغانستان، ژنرال ديويد پترائوس، از عمليات‌هاي ضد شورشيان در جنوب افغانستان است. نويسندگان مقاله، ناتالي فيك و جان ناگل، اعضاي يك جمعيت روشن‌فكري تحصيل‌كردگان در واشينگتن هستند كه روز به روز بيشتر نظامي مي‌شود و به طور مشترك رياست "مركز امنيت امريكاي جديد " در واشنگتن را بر عهده دارند. ناگل يكي از اعضاي گروهي است كه "جزوه بازنگري شده سال 2006 عمليات‌ ضد شورشيان نيروي زميني " را نوشتند كه اعتبارش را از پترائوس مي‌گرفت. ناگل، يكي از مشاوران ژنرال در عراق نيز بود. فيك، افسر سابق نيروي دريايي بود كه هدايت نيروهاي امريكايي در عراق و افغانستان را بر عهده داشت. وي مربي غيرنظامي در "آكادمي ضد شورشيان افغانستان " در كابل شد و به تازگي از اين كشور ديدار كرده است.

در اينجا شاه‌بيت اين مقاله را مشاهده مي‌كنيد: "به دشواري مي‌توان گفت كه واشينگتن در كارزار ضد شورشيان چه وقت چرخشي به عمل مي‌آورد، ولي شواهد فزاينده‌اي وجود دارد كه افغانستان در حال حركت به سمت جهتي مثبت‌تر از آن است كه بسياري از تحليلگران فكر مي‌كنند. به نظر مي‌آيد در حال حاضر، اين كشور نمي‌تواند به سطح متوسط ثبات و اتكاي به خود دست يابد؛ اقدامي كه براي كاهش نيروهاي امريكا از حد يك‌صد هزار نفر به 25 هزار نفر در ظرف چهار سال آينده ضرورت دارد ".

اين نمونه كلاسيك واشينگتن در حركت به طرف تير دروازه است. در واقع، آنچه اين دو كارشناس اعلام مي‌كنند، اين است كه حتي اگر همه چيز در جنگ افغانستان به خوبي پيش رود، سال 2014، سال خاتمه اين جنگ نخواهد بود. در دورنما كه چنين چيزي مشاهده نمي‌شود.
البته اين موضعي است كه پترائوس از آن حمايت كرده است. به نوشته ناگل و فيك، از حالا تا چهار سال ديگر، بر اساس طرح‌هاي "عقب‌نشيني " ما، 25 هزار تن از نيروها در اين كشور باقي خواهند ماند. اگر حقيقت‌گويي يا صدق و صحت، هدف كار آنها بود، بايد عنوان مقاله خود را "جنگ طولاني، طولاني‌تر مي‌شود " مي‌گذاشتند.
حتي در اوضاع و احوالي كه خاورميانه در حال انفجار است و امريكا در "بحث‌هاي " مربوط به بودجه فرو رفته است ـ و با توجه به اينكه جنگ‌هاي ما كه به طرز حيرت‌انگيزي، پرهزينه هستند، اين بحث‌ها داغ‌تر نيز شده‌اند ـ اين دو كارشناس آشكارا پيشنهاد مي‌كنند كه ژنرال پترائوس و اسلافش با هزينه‌اي بيشتر از يك‌صد ميليارد دلار در سال، تا آينده‌اي دور و نامعلوم در افغانستان بجنگند؛ گويا هيچ چيز در اين جهان تغيير نكرده است. اين وضعيت تا همين جا نيز ظاهراً مصداق تعريف غفلت و بي‌توجهي است و بي‌شك، روزي توهم‌آفرين نيز به نظر خواهد رسيد، ولي مثل هميشه، واشنگتن با عقلانيت كسب و كار جهان جديد روبه‌رو مي‌شود.

2. به دو اظهارنظر تكان‌دهنده خود ژنرال پترائوس توجه كنيد كه لحظه تاريخي جديد را كه با آن روبه‌رو هستيم در يك پرانتز قرار مي‌دهد. به نوشته گزارشگر نيويورك تايمز، راد نورلند در يك گزارش صبحگاهي در نوزدهم ژانويه، ژنرال نسبت به جنگ خود، حس و حالي شادي‌بخش و حتي پيروزمندانه داشت. آن روز، درست چند روز قبل از اولين تظاهرات مصري‌ها در خيابان‌ها و فقط چند روز بعد از بركناري بن علي، رئيس جمهوري خودكامه تونس، زير فشار توده‌هاي تظاهرات‌كننندگان غير خشونت‌طلب در خيابان‌هاي كشورش مي‌گذشت. اين هم حرفي كه پترائوس چنان شادمانه بر زبان آورده است: "اكنون ما دندان‌هايمان را در گردن دشمن فرو كرده‌ايم و خيال هم نداريم آن را رها كنيم ".
حقيقت اين است كه آقاي ژنرال ماه‌ها نه تنها نيروهاي جديد امريكايي را به جنوب گسيل داشته بود، بلكه استفاده از نيروي هوايي را تشديد كرده و يورش‌هاي شبانه نيروي‌هاي مخصوص را افزايش داده و به طور كلي، جنگ را در قلمرو خانگي طالبان تشديد كرده بود. با اين حال، در بهترين شرايط، تصوير او تصويري شادمانه، ولي غريب بود. آشكارا است كه اين گفته او برخاسته از تصوير حيواني يك شكارچي است كه دندان‌هايش را در گلوي طعمه‌اش فرو كرده است، ولي شكي نيست كه جايي در ناخودآگاه نيروهاي نظامي، تصوير كلاسيك‌تري كه در فرهنگ عامه امريكايي ريشه دارد، مي‌لولد؛ تصوير يك گرگ‌نما يا خفاش. پيداست در تصويري كلي كه از آينده امريكا وجود دارد، يك ضيافت خون گسترده‌تر به شكل نسخه افغاني ترانسيلاوانيا نيز وجود دارد؛ چون به روشني پيداست كه او هم مثل ناگل و فيك نقشه مي‌كشد دندان‌هايش را براي مدتي بسيار بسيار طولاني‌تر در شريان گردن مورد نظر نگه دارد.
يك ماه بعد در نوزدهم فوريه، درست در زماني كه دوزخي واقعي در بحرين و ليبي زبانه مي‌كشيد، آقاي ژنرال از كاخ رياست جمهوري در كابل ديدن كرد و با رد ادعاهاي افغان‌ها مبني بر اينكه بر اثر يورش‌هاي هوايي اخير امريكا در شمال شرق اين كشور، تعداد زيادي از غير نظاميان، از جمله كودكان به قتل رسيده‌اند، اظهار نظري كرد كه دستياران پرزيدنت حامد كرزي را تكان داد. ما مو به موي اظهار نظر او را در دست نداريم، ولي "واشينگتن پست " گزارش كرده است كه به گفته حاضران در اين جلسه، پترائوس گفته است: "افغان‌هايي كه در حملات نيروهاي ائتلاف بين‌المللي در شمال شرق افغانستان گرفتار شده‌اند، احتمال دارد به دست خودشان، فرزندانشان را به آتش كشيده باشند تا در تعداد تلفات غير نظاميان مبالغه كنند ".
يكي از افغان‌هاي حاضر در آن جلسه در جواب مي‌گويد: "اين كار ديوانگي است. سرم به دَوَران افتاده است. اين حرف تكان‌دهنده است. مگر ممكن است پدري اين كار را با فرزندش انجام بدهد؟ اين كار هيچ فايده‌اي ندارد ".
در اتاق پژواك امريكايي، اظهارات آقاي ژنرال اگر نگوييم معقولانه، شايد به صورت قابل دركي، پرحرارت و قاطع به نظر مي‌آيد: ما گلوي دشمن را گرفته‌ايم! ما در افزايش تلفات افغان‌ها نقشي نداريم، بلكه خودشان اين كار را مي‌كنند! شكي نيست كه در هر جاي ديگري، اين حرف‌ها به طرز ابلهانه‌اي، چشم بستن بر واقعيت‌ها است يا صرفاً خون‌آشامانه به نظر مي‌آيند. اين حرف، شاهدي است بر اينكه كساني كه درون اتاق پژواك حضور دارند، هيچ دركي از اين ندارند كه در جهاني كه شكل و شمايل آن در حال تغيير است، چگونه به نظر خواهند آمد.

3. اكنون بياييد پا را از مرز نه چندان مستحكم افغانستان ـ پاكستان به آن سو بگذاريم و وارد دنياي ديگري از بلاهت امريكايي شويم. در پانزدهم فوريه، فقط چهار روز بعد از كناره‌گيري حسني مبارك از سمت رياست جمهوري مصر، باراك اوباما تصميم گرفت مشكلي را كه در پاكستان در حال بالا گرفتن بود، حل كند. ريموند ديوس، يكي از سربازان پيشين نيروهاي مخصوص امريكا و مسلح به يك تفنگ نيمه خودكار گلاك، در حالي كه تنها سرنشين وسيله‌اي بود كه بر آن سوار بود، در يكي از محلات فقير دومين شهر بزرگ پاكستان، لاهور، بعد از يك تصادف، دو پاكستاني را به قتل رساند و ادعا كرد كه آنها اسلحه را به طرفش گرفته و او را تهديد كرده‌اند. (كاملاً پيدا بود كه به يكي از آن دو از عقب گلوله شليك شده است.)
گفته مي‌شود ديويس از اتومبيل خارج شده و شليك كرده است و سپس از اجساد كشته‌شدگان عكس گرفته است و با برقراري تماس، خواستار اعزام نيروهاي پشتيباني شده بود. وسيله نقليه ارسالي كه با حركت در جهت مخالف جاده براي رساندن خود به سر صحنه تيراندازي عجله داشته است، با يك موتور سيكلت‌سوار تصادف مي‌كند و او را مي‌كشد و سپس مي‌گريزد. (پس از وقوع اين اتفاق، همسر يكي از پاكستاني‌هايي كه ديويس آنها را به قتل رسانده بود، با خوردن مرگ موش خودكشي كرد.)پليس پاكستان، ديويس را كه تجهيزات عجيبي به همراه داشت، بازداشت كرد. اصلاً نبايد تعجب كرد كه اين مجموعه، شرايطي نبوده است كه موجب بيگانه شدن مردم اين كشور با متحدان امريكايي خود شده است. در واقع، اين اتفاق موجب به هيجان آمدن مردم شد، چون پاكستاني‌ها نسبت به اتفاقي كه به تعريف كاپيتولاسيون امپرياليستي شباهت داشت، واكنش نشان دادند؛ به ويژه وقتي دولت امريكا ادعا كرد ديويس "افسر اداري و فني " وابسته به كنسولگري لاهور بوده است و با پافشاري بر مصونيت ديپلماتيك وي، خواستار آزادي‌اش شد. در پي آن، شروع به فشار آوردن بر دولتي كرد كه تا همين جا نيز به اندازه كافي ضعيف است و محبوبيت ندارد و از كمك و پشتيباني مردم بي‌بهره است.
سناتور جان كري، سرآسيمه از پاكستان ديداري كرد، تماس‌هايي گرفته شد و تهديدهايي مبني بر قطع كمك‌هاي امريكا به پاكستان در تالارهاي كنگره مطرح شد. با وجود رخدادهايي كه در هر جاي ديگر و در پاكستان آشوب‌زده اتفاق مي‌افتد، مقام‌هايي امريكايي به دشواري مي‌توانستند تصور كنند پاكستاني‌هايي كه زير بار منّت‌شان رفته¬‌اند، در اين باره كاري نخواهند كرد.
در پانزدهم فوريه هم‌زمان با زبانه كشيدن شعله‌ها در خاورميانه، پرزيدنت اوباما وارد صحنه شد و شكي نيست كه با اين كارش، اوضاع را خراب‌تر كرد. او گفت: "با احترام به آقاي ديويس، ديپلمات ما در پاكستان، ما در اينجا با يك اصل بسيار ساده روبه‌روييم كه تمام كشورهاي جهان كه عضو كنوانسيون ژنو در مورد روابط ديپلماتيك هستند، در گذشته بر آن صحه گذاشته‌اند و در آينده هم بايد بگذارند و اگر ديپلمات‌هاي ما در كشور ديگري حضور دارند، آنها مشمول قوانين قضايي آن كشور نمي‌شوند ".
پاكستاني‌ها از تن دادن به اين "اصل بسيار ساده " خودداري كردند و مدتي نه چندان بعد، اين "ديپلمات ما در پاكستان " از سوي "گاردين " انگليس به عنوان يك كارمند پيشين "بلك واتر " و كارمند فعلي سيا معرفي شد. اين نشريه در گزارشي نوشت كه او در جنگ مخفي اين سازمان در پاكستان مشاركت داشته است. اين جنگ و به ويژه حملات "مخفي پنهاني " بسيار پر جنجال و پر هزينه با هواپيماهاي بدون سرنشين در مناطق قبايلي مرزي پاكستان كه پي‌آمدهاي سنگيني براي واشنگتن داشته‌اند، همچنان بازخوردهايي را برمي‌انگيزند كه امريكايي‌ها ترجيح مي‌دهند در مورد آن چيزي نگويند.
البته آقاي رئيس جمهوري حتي وقتي او را "ديپلمات ما " خطاب مي‌كرد، مي‌دانست ديويس، عامل سيا است. همان‌طور كه معلوم شد، نيويورك تايمز و ديگر نشريات امريكا به درخواست دولت اوباما، از نوشتن حقيقت درباره سمت واقعي او خودداري كردند، هر چند آنها به انتشار گزارش‌هاي (اگر نگوييم غير صادقانه، طفره‌جويانه) خود در اين باره ادامه دادند.

4. سرانجام اينكه دكستر فيلكينز روزنامه‌نگار، اخيراً در نشريه نيويوركر، مقاله تكان‌دهنده‌اي با عنوان "سرقت از بانك افغان " درباره زدوبندهاي كثيفي كه كابل بانك را ـ كه يكي از بزرگ‌ترين نهادهاي مالي افغانستان است ـ به لبه فروپاشي كشانده، نوشته است. مقام‌هاي اين بانك هر چند براي تأمين مالي حامد كرزي و ياران غارش، مبالغ هنگفتي را به آنها داده بودند، ولي در نهايت، با برداشتن سپرده‌هاي مشتريانشان گريختند. (كابل بانك را در مقام "برني مدف " اصلي افغانستان تجسم كنيد.) فيلكينز در مقاله‌اش از يك مقام امريكايي ناشناس كه ناظر اين اتفاقات دغل‌بازانه بوده است، نقل مي‌كند: "اگر اين اتفاق در امريكا رخ مي‌داد، تا الآن پنجاه نفر دستگير شده بودند ".
اين خط از كمدي يك نفره بر اساس نسخه اتاق پژواك را بررسي كنيد؛ نكته‌اي كه يادآور اين موضوع نيز هست كه فقط سگ‌هاي ‌هار و امريكاييان، زير آفتاب افغانستان تاب مي‌آورند. آن ديپلمات بخت برگشته را همچون تعداد زيادي از امريكايياني كه هم اكنون در افغانستان حضور دارند، بايد به خانه بازگرداند و فوري هم بايد اين كار را انجام داد. او رابطه خود را با ماهيت در حال تغيير كشور خودش از دست داده است. اگر چه ما مدعي هستيم كه بردن "ملت‌سازي " و "بِه زمام‌داري " براي افغان‌هاي ناآگاه، وظيفه ماست، در كشور خود ما، همه چيز در حال ويران شدن است. دموكراسي اساساً بر باد رفته است. روز بره‌كشان اليگارشي‌هاست. ديوان عالي، سرازير شدن سيل‌هاي كلان پول به سمت هر يك از انتخابات‌هاي آينده را تضمين كرده است و بزرگ‌ترين شيادان هر وقت اراده كنند، كارت‌هايي را بازي مي‌كنند، بي‌آنكه در ازاي آن حبسي در انتظارشان باشد. در واقع، كلاه¬برداري كابل بانك ـ كه مبلغي به راستي كلان در يك جامعه به كلي محروم به شمار مي‌رود ـ در مقايسه با آنچه بانك‌هاي امريكايي، شركت‌هاي كارگزاري، وثيقه، وام و ديگر مؤسسات مالي در سال 2008 انجام دادند و بر اثر آن، اقتصاد امريكا و اقتصادهاي جهان را به سوي فروپاشي راندند، اثر جانبي كوچك محسوب مي‌شود.
هيچ‌ كدام از افراد مسئول در اين اتفاق نيز به زندان نيفتادند و هيچ كدام از آنها حتي به دادگاه هم كشانده نشدند.


آدم خوب‌ها ما نيستيم

اين واقعيت را تصور كنيد: براي اولين بار در تاريخ، جنبشي كه اعراب به راه انداخته‌اند، در حال الهام بخشيدن به امريكاييان در ويسكانسين و احتمالاً هر جاي ديگر است. به عبارت ديگر، درست همين الآن چيز جديدي به وجود آمده است كه ما آن را ابداع نكرده‌ايم. اين چيز مال ما نيست. ما حتي ـ براي لحظه‌اي نفس‌هايتان را حبس كنيد ـ آدم خوب‌ها هم نيستيم. آدم خوب‌ها كساني هستند كه در خيابان‌هاي شهرهاي خاورميانه، خواستار آزادي و دموكراسي شده‌اند، در حالي كه امريكا در حال انجام دادن يكي ديگر از آن عدم توازن‌هاي زمخت به نفع تبه‌كاراني است كه ما مدت‌هاست در خاورميانه از آنها حمايت كرده‌ايم.

اكنون تاريخ دوباره در حال شكل‌گيري است، به گونه‌اي كه رويدادهاي بزرگ سال‌هاي اخير قرن امريكايي ـ رويدادهايي همچون جنگ ويتنام، پايان جنگ سرد و حتي يازدهم سپتامبر ـ ديگر شايد همگي در مقابل اين لحظه جديد، كوتوله‌اي بيش نباشند. با اين حال، در درون اتاق پژواك واشنگتن، افكار جديد درباره اين تحولات، به كندي نمودار مي‌شوند. در همين احوال، كشور در تنگنا، سردرگم و گرفتار دردسر ما، با زيرساخت‌هاي چندپارچه و در آستانه فرتوت شدن خود، كمتر از هر زمان ديگر مي‌تواند الگويي براي هر كسي در هر جاي جهان باشد.

به روشني پيداست كه واشينگتن بي‌توجه و غافل از اين رويدادها، قصد دارد به جنگ‌هاي دايمي‌ و ساخت پايگاه‌هاي دايمي خود ادامه دهد و باز هم بازخورد‌هاي بيشتري را توليد كند و سرزمين‌هاي باز هم بيشتري را بي‌ثبات كند، تا وقتي كه خودش را زنده زنده بخورد. اين است تعريف افول كاملاً امريكايي، در جهاني كه به صورت نامنتظره‌اي، جديد است. بله، دندان‌ها شايد هنوز در شريان گردن فرو رفته باشند، ولي فارغ از هر فكري كه پترائوس در سر دارد، درباره اينكه دندان‌هاي چه كسي بر شريان گردن چه كسي فرو رفته است، بايد بيشتر انديشيد.

با برآمدن خورشيد از افق‌هاي جهان عرب، هواي گرگ و ميش در امريكا حاكم مي‌شود. در اين هواي سايه‌روشن، واشينگتن كارت‌هايي را بازي مي‌كند كه زماني با خودش سر و كار داشتند. بعضي از اين كارت‌ها از زير ميز بالا مي‌آيند، حتي در حالي كه ديگر بازيكنان دارند از سر ميز بلند مي‌شوند. در همين زمان، جايي در روي زمين، فقط مي‌توانيد صداي زوزه‌هاي ضعيفي را بشنويد. زمان غذا خوردن است و بوي خون در هوا پيچيده است. مراقب باشيد!


منبع: www.alternet.org/story/150108/
Tom Engelhardt -1 ، سردبير Tomdispatch.com و يكي از مؤسسان "پروژه امپراتوري امريكا " و نويسنده كتاب جنگ به سبك امريكا: چگونه جنگ‌هاي بوش به جنگ‌هاي اوباما تبديل شده است.

منبع : نشريه سياحت غرب شماره 91


نوشته شده در   يکشنبه 29 خرداد 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode