ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 14 بهمن 1387     |     کد : 1896

علل گرايش به شيطان پرستي

سلام و المسلمين حميد رضا مظاهري سيف، رئيس مرکز مطالعات و پژوهش‌هاي اسلامي دانشگاه صنعتي شريف و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات حوزة علمية قم و نويسنده هفت کتاب و هفتاد و سه مقاله در نشريات علمي است، آخرين اثر وي با نام "جريان‌شناسي انتقادي عرفان‌هاي نوظهور" بوده که از سوي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي منتشر شده است.

حجة‌الاسلام و المسلمين حميد رضا مظاهري سيف، رئيس مرکز مطالعات و پژوهش‌هاي اسلامي دانشگاه صنعتي شريف و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات حوزة علمية قم و نويسنده هفت کتاب و هفتاد و سه مقاله در نشريات علمي است، آخرين اثر وي با نام "جريان‌شناسي انتقادي عرفان‌هاي نوظهور" بوده که از سوي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي منتشر شده است.

مظاهري سيف در اين گفت‌وگو به بررسي علل گرايش جوانان به شيطان پرستي پرداخته است و از نقش صهيونيسم جهاني در گسترش و ترويج شيطان پرستي سخن به ميان مي‌آورد،

وي معتقد است: امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت مي‌گيرد. شخصيت‌هاي مشهوري نظير مادونا کاباليست مي‌شوند و آموزه‌هاي کابالا در رمان‌هاي کوئيليو نقش پررنگي پيدا مي‌کند، در رمان‌هاي کوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي کيمياگر به روشني تعاليم کابالا ديده مي‌شود. مشروح اين گفت‌وگو را با هم مي‌خوانيم:

* با توجه به شرايط فعلي، علل گرايش برخي از جوانان به برخي گروههاي نوپديد از جمله شيطان پرستي چيست؟

بسم الله الرحمن الرحيم، در مصاحبه‌هاي قبلي با برخي از خبرگزاري‌ها و نشريات درباره علل و زمينه‌هاي پيدايش و گسترش اديان و معنويت‌هاي نوظهور سخن گفته‌ام. تمام آنها در مورد گرايش‌هاي شيطان پرستي نيز معني دار و صادق اند. اما در خصوص گرايش‌هاي شيطاني عوامل ديگري هم وجود دارد که اگر اجازه بدهيد به آنها بپردازيم.

اولين و مهم‌ترين عامل اين است که شيطان‌گرايي در وجود تمام انسان‌ها ريشه‌دارد. در روايتي از امام صادق عليه السلام مي‌خوانيم که قلب هر انسان دو گوش دارد در يکي شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت مي‌کند و در گوش ديگر فرشته‌اي است که به خير و نيکي مي‌خواند.

درون انسان عرصة جنگ ميان شيطان و فرشته درون است. اگر شخص ارادة خود را به سوي فرشته معطوف کند، شيطان را شکست داده و تسليم خواهد کرد، اما در صورتي انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشتة دروني را تضعيف خواهد کرد و صد البته که فرشتة درون هيچ‌گاه شکست نمي‌خورد، انسان تنها مي‌تواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امکان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة دروني همان نداي فطرت است که تغيير و تبدّلي پيدا نمي‌کند.(روم/30) به همين علت دنبال کردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار مي‌کند و چنين کسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناکامي زندگي خواهد کرد.


ممکن است ما از شنيدن انجام يک گناه احساس نفرت کنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلب‌مان ايجاد مي‌شود، ما انسان‌ها گاهي از گناه و خطا و ضايع کردن حق ديگران براي منافع خود خوش‌مان مي‌آيد و به آن ميل پيدا مي‌کنيم، اين‌ها نشانة فعاليت شيطان دروني است. جنبش شيطان‌گرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تکيه مي‌کند و سستي اراده و بي‌توجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب اقبال به دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبش‌هاي شيطان‌گرا به لحاظ جامعه‌شناختي مي‌شود.

جنبش شيطان‌گرايي مي‌خواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بکاهد و حتي وعدة از بين بردن آن را مي‌دهد، اما اين وعدة دروغي است که هيچ‌گاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا کند و با فطرت و خرد و فرشتة درون خود مبارزه کند، نمي‌تواند وجود خود را از حضور آنها تهي سازد، زيرا فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست که درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست. به همين منظور شيطان‌گرايان از مرگ خدا سخن مي‌گويند تا بتوانند فرشتة درون را نابود کنند و البته اين توهمي بيش نيست. در اين مرحله که به نتيجه نرسند ممکن است پايان دادن به هستي را پيش نهاد کنند و فکر کنند با خودکشي مي‌توان از هستي و هستي بخش رو گرداند. ولي با مرگ به او نزديک‌تر مي‌شوند، در حالي‌که قادر متعالي را از خود ناخشنود کرده و براي دريافت عشق بي‌کران او آماده نشده‌اند. از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد. بنابراين يکي از علل گرايش به شيطان پرستي پيروي از شيطان درون است که عاقبت آن به جاهاي بسيار ناخوشايندي مي‌رسد.

* هدف از وجود شيطان چيست؟

خداوند مهربان اين شيطان دروني را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شکوفا شود و به مراتب برتر از فرشتگان راه يابد. و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانفرمايي بر تمام عالم را پيدا کند.

* چه عوامل ديگري در گرايش به شيطان پرستي موثر است؟

يکي ديگر از علل گرايش به جنبش‌هاي شيطاني استفادة وسيع آنها از نمادهاست. انتقال و نشر انديشه‌ها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار مي‌کنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا مي‌کنند و به خاطر اينکه ظرفيت کار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مي‌يابند. نمادها همواره حامل معنا و پيام هستند و نوعي نگرش يا فکر را تداعي مي‌کنند و رفتار خاصي را يادآور مي‌شوند. مثلاً مردم با ديدن گلدسته ياد مسجد و نماز مي‌افتند. با ديدن چراغ قرمز احساس خطر مي‌کنند و مي‌ايستند.

جنبش شيطان‌گرايي با استفاده وسيع از نمادها و به کارگيري ظرفيت‌هاي هنري نظير گرافيک، سينما و از همه بيشتر موسيقي به عرصه آمده است. نمادها و سمبول‌هاي شيطاني روي لباس‌ها، گردنبندها و دستبندها، انگشترها و ساعت‌ها، از کفش تا کلاه همه جا ديده مي‌شود. اين نمادها با طراحي‌هاي متنوع و زيبا افراد را جذب مي‌کنند، پس از اينکه استفاده از آنها تکرار شد و به عنوان بخشي از رفتار و سليقة شخص در آمده و به نوعي هويت و خودپندارة فرد را تشکيل مي‌دهد، در اين شرايط با افراد ديگري که نمودهاي رفتاري و ذوقي همانندي را دارند، احساس همزاد پنداري کرده و خود را از آنها و آنها را از خود مي‌پندارد و در رفتار و گفتار و افکار به طور ناخودآگاه شبيه به آنها مي‌شود. به قول ارنست کاسيرر انسان حيوان نمادساز است و به خاطر قدرت تفکر و معناجويي يا معنا بخشي، کنش‌هاي متقابل انسان‌ها به صورت نمادين شکل مي‌گيرد. و از اين راه معاني را به هم منتقل مي‌کنند. مثلاً دو نفر که به هم مي‌رسند براي هم دست تکان مي‌دهند و اين حرکت نماد توجه، محبت و احترام است. معاني که به صورت نمادين در روابط انساني جريان پيدا مي‌کند، به واسطة هنر بسيار مؤثرتر مي‌شود و سينما يکي از تأثير گذارترين هنرهاست.

هنگامي‌ که فيلم شيطان در تاريخ 6/6/1976 پخش شد کسي فکر نمي‌کرد که چقدر مؤثر واقع شود به طوري که هنگام پخش نسخة دوم اين فيلم در تاريخ 6/6/2006 بسياري از مردم از خانه بيرون نيامدند تا پر شيطان به آنها نگيرد و عده‌اي هم کارهاي مهم خود را نظير عروسي و غيره به اين روز انداخته بودند تا از نيروي شيطان بهره‌مند شوند!

* گويا اعتقاد به نيروي شيطان نيز در اين بين نقش مهمي دارد؟‌

يکي ديگر از عوامل گسترش شيطان‌گرايي و شيطان‌پرستي اين است که شيطان را منشأ قدرت معرفي مي‌کنند و کاميابي و موفقيت در زندگي را در روزگار غلبة شيطان در گرو دست دادن با او و سپردن روح خود به شيطان اعلام مي‌کنند. شيطان‌گرايان مي‌گويند ما در دوران غلبة شر بر خير زندگي مي‌کنيم و اين نشانة غلبة شيطان بر خداست، پس نيروي غالب نيروي شيطان است و در صورت همراهي با او مي‌توان به نيروي لازم براي رسيدن به اهداف و آرزوها دست يافت. در حاليکه واقعيت چيز ديگري است. ما در دورة مهلت يافتن شيطان و متأسفانه سستي انسان به سر مي‌بريم. شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلکه رقيب انسان هم نيست و اگر انسان به خود بيايد و به خدا پناه ببرد شيطان در برابر او عاجز و ذليل خواهد شد. قرآن کريم مي‌فرمايد: نيرنگ شيطان ضعيف است.(نساء/76) و سلطه‌اي بر اهل ايمان و توکل کنندگان ندارد،(نحل/99) سلطة او فقط بر کساني است که به او دل سپرده و فرمانش را مي‌پذيرند و او را شريک پروردگارشان مي‌پندارند. (نحل/100) جنبش شيطان‌گرايي در راستاي جا انداختن اين دروغ بزرگ که در دوران غلبة نيروي شيطان به سر مي‌بريم، دست به فعاليت‌هاي تبليغي گسترده‌اي زده است. از جمله توليد فيلم‌هايي نظير کودک رزماري، دروازه نهم و گابريل. رومن پولانسکي در فيلم کودک رزماري (1968) تولد شيطان را اعلام کرد، تولدي که همه از آن خوشحال اند و او را فرزند قدرتمندترين قدرتمندان مي‌دانند.

سپس در فيلم دروازه نهم (1999) شيطان را به صورت نيرويي که غلبه يافته معرفي مي‌کند. نيرويي که خيلي از مردم و حتي افراد شاخص نظير اساتيد دانشگاه و ثروتمندان در جستجوي راهي براي سپردن روح و جسم خود به او و متقابلاً برخورداري از قدرت او هستند. سرانجام در فيلم گابريل توليد سال 2008، مي‌بينيم که زمين را ظلمت و پليدي فرا گرفته و خداوند فرشتگان را براي نجات زمين مي‌فرستد؛ اما آنها نيز آلوده مي‌شوند و در پايان گابريل که همان جبرئيل است با دلخوري از خداوند، دست از زمين مي‌کشد و به آسمان صعود مي‌کند، تا نگذارد که خدا فرشتگان ديگر را به زمين بفرستد.

اين فيلم‌ها که با تکنيک‌هاي بالا و جذابيت‌هاي زياد داستاني توليد مي‌شود، در نهايت باور يا دست کم اين احتمال را تقويت مي‌کند که نيرويي به نام نيروي شيطان وجود دارد و پيوستن به او بسيار مفيد و مؤثر است. يکي ديگر از عوامل جذابيت و روي‌آوري به جنبش شيطاني که بسيار شيطنت آميز به کار گرفته شده، ميل به انتقاد و اعتراض در جوانان است. بدون شک مدل زندگي ما که بر اساس اهداف و برنامه‌هاي تمدن غرب شکل گرفته با فطرت و طبيعت انسان ناسازگار و خيلي آزار دهنده است. نظام اقتصادي، سياسي، آموزشي، فرهنگي و اجتماعي - منظورم تمام مردم دنياست - ظالمانه و سرشار از تباهي است. در اينجا نمي‌خواهم به اين موضوع بپردازم و در جاهاي ديگر توضيح داده‌ام. اما نشانه‌هاي اين تباهي که در تار و پود تمدن معاصر و زندگي ما پيچيده، افسردگي‌ها، اضطراب‌ها، رنج‌هاي بيهوده، ارزش‌هاي پوچ نظير پول، مدرک، مدال‌ها و جوايز مسخرة بين اللمللي و هزاران پديدة موهوم و بي‌معناي ديگر است.


نوجوان و جواني که تازه با اين عرصه آشنا مي‌شود و هنوز اين هنجارهاي بي‌معنا را دروني نکرده ستم و تجاوز به حريم خود را کاملاً احساس مي‌کند و به سرکشي رو مي‌آورد. دقيقاً به همين علت در دهة 1960شاهد جنبش‌هاي دانشجويي وسيع در آمريکا و اروپا بوديم. دقيقاً در اوج اين جنبش‌ها بود که پديده‌اي به نام موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض به وجود آمد. آن جنبش‌ها و اين سبک موسيقي در ابتدا اهداف بسيار درستي داشت. اهدافي نظير مخالفت با مصرف‌گرايي، فاصلة فقير و غني، سرمايه‌داري، جنگ، فرسايش روابط انساني و... مثلا ً جوانان مي‌رفتند و از زباله‌ها لباس‌هاي پاره پيدا مي‌کردند و مي‌پوشيدند تا به اختلاف طبقاتي و بي‌عدالتي اعتراض کنند، داد و فرياد راه مي‌انداختند، ويژگي موسيقي متال فرياد، حرفهاي اهانت آميز و سروصداي بلند است. البته روش‌هايي که از سوي اين جوانان به کار برده مي‌شد هميشه درست نبود اما اهداف خوبي در کار بود.


ديري نگذشت که اين جنبش به جهات انحرافي سوق پيدا کرد. در بين شعارهايي نظير عشق به مردم و عدالت، دعوت به استفاده از ماري‌جوانا و ساير مواد مخدر پيدا شد، گروهايي موسيقي خود جوش مورد حمايت شرکت‌هاي سرمايه‌داري قرار گرفتند و گروه‌هايي نظير هندريکس و گروه کِريم موسيقي متال را به سوي تجاري شدن سوق دادند، تاجايي که امروزه خوانندگان معروف مثل مرلين منسون و گروه‌هاي مطرح متال کاملاً در خدمت نظام سرمايه داري قرار گرفته‌اند و لباس‌هاي پاره با قيمت گزاف در بوتيک‌هاي شيک به فروش مي‌رسد.


اين گروه‌ها از آنجا که خلاف ارزش‌هاي اجتماعي حرکت مي‌کردند و تندي و اهانت ورد زبانشان بود و نهادهاي اجتماعي نظير اقتصاد، حکومت، آموزش، خانواده و دين را مورد حمله قرار مي‌دادند، ظرفيت خوبي براي گرايش‌هاي شيطاني داشتند و از سوي دست‌هاي پنهان سرمايه‌داري به همين سمت منحرف شدند، "ازي آزبورن" خوانندة گروه "بلک سبث" که شايد بتوان آن را پايه گذار سبک متال معرفي کرد، در مصاحبه‌‌اي در سال 1976 اعلام کرد که ما يک گروه موسيقي هوي‌متال هستيم و هرگز به دنبال تفکرات شيطاني نرفته‌ايم. اين موضع گيري براي آن بود که نشريات زيادي آنها را به عنوان گروه شيطاني معرفي مي‌کردند و عده‌اي با حالات، آداب و لباس‌هاي شيطان‌گرايي در کنسرت‌هاي آنها حاضر مي‌شدند.


به تدريج گروه‌هايي که ديدند حال و هواي شيطاني مورد استقبال و تبليغات خوبي قرار مي‌گيرد و مي تواند ثروت و شهرت خوبي براي آنها به ارمغان بياورد، دست به کارهاي شيطاني زدند، از اين‌جا بود که بلک متال يا متال جادويي و ساير شاخه‌هاي موسيقي هوي متال شکل گرفت. مثلاً گروهي مثل "نيروانا" که نام خود را از بوديسم برگرفته و به طور نااميدانه‌اي از رنج و پليدي سخن مي‌گويد، با پشتيباني شبکه "ام.تي.وي" سبک متال آلترناتيو را مطرح کرد و به شهرت و ثروت فراواني رسيد. و تا زمان خودکشي‌ "کرت کوبين" (خوانندة اين گروه) پول هنگفتي را به جيب تهيه کنندگان تلوزيوني خود سرازير کرد.


از نمادهاي شيطان پرستي

* اين سودهاي سرشار، در ديگر كشورها نيز با استقبال مواجه شد؟

هدفي که شرکت‌هاي بزرگ در چند سال اخير دنبال کرده‌اند اين است که مدل بومي اين گروه‌ها را در هر کشوري ايجاد کنند. گروه‌هايي مثل "هدهانتز" در آلمان و گروه‌هاي "آنگرا" و "راپسودي" در آسياي جنوب شرقي و نسخه‌هايي از گروه "ديسايد" در ايران، نمونه‌هاي قابل توجهي هستند.همانطور که مي‌بينيد، کارتل‌هاي سرمايه‌داري و سياسي با برنامه ريزي حساب شده و سوء استفاده از بي‌توجهي مردم توانستند يک تهديد جدي عليه خود را به فرصت تبديل کنند. و جواناني را که ممکن بود نظام سلطه را در هم بريزند و مدل ديگري براي زندگي بيابند، به سمت داد و فريادهاي بيهوده و اعتراض بدون فکر و برنامه جهت دادند و همت‌شان اين شد که چگونه پابه‌پاي گيتار الکتريک فرياد بکشند و به زمين و زمان فحش بدهند. در واقع با استعداد و پول همين جوانان، نيروي تحول و اعتراض فعال را از آنها گرفتند!.


در راستاي کشف و حمايت و البته بهره‌برداري از استعدادهاي درخشان در اين زمينه از سال 2000 جشنواره گروه‌هاي زير زميني برگزار شد. و همانطور که مي‌بينيم حرکت اعتراضي و تحول‌خواهانة جوانان با فريادهاي مأيوسانه‌، و سرگرمي‌هاي نيرو زدا و فکر سوز، و تلاش براي به دست آوردن جوايز جشنواره‌ها به ارزش موهوم ديگري تبديل شده که خاصيتي جز تداوم، ظلم و بي‌عدالتي و بي‌رحمي در دنيا ندارد. بنابراين يکي ديگر از علل جذابيت شيطان‌گرايي مخالفت و اعتراض به نظم موجود و ارزش‌هاي رايج اجتماعي است، که براي جوانان هيجان‌زا و جالب است.

* شيطان پرستي و گرايش به آن علل مختلفي دارد، نقش فطرت انسان را در اين زمينه چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

عامل ديگر گرايش به شيطان‌گرايي ريشة عميق فطري دارد. روح ما انسان‌ها پيش از پيوستن به تن مادي و حضور دراين دنيا، در عالم ملکوت و در محضر خداوند بوده و پروردگار خود را با تمام جلوه‌ها مشاهده کرده و با تمام صفات عالي مي‌شناخته است. روح ما از آن جهت که خداوند را با صفات جمال و لطف و رحمت ديده و شناخته به او عشق مي‌ورزد و از جهتي که او را با صفات جلال و جبروت و عظمت و قهاريت ديده، خشيت و هيبت را تجربه کرده است. در اين دنيا که ازآن تجربة والا و ملکوتي دور شده‌ايم هم در جستجوي زيبايي و عشق هستيم و هم فطرتاً مايل به خوف و هيبت و خشيت.

همانطور که اگر زيبايي حقيقي را نبينيم و عشق حقيقي را نيابيم، زيبايي‌هاي موهوم و عشق‌هاي پوچ قلب‌مان را فرامي‌گيرد، اگر عظمت و شکوه بي‌کران الهي را نشناسيم، با خوف و عظمت موهوم دل خود را به تپش وا مي‌داريم. جنبش شيطاني با خشم و خشونت و ايجاد ترس براي لحظاتي قلب انسان را مي‌لرزاند و به اين نياز عميق فطري پاسخي موهوم و منحرف مي‌دهد.

در موسيقي‌هاي شيطان پرستي، گريم‌هاي وحشت‌ناک خواننده، اشعار تند و پرنفرت، صداي بلند و حجم بالاي صدا، سرعت ريف‌ها و ملودي، استفاده از تکنيک‌هاي پالم ميوت، افکت‌هاي ديستروشن و صحنه پردازي هول انگيز و نعره‌هاي دلخراش، هر بيننده و شنونده‌اي را تحت تأثير قرار مي‌دهد و قلب او را مي‌لرزاند. اين هيجان براي عده‌اي از جوانان دل‌پذير است. به ويژه اگر تصور کنيم که جوان امروز سالهاي پرشور زندگي خود را بدون توجه به نيازهاي طبيعي در مدلي تحميلي و تکراري و مي‌گذراند، جواني که ناگزير است تا اواسط دهة سوم زندگي درس‌هاي بي‌ارزشي را بخواند که در آينده به هيچ دردي نخواهد خورد و در اوج استعداد و غرور و توانايي به عنوان يک شهروند کامل شناخته نمي‌شود، نه شغل، نه ازدواج و نه هيچ يک از خواسته‌هاي او به موقع تعريف نشده است. در اين شرايط اگر به معنويت ناب و معرفت خداوند هم دستي نداشته باشد، فضاي موسيقي شيطان‌گرا و هراس و هيجان آن تنوع جالبي به زندگي او مي‌دهد. و پاسخي موقت و دروغي خوشايند خواهد بود.

* از وي‍‍ژگي هاي بارز شيطان پرستي در ايران و تفاوت شيطان پرستان در ايران با ساير كشورها بگوييد؟

شيطان‌پرستي يا شيطان‌گرايي در کشور ما هنوز در دورة نمادين به سرمي‌برد و به ايدئولوژي تبديل نشده است. اما در کشورهاي غربي با توجه به شبکه فراماسونري و نيز مباني عرفان يهودي (قبالا يا کابالا) به يک ايدئولوژي سياسي و مذهبي تبديل شده و کاملاً با آرمان‌هاي صهيونيسم هماهنگي دارد. ولي بايد توجه داشت که با کارکردي که نمادها دارند، بعد از مرحلة ترويج نمادها، نوبت به انتقال ايدئولوژي‌ خواهد رسيد.

خيلي روشن عرض کنم وقتي سلام و عليک جوانان ما اشاره به نماد سرشيطان شد و آنگاه ديدند که فلان هنرپيشة صهيونيست، فلان ورزش‌کار کاباليست و رئيس جمهور آمريکا نيز دستش را آنطور بالا مي‌برد، به طور ناخودآگاه با آنها احساس همانندي کرده و ارزش‌ها و انديشه‌هاي آنها را از آن خود مي‌داند. حالت سرشيطان نمادي از بافومت است که به صورت يک بز روي کره زمين نشسته و به معناي تحقق حکومت شيطان در زمين است. متأسفانه مسئولين به اين ابعاد موضوع توجه ندارند و جنبش شيطاني را فقط از منظر انحرافات اجتماعي مي‌بينند و از لايه‌هاي عميق‌تر تغافل مي‌کنند.

با در نظر گرفتن لايه‌هاي عميق اين بحث مواجهه با آن تنها کار نيروي انتظامي نيست، بلکه سازمان‌هاي فرهنگي و سياسي کشور بايد براي آن فکر کنند و برنامه داشته باشند. موضوع ديگر در مورد شيطان‌گرايي در ايران و بلکه دنياي اسلام اين است که در فرهنگ يهودي - مسيحي ايمان در برابر عقل و دانش قرار دارد و شيطان نماد عقل‌گرايي است. البته در آنجا عقل محدود به عقل منفعت‌جو و دنياگراست. اما به هر حال شيطان نماد عقل و دانش قلمداد مي‌شود که با دعوت آدم و حوا به خوردن از ميوة درخت دانش با انسان از بهشت رانده شد. و اين موضوع زمينة جذب خيلي از افراد به شيطان بوده‌است. اما در دنياي اسلام اين حنا رنگ ندارد و شيطان نماد جهل و وهم است و ايمان بر شالودة خرد و معرفت استوار مي‌شود. از اين جهت جنبش شيطان‌گرايي اگر بخواهد توفيقاتي را که در ساير کشورها داشته، در ايران و جهان اسلام تجربه کند، ناگزير است که به تحريف در دين اسلام دست بزند. و البته اقداماتي را در اين راستا آغاز کرده و برخي از آموزه‌هاي عرفاني را که با سوء تفسير به عقل‌ستيزي تبديل مي‌شود، برجسته مي‌کنند. به خصوص با حمايت از برخي فرقه‌هاي منحرف صوفيه، عرفان ناب اسلامي را در چهره‌اي مسخ شده مي‌نمايند.

* دربارة ريشه‌هاي شيطان‌گرايي در عرفان يهود توضيح دهيد.

به اعتقاد يهوديان، بني‌اسرائيل قوم برتر هستند و هيچ غير يهودي، در جامعه يهوديان پذيرفته نمي‌شود، بنابراين يهوديان نمي‌توانند مثل پيروان ساير اديان ديگران را به دين خود دعوت کنند، آنها اين خلاء را با عرفان يهودي پر کرده‌اند. يعني اگرچه شما به عنوان يک مسلمان يا مسيحي نمي‌توانيد يهودي شويد ولي مي‌توانيد به عرفان يهود بپيونديد.

امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت مي‌گيرد. شخصيت‌هاي مشهوري نظير مادونا کاباليست مي‌شوند و آموزه‌هاي کابالا در رمان‌هاي کوئيليو نقش پررنگي پيدا مي‌کند، در رمان‌هاي کوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي کيمياگر به روشني تعاليم کابالا ديده مي‌شود. البته عرفان يهود سر سفرة تعاليم انبياي بزرگ الاهي نشسته است و مطالب صحيح آن زياد است و در همين مطالب صحيح با عرفان اسلامي همانندي پيدا مي‌کند. اما تحريفات وحشت‌ناکي هم در آن صورت گرفته که مشکل از همين تحريفات آغاز مي‌شود.

يکي از تحريفات عرفان يهود اين است که آنها خدا را داراي تجليات يا سفراي خير و شر مي‌دانند و در واقع جلوه‌هاي جلال و قهر و سخط الاهي را جلوه‌هاي شر که منشأ پيدايش شر در عالم است، معرفي مي‌کنند. رهبري نيروهاي شر به دست فرشته‌اي به نام "سَمائيل" سپرده شده و در فيلم "گابريل" وقتي "جبرئيل" به زمين مي‌آيد، مي‌بيند که سمائيل يعني يکي از فرشتگاني که در بهشت باهم بودند، بر زمين حکومت مي‌کند. جهان شر الاهي "سيترا احرا" نام دارد. بر همين خشت کج، آموزة ديگري را مي‌نهند و آن آموزة "شميطاها" يا ادوار تاريخ است. براساس قبالا جلوه‌هاي خداوند در ادوار مختلف تغيير مي‌کند، گاهي در دوران تجلي لطف و رحمت و به سر مي‌بريم و گاهي در عصر قهر و غضب و جلال و جبروت الاهي، چنانکه در تورات مي‌بينيم قوم بني‌اسرائيل گاهي مشمول رحمت خداوند بوده‌اند و گاهي گرفتار قهر و غضب او. دوران قهر و غضب که حتي دامن پيامبران را مي‌گيرد، دوره‌‌اي است که ميل انسان به گناه زياد مي‌شود و انسان سر به عصيان مي‌گذارد. دوران تجلي قهر و جبروت عصر غلبة شيطان است و با نگاه توحيدي‌تر در واقع شيطان دست چپ خداست.

در مکتب کابالا ظهور مسيح سرآغاز تجليات رحمت و لطف الاهي است و تا پيش از آن يا به عبارتي در آخرالزمان دورة غلبة ضد مسيح يا همان شيطان است که آن را عصر آکواريوس مي‌نامند. "آکواريوس" انعکاس "سيترا احرا" در زمين است و ما امروز در عصر آکواريوس به سر مي‌بريم. بنابراين اگر مي‌خواهيد، به قدرت و نيروي زندگي و کاميابي برسيد بايد با شيطان همراه شويد، حتي اگر مي‌خواهيد در عصر شيطان با تجلي خدا هماهنگ باشيد، بايد شيطاني شويد.

* در حالي‌كه نگرش اسلامي در اين زمينه متفاوت است؟

در نگرش اسلامي تمام صفات خداوند عين ذات او و خير مطلق است.(خطبة اول نهج البلاغه را ببينيد.) نبايد صفات الهي را تکه‌تکه کرد. صفات و اسماء الهي کمالات ذات او هستند که ما در تحليل عقلي براي شناخت خود آنها را متعدد مي‌کنيم، اما تمام آن صفات پاک يک حقيقت دارد و آن ذات اقدس احدي است. انسان به عنوان خليفة خدا و آيينة تمام نماي او بايد تمام صفات خدا را با هم در قلب خويش متجلي سازد و ميان لطف و قهر و جمال و جلال جمع کند؛ در اين حال به نوعي عشق سرشار از هيبت و خوف همراه با رجاء و بندگي و خدمت عاشقانه به پروردگار خويش مي‌رسد. در کابالا بر اثر تمايز ميان نام‌هاي و صفات خداوند به نوعي شرک پنهان معتقد شده‌اند و به جاي ذات کامل صفات را مي‌پرستند. و اين کاري بود که قوم عاد کردند و حضرت هود به آنها فرمود: "أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّي مَعَکمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ" آيا در نام‌هايي که شما و پدرانتان ناميده‌ايد با من جدال مي‌کنيد در حاليکه خداوند هيچ برهاني را بر آن فرو نفرستاده است. پس منتظر باشيد، من‌ هم با شما منتظر هستم."اعراف/71 " قوم عاد از نظر علمي بسيار پيش رفته بودند و قرآن مي‌فرمايد به آنها قدرت و تمکني داديم که به شما نداديم. (انعام/6) به همين جهت خداوند معجزة خاصي به حضرت هود نداد و مي‌خواست تا آنها با انديشه و خرد خود و نگريستن به آن همه نعمتي که خداوند به آنها داده است حق را بفهمند. ولي آنها خدا را در نامها و صفاتش تجزيه کرده بودند و به جاي خداوند يکتا، نام‌هاي او را مي‌پرستيدند. و اين دقيقاً راهي است که در قبالا پيموده مي‌شود و عاقبت آن هم روشن است.

* با اين تفاسير، دقيقاً كدام نهادها و سازمان‌ها ( اعم از رسمي يا غير رسمي) مسئول و نقش بازدارنده را در گرايش به اين امر دارند؟

بدون شک در مرحلة اول يک نقش ستادي بايد تعريف شود تا برنامه‌هاي هماهنگي را براي تمام سازمان‌هايي که ظرفيت حرکت در اين جهت را دارند، طراحي و ارائه نمايد. اين نقش قانوناً به عهده سازمان ملي جوانان يا شوراي فرهنگ عمومي وزارت ارشاد است. سپس رسانه‌ها به ويژه رسانه ملي بايد با کارهاي کارشناسي اساسي وارد صحنه شوند و اقدام کنند. دوست دارم در اينجا درد دلي را مطرح کنم.


سال گذشته دربارة معنويت‌هاي نوظهور طرحي نوشتيم، که يکي از شبکه‌ها اين طرح را پذيرفت و در حد خوبي تصويب کرد. بعد خودشان گفتند که اين برنامه يک بخش پژوهشي مي‌خواهد، وقتي طرح پژوهشي ارائه شد و آنها مجوز پژوهش را پيش از مجوز توليد صادر کردند، به تهيه کننده گفتند که بودجه پژوهش را از سازمان‌هاي ديگر جذب کنيد تا بعد از انجام و تأييد پژوهش، مجوز توليد را صادر کنيم و اين پروژه عملاً متوقف شد.در اين موارد بايد در يک طرح کلان تقسيم وظايف روشن باشد، اگر قرار است که صدا و سيما بودجه‌هاي پژوهشي نداشته باشد، با يک معرفي نامه به طور مشخص و با روند تعريف شده، تهيه کننده را به سازمان مربوطه مثلاً معاونت پژوهشي سازمان تبليغات معرفي کند که تکليف روشن باشد و آنها هم وظيفة خود بدانند که به اين معرفي نامه و در خواست آن ترتيب اثر بدهند. اگر هم هماهنگي بين سازمان‌ها کار محالي است، خود سازمان صدا و سيما هماهنگي دروني برقرار کنند و اين موارد را در يک گردش کار روشن و سريع به مرکز پژوهش‌هاي سازمان ارجاع دهد. تا اين مسائل روي زمين نماند. مسألة ديگر اين است که برخي سازمان‌ها، کارشناسان منفصل از خودشان را در جريان اطلاعات لازم قرار دهند. ما بايد دعوا کنيم تا اجازه دهند که به بخشي از مطالب، حتي مطالبي که خودمان دنبال کرديم دسترسي داشته باشيم.


اين شکاف بين کارشناسان و سازمان‌هاي دولتي باعث مي‌شود که هم کارشناسان دست از مطالعه دراين زمينه‌ها بردارند، و حرفي براي گفتن نداشته باشند و هم سازمان‌هاي مربوطه کارهاي غير کارشناسي انجام دهند، که بعضاً مخل امنيت ملي است و خودشان فکر مي‌کنند که کار درستي انجام داده‌اند. اين مشکلات باعث شده که ظرفيت‌هاي عظيم علمي و معنوي حوزة علميه و حتي اساتيد دانشگاه‌ها در موضوعاتي مثل جنبش‌هاي نوپديد معنوي و ديني يا شيطان‌گرايي و شيطان پرستي مورد استفاده قرار نگيرد.


* به تازگي نهاد نمايندگي مقام رهبري نسبت به اشاعه اين گرايش (شيطان پرستي) در دانشگاهها و در ميان دانشجويان هشدار داده است، به نظر شما به عنوان يك كارشناس از چه سازوكارهايي مي‌توان براي مهار اين نحله فكري استفاده كرد؟

روشن‌ترين راه اين است که بينش بدهيم. وقتي يک دانشجو بداند که از نيروي او چه سوء استفاده‌هايي مي‌شود و با برنامه‌اي شيطاني توانايي اعتراض و قدرت تغيير زندگي را در او تباه مي‌کنند. اگر يک جوان بداند که تصور بنيان‌گذاران و مروجان جنبش شيطاني اين است که مي‌توانند مردم را مثل يک گوسفند در جهت اهداف و اميال خود مهار کنند و به خدمت بگيرند، اگر بدانند که با برنامه‌ريزي نه تنها توان فکري و نيروي بدني او بلکه ذائقة زيباشناسي و ارزش‌هاي انساني‌اش را بازيچه خود ساخته و به لايه‌هاي عميق معنوي و فطري او تعرض مي‌کنند، هيچ کس به آن روي نخواهد آورد.

* به نظر شما چرا نسبت به پيامدهاي نامطلوب اين گونه تفكرات در كشور ما اطلاع رساني نمي‌شود؟

چه کسي اطلاع رساني کند، در حالي‌که کساني که اين مسئوليت را به عهده دارند، چيزي از آن نمي‌دانند. آسيب بزرگ خود کارشناس پنداري مسئولين به ويژه مسئولين فرهنگي باعث شده است که نه کارشناسان به خوبي رشد کنند و کارآيي داشته باشند، و نه خود مسئولين عمل‌کرد مفيد و مؤثري ارائه دهند. در شوراي فرهنگ عمومي که نمايندگان سازمان‌هاي فرهنگي و ساير سازمان‌هاي مربوطه حضور دارند، چند ماه پيش جلسه‌اي تشکيل شد و بحث شيطان پرستي را به جهت عدم شناخت و تقليل به انحرافات اجتماعي، از شمار معنويت‌هاي نوظهور خارج کردند، در حاليکه اين جنبش مهمترين جنبش معنوي و ديني روزگار ماست و اگر برنامه‌هاي ابرفرهنگ استکباري موفق شود در آيندة نه‌چندان دور مذهب بسياري از مردمان زمين خواهد شد. و شاهد خواهيم بود که شيطان‌پرستان يهودي، مسيحي، مسلمان و بودايي در همايش‌هاي سالانة خود براي دنيايي شيطاني بيانية اخلاقي، اجتماعي، سياسي و حقوقي صادر کنند. و براساس اصول اعتقادي خود در در ساحت‌هاي گوناگون زندگي به بسط ايدئولوژي شيطاني بپردازند.

اصول اعتقادي شيطان‌گرايي که توسط آنتوان لاوي بيان شده، عبارت اند از: 1- دست و دلبازي به جاي خساست 2- زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني 3- دانش به جاي فريب دادن رياکارانه 4- صحبت کردن با کساني که لياقت آنرا دارند به جاي عشق ورزيدن به نمک نشناسان 5- انتقام و خونخواهي کردن به جاي برگرداندن صورت 6- شيطان به ما مسئوليت در برابر مسئول را به جاي مسئوليت در برابر موجودات ترسناک خيالي مي آموزد 7- انسان مانند ديگر حيوانات است , گاهي بهتر ولي اغلب بدتر 8- شيطان تمام آن چيزهايي که گناه شناخته مي شود را ارائه مي دهد , چون که تمام آنها به يک لذت و خشنودي فيزيکي , رواني يا احساسي منجر ميشوند . 9 - شيطان بهترين دوست کليسا است چرا که در تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري کليساهاست.

در اين اعتقادات حرف‌هاي درست و نادرست به هم آميخته شده و ايدئولوژي شيطاني به جهت اينکه حرف‌هاي درستي هم دارد، امکان تحقق و تداوم در دنياي آينده را خواهد داشت و در کنار آن نگرش‌هاي باطل، خشونت‌آميز، هوس مدارانه و غير انساني خود را نيز عملي خواهد ساخت. و سالها طول مي‌کشد تا پس از تجربة زندگي بر اساس طرح شيطاني به تعارض‌ها و رنج‌ها و ناکامي‌هاي آن پي‌ببريم و در جستجوي طرح ديگري براي زندگي برآييم. و به همان نقطه‌اي برسيم که انسان ناکام امروز رسيده است. حال چه کسي مي‌خواهد نسبت به اين امور روشنگري و اطلاع رساني کند. بدون وجود هسته‌هاي قوي پژوهشي با مطالعات ميان رشته‌اي و رويکرد آينده پژوهانه، مگر مي‌توان اين توطئة بزرگ را شناخت، تا در گام بعد به ترويج اين شناخت انديشيد.


نوشته شده در   دوشنبه 14 بهمن 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode