ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 11 خرداد 1390     |     کد : 20405

تركيب بندي عكس

يكي از مهمترين و حياتي ترين مباحث در عكاسي و نقاشي٬ تركيب بندي و انتخاب چگونگي قرارگيري عناصر در صفحه است. در اين مطلب سعي شده تا در مورد يكي از مهمترين مسائل كادربندي توضيحاتي ذكر شود.

▪ قانون يك سوم در كادربندي و تركيب - مقدماتي

يكي از مهمترين و حياتي ترين مباحث در عكاسي و نقاشي٬ تركيب بندي و انتخاب چگونگي قرارگيري عناصر در صفحه است. در اين مطلب سعي شده تا در مورد يكي از مهمترين مسائل كادربندي توضيحاتي ذكر شود.


قانون يك سوم: در واقع مختصر شده مفهوم طلايي است. فلسفه اصلي كه در پشت اين مفهوم قرار دارد از يك تركيب و كادربندي متقارن و مستقر در مركز كادر كه معمولا كسل كننده است جلوگيري مي كند.

۴ خط تقسيم كننده كادر خطوط طلايي و محل برخورد اين خطوط، نقاط طلايي ناميده ميشوند. (شكل C۱ و C۲)
از بين بردن تقارن با استفاده از قانون يك سوم به دو شكل مي تواند صورت بگيرد.

در يك روش مي توان تصوير را به دو بخش مجزا تقسيم كرد به نحوي كه يك قسمت يك سوم و قسمت ديگري دو سوم تصوير را شامل شود.

● تركيب بندي عكس

تركيب بندي تصوير، در كتابها و مجلات تخصصي عكاسي، اغلب به شكل يك نسخه تجويزي ارائه ميشود. انگار كه پيروي از تعدادي قاعده ميتواند نتيجه قانع كننده اي را تضمين كند. شايد بهتر باشد اين قواعد را تنها به عنوان چكيده ايده هايي در نظر گرفت كه عكاسان (و البته نقاشان و ساير هنرمندان قرنها پيش از اختراع دوربين) آنها را براي خلق يك تصوير تاثير گذار، مفيد يافته اند.

هر تركيب بندي عكسي را ميتوان كارآمد دانست به شرط اين كه عناصر صحنه به طور موثر با بينندگان مورد نظر آن عكس، ارتباط برقرار كند. در اغلب موارد، نكته اساسي در شناسايي عناصر كليدي صحنه نهفته است تا با تنظيم محل دوربين و ميزان نور دهي، آنها را از دل ساير اطلاعات تصويري متفرقه، بيرون بكشيد. همين اشياء مزاحم، بسياري از عكسها را خراب ميكنند. اگر عكاسي را تازه شروع كرده ايد، بهتر است به جاي تمركز زياد روي جزييات خيلي خاص، تنها روي ساختار كلي صحنه تمركز كنيد. چرا كه تاثير آنها در مقابل تركيب بندي عمومي عكس، بسيار سطحي است.

▪ تقارن:

تركيب هاي متقارن براي نشان دادن استحكام، پايداري و قدرت به كار ميروند. اين تركيب ها همچنين در عكاسي از موضوعاتي شاكل جزييات مفصل، مفيد هستند. حس ديگري كه يك عكس متقارن القا ميكند، سادگي است.

▪ تركيب ساده:

رنگهاي درخشان به تنهايي جذاب هستند اما اگر در يك الگو يا رديفي منظم قرارگيرند از نظر بصري تاثير بيشتري خواهند داشت. اين نوع آرايش يك ساختار ساده را بر اين رنگها حاكم ميكند و در نتيجه يك مفهوم و يا نوعي نظم را، وراي حضور محض رنگها، منتقل خواهد كرد.

▪ قطري (مورب):

خطوط قطري، چشم را از يك سمت عكس به سمت ديگر هدايت ميكنند و نسبت به خطوط افقي، انرژي بيشتري را منتقل ميكنند. در اين تصوير، خميدگي نته درخت به همراه حركت پسرك و سگش در امتداد آن، بيننده را ترغيب ميكند تا تمام عكس را از نظر بگذراند. اين كار به طور طبيعي با حركت چشم از پس زمينه نوراني سمت چپ پايين عكس به قسمت راست بالاي آن، صورت ميگيرد.

▪ هم پوشاني:

هم پوشاني اجزا يك سوژه، نه تنها باعث افزايش عمق پرسپكتيو ميشود بلكه بيننده را به بررسي تضادهاي موجود بين عناصر صحنه تشوق ميكند. در مورد اول، از آنجايي كه يك شيء، تنها هنگامي مي تواند شيء ديگري را بپوشاند كه جلوي آن قرار گرفته باشد بنا براين حس فاصله القا ميگردد. در مورد دوم، هم پوشاني موجب مي شود كه دو يا چند شيء كه با فاصله از هم جدا شده اند، كنار هم مشاهده شوند و به اين ترتيب تضاد شكل، رنگ يا نور آنها قابل تشخيص گردد. در اين تصوير، هم پوشاني عناصر معماري، تمثيلي از رقابت براي برتري در تصوير است.

▪ قاب بندي:

قراردادن قاب در قاب ديگر، ابزاري از هنر نقاشي است كه اغلب در عكاسي استفاده مي شود. اين كار نه تنها توجه بيننده را به سمت موضوع جلب ميكند، بلكه غالبا بر موارد گسترده تري از حال و همواي موضوع دلالت ميكند. همچنين رنگ هاي قاب، ميتواند اشاره اي به محل عكسبرداري باشد. در اين پرتره، رنگ چوبها انسان را به ياد سرزمين هاي آمريكاي مركزي يا جنوبي مي اندازد. در حالي كه ساختار كلبه و موضوع اصلي يادآور آفريقا است. حقيقت چيزي دور از انتظار است، اين كلبه در يك روستاي آفريقايي در مكزيك قرار دارد كه محل سكونت بازماندگان برده هاي فراري آفريقايي است.

▪ الگوهاي هندسي:

شكل هاي هندسي نظير مثلث ها و مربع ها، از آن جهت كه با قاب مستطيلي عكس تقابل دارند، به مبحث تركيب بندي عكاسي راه يافته اند. در اين نما از مغازه هاي بسته، شكلهايي نظير مستطيل هاي بزرگ و كوچك و مثلث هاي باريك وجود دارند. كاركرد آنها در قسمتهايي از عكس باعث ايجاد هماهنگي است (فواصل ميان مغازه ها) و در قسمتهاي ديگر (مثلث باريك ناشي از شيب خيابان) حسي از تنش در تركيب بندي بوجود مي آورد.

▪ مثلث ها:

پنجره هاي ساختمان منعكس شده روي شيشه محدب اتومبيل، شديدا معوج به نظر مي رسند و درون قاب مثلث شكل شيشه قرار گرفته اند. گرچه بلافاصله نمي توان از شكل كلي عكس دريافت، ولي نمونه اي از قاب بندي است كه در آن تمامي عناصر، حساب شده هستند (از جمله خطوط و مستطيل هاي تكراري و نوارهاي نور و سايه). شكل مثلث در تركيب بندي، غالب در جاهايي كه خطوط موازي به نظر متقاطع مي رسد ايجاد مي گردد، نظير حاشيه هاي يك خيابان يا ريل هاي خط آهن كه تا فاصله دور امتداد دارند. در يك عكس چاپ شده دو بعدي يا بر روي صفحه نمايشگر رايانه، اين امر باعث القاء عمق و فاصله ميشود.

▪ الگوهاي غير منظم:

رديف هاي نه چندان منظم اين گوني ها كه براي خشك شدن در آفتاب چيده شده اند، بي ترديد چشم شما را به سمت مردي كه بوجود آورنده آنها است هدايت ميكنند. نقوش و تكرار ها، مسائلي بديهي هستند ولي يك عكاس خوش فكر مي داند كه چگونه بجاي استفاده از اين عناصر بعنوان موضوع اصلي، از آنها براي القاي ايده هاي مهمتر بهره گيرد.

تركيب بندي تصوير، در كتابها و مجلات تخصصي عكاسي، اغلب به شكل يك نسخه تجويزي ارائه ميشود. انگار كه پيروي از تعدادي قاعده ميتواند نتيجه قانع كننده اي را تضمين كند. شايد بهتر باشد اين قواعد را تنها به عنوان چكيده ايده هايي در نظر گرفت كه عكاسان (و البته نقاشان و ساير هنرمندان قرنها پيش از اختراع دوربين) آنها را براي خلق يك تصوير تاثير گذار، مفيد يافته اند.

هر تركيب بندي عكسي را ميتوان كارآمد دانست به شرط اين كه عناصر صحنه به طور موثر با بينندگان مورد نظر آن عكس، ارتباط برقرار كند. در اغلب موارد، نكته اساسي در شناسايي عناصر كليدي صحنه نهفته است تا با تنظيم محل دوربين و ميزان نور دهي، آنها را از دل ساير اطلاعات تصويري متفرقه، بيرون بكشيد. همين اشياء مزاحم، بسياري از عكسها را خراب ميكنند. اگر عكاسي را تازه شروع كرده ايد، بهتر است به جاي تمركز زياد روي جزييات خيلي خاص، تنها روي ساختار كلي صحنه تمركز كنيد. چرا كه تاثير آنها در مقابل تركيب بندي عمومي عكس، بسيار سطحي است.

در اين مقاله به معرفي سه روش كاربردي در امر تركيب بندي تصوير پرداخته خواهد شد. در آغاز به معرفي كلي تكنيكي ميپردازيم كه قرنهاست شناخته شده است يعني قانون تعادل (يا قانون طلايي - Golden Mean). اين قانون در واقع يك فرمول هندسي است كه توسط يوناني هاي باستان ابدا شده.استدلال بر اين است كه تركيب بندي اي كه بر اساس اين تئوري تشكيل شده باشد، تاثيرگذار و قوي مينمايد. ايده اصلي كه در پس اين تئوري است در واقع استفاده از خطوط هندسي است كه به سادگي توسط چشم بيننده دنبال شوند.

طي قرون متمادي، قانون تعادل (يا قانون طلايي - Golden Mean) راهبردي مهم و ابزاري كارآمد براي هنرمندان و نقاشان به حساب مي آمد. امروزه با توجه به ارزش اين ابزار، آشنايي با آن به عكاسان نيز توصيه ميشود.
▪ قانون يك سوم (خطوط و نقاط طلايي):

قانون يك سوم در واقع مختصر شده مفهوم طلايي است. فلسفه اصلي كه در پشت اين مفهوم قرار دارد از يك تركيب و كادر بندي متقارن و مستقر در مركز كادر كه معمولا كسل كننده است جلوگيري مي كند.

۴ خط تقسيم كننده كادر، خطوط طلايي و محل برخورد اين خطوط، نقاط طلايي ناميده ميشوند.

از بين بردن تقارن با استفاده از قانون يك سوم به دو شكل مي تواند صورت بگيرد. در يك روش مي توان تصوير را به دو بخش مجزا تقسيم كرد به نحوي كه يك قسمت يك سوم و قسمت ديگري دو سوم تصوير را شامل شود.
در روشي ديگر، تمركز مستقيما بر روي نقاط طلايي است. فرض كنيد كه منظره اي بسيار زيبا و بديع پيش رو داريد اما اين منظره فاقد يك نماي هندسي و به اصطلاح Geometric خوب و جذاب است. به عبارت ديگر در عين اينكه منظره بسيار خاص و زيبا است اما اگر به صورت تصوير در بيايد تا حدودي كسل كننده خواهد شد.

راه حل چيست؟ سعي كنيد در اين منظره يكنواخت يك نقطه عطف و تمايز پيدا كنيد، نقطه اي كه بتواند يكنواختي و يكدستي نما را از بين ببرد. سپس اين سوژه را روي يكي از نقاط طلايي قرار دهيد. اين نقطه اولين نگاه بيننده را جذب كرده و مخاطب را به ديدن باقي تصوير دعوت ميكند.

▪ مثلث طلايي:

در ابتدا به بررسي مفاهيمي ساده در اين تئوري ميپردازيم. فرمول با يك مربع (شكل شماره سه - رنگ آبي) شروع ميشود. سپس قاعده مربع را به دو بخش مساوي تقسيم ميكنيم. نقطه X را مركز دايره اي در نظر ميگيريم كه شعاع آن فاصله X تا Y است. سپس قاعده مربع را تا حدي گسترش ميدهيم كه با دايره ما به مركزX تماس پيدا كند(نقطه Z).

حالا مربع ما ميتواند به يك مستطيل با نسبت عرض و طول ۵:۸ تبديل شود. جالب است كه نسبت اندازه پاره خط C به A با نسبت اندازه A به B يكي است. خوشبختانه نسبت ابعاد ۵:۸ به نسبت اندازه فيلم ۳۵ ميليمتري (۲۴ميليمتر در ۳۶ ميليمتر ۵:۷.۵) بسيار نزديك است.

محصول كار ما در مرحله قبل يك مربع مستطيل كامل است. در اين مرحله ابتدا يك خط از گوشه بالاي سمت چپ مستطيل به گوشه پايين سمت راست ميكشيم(شكل شماره چهار). نقطه &#۰۳۹;Y را در شكل شماره سه پيدا كنيد، از گوشه بالا سمت راست نيز يك خط به &#۰۳۹;Y بكشيد و اين خط را تا محل برخورد با خط اول ادامه دهيد (شكل شماره چهار). با اين اقدامات مستطيل ما به سه قسمت متفاوت تقسيم ميشود.

حالا ابزار براي استفاده آماده است. كافيست شما سعي كنيد كه سوژه هاي مورد نظر خود را طوري در كادر قرار دهيد كه به طور تقريبي در اين سه بخش قرار بگيرند. تركيب بندي بدست آمده يك تركيب بندي موزون و زيباست.
شما ميتوانيد اين فرمول را با توجه به نياز خود بچرخانيد و يا برعكس كنيد. اين تكنيك بيشتر در مواردي كه صحنه ما داراي خطوط مورب است كاربرد دارد.

نوشته شده توسط نيما مهرباني

سايت عكاسي


نوشته شده در   چهارشنبه 11 خرداد 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode