ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 30 خرداد 1403
چهارشنبه 30 خرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1390     |     کد : 18857

پرسه در خاستگاه ذهن انسان

به‌گفته‌ي باستان‌شناسي سر‌شناس از دانشگاه بولدر كلرادو؛ دانشمنداني كه قصد درك ريشه‌هاي ذهن آدمي را دارند؛ احتمالاً براي حل برخي معما‌هايشان بايستي به زنبورهاي عسل بنگرند؛ نه اجداد ميمون‌نمايمان.



به‌گفته‌ي باستان‌شناسي سر‌شناس از دانشگاه بولدر كلرادو؛ دانشمنداني كه قصد درك ريشه‌هاي ذهن آدمي را دارند؛ احتمالاً براي حل برخي معما‌هايشان بايستي به زنبورهاي عسل بنگرند؛ نه اجداد ميمون‌نمايمان.

دكتر «جان هافكر» (John Hoffecker)؛ پژوهش‌يار دانشگاه بولدر مي‌گويد كه فسيل‌ها و شواهد باستان‌شناختي ِ فراواني حاكي از پيشرفتِ سير فرگشت (Evolution)، در «ذهن انسان» است؛ شواهدي از قبيل قدرت منحصربفرد ذهن در ايجاد گستره‌اي وسيع از انديشه‌هايي كه در قالب ادبيات، هنر و يا فناوري نمود مي‌يابند. او، فرگشت‌يافتگي ِ ذهن آدمي را به خلق چيزي كه خودش «ابرمغز» (Super-Brain)؛ يا ذهن ِ جمعي مي‌نامد، نسبت مي‌دهد؛ اتفاقي كه حدوداً ۷۵هزار سال پيش، در آفريقا به‌وقوع پيوست.
هافكر، باستان‌شناسي صاحب‌نام و بين‌المللي‌ست كه بر سايت‌هاي كاوشي ِ گوناگوني از قاره‌ي اروپا و شمالگان كار كرده است. او مي‌گويد ايجاد چنين ابرمغزي، دستاورد قابليتي كمياب در طبيعت؛ يعني اشتراك انديشه‌هاي پيچيده مابين مغزهاي انفرادي‌ست. زنبورهاي عسل، از بين ديگر گونه‌هاي زميني، نمونه‌اي بارز از ارگانيسمي به‌شمار مي‌روند كه در فن ِ اشتراك اطلاعات پيچيده – از قبيل نقشه‌ي مكان‌هاي آكنده از غذا و نيز اطلاعاتي در خصوص نواحي ِ بالقوه‌ي كندوسازي – از يك مغر، به مغز ديگر از طريق «رقس دم‌جنباني» (Waggle Dance)؛ استادند. او مي‌گويد: «بديهي‌ست كه انسان، گستره‌اي بس وسيع‌تر از ابزارآلاتِ ارتباطي را براي بيان انديشه‌هايش ابداع كرده؛ كه مهم‌ترينش‌‌ همان «زبان» است. مغز ِ هر انساني در يك اجتماع، با شبكه‌اي واحد از پيوستارهاي عصبي ِ گوناگون، حالتي يكپارچه به خود مي‌گيرد و «تفكر» را خلق مي‌كند».

هرچند كه شواهدِ زيست‌شناختي از بين فسيل‌ها، به‌منظور كشف قابليت تكلم در انسان، هنوز مايه‌ي مباحثات فراوان است؛ اما كشفيات باستان‌شناختي ِ صورت‌پذيرفته از نشانه‌پردازي‌ها؛ با رشد انفجارگونه‌ي خلاقيتِ انسان در خلق انواع گوناگوني از مصنوعات، همزمان بوده است. طرح‌هاي انتزاعي‌اي كه حدوداً ۷۵هزار سال پيش در آفريقا و بر رنگدانه‌هاي معدني خراشيده شده‌اند؛ به‌عنوان مدركي روشن از نماد‌پردازي و زبان؛ مابين تمامي ِ باستان‌شناسان پذيرفته شده‌اند. او در ادامه مي‌گويد: «از اين نقطه به بعد، تنوعي فزاينده از انواع نوين ِ مصنوعاتي كه نشان از استعدادي كاملاً تازه براي خلاقيت و ابداع مي‌دهند؛ وجود دارد».

به‌گفته‌ي هافكر، ريشه‌هاي ذهن و ابرمغز، در ژرفاي تاريخ واقع است و احتمالاً هم‌پيوندِ با بنيان‌هاي زيست‌شناختي ِ فرگشتِ انسان؛ همانند راست ايستادن و ساخت آلاتِ سنگي‌، به‌شمار مي‌رود. از ساخت همين ابزار‌ها بوده كه انسان‌هاي نخستين، قابليت طرح تفكرات پيچيده يا تجسمات ذهني – كه نمونه‌ي انساني ِ رقص دم‌جنباني ِ زنبور‌ها باشد – را خارج از چارچوب مغزشان؛ به‌دست آوردند. هرچند ايجاد ابزارآلات زمخت سنگي توسط انسان نخستين، كه حدوداً ۲. ۵ ميليون سال پيش رقم خورد، دستاورد غيرمستقيم راست ايستادن – كه به آزادسازيِ دست‌ها به‌منظور انجام كارهاي تازه انجاميده – به‌شمار مي‌رفته؛ اما نخستين نشانه‌هاي يك ابرمغز ِ فرگشت‌يافته، احتمالاً در حدود ۱. ۶ ميليون سال پيش و به‌هنگام ساخت تبرهاي سنگي، در انسان پديد آمده و اين، براي هافكر و ديگران، نخستين نمودهاي بيروني ِ تفكر اشتراكي به‌شمار مي‌رود.

تبرهاي دستي ِ باستاني، به جايگاه والايي به‌عنوان بازنمودهاي ذهني ِ انسان، نائل آمدند؛ چراكه شباهت اندكي به ماده‌ي خام ِ خود – كه عموماً تخته‌سنگ‌هاي نخراشيده بود – داشتند. هافكر مي‌گويد: «اين [ابزار]‌ها، بازتابي از يك طرح، يا الگويي ذهني‌اند كه در سلول‌هاي عصبي ِ مغز انباشته؛ و بر سنگ، پياده شده و محصول ارتباط قوي ِ متقابلي مابين دست‌ها، چشم‌ها، مغز و همچنين خود آن ابزار هستند».
ذهن پيشرفته‌ي جديدي كه در آفريقا سربرزده؛ با رشد سه‌برابريِ ابعاد مغز، در اجداد سه‌ميليون‌ساله‌ي انسان (همچون «لوسي»؛ كه برخي معتقدند مادر انسان‌ مدرن محسوب مي‌گردد) مشخص مي‌شود. در آن عصر، انسان لباس‌هاي تزئيني ِ سوراخ‌دار و سوزن‌هاي جلاداده‌شده‌ي استخواني و طرح‌هاي هندسي ِ ساده‌اي را خلق مي‌كرد كه حدوداً ۷۵هزار سال پيش، بر كلوخه‌هاي سنگ اُخرا حجاري شده بودند. هافكر ادامه مي‌دهد: «با ظهور علائم و زبان – و به تبع‌اش اجتماع مغز‌ها در يك ابرمغز – ذهن انسان، ظاهراً به‌شكل نيرويي نامحدود و بالقوه از خلاقيت، اوج گرفت.

هافكر اعتقاد دارد كه پراكندگي ِ انسان مدرن از خاك آفريقا به اروپا در حدود ۵۰ تا ۶۰هزار سال پيش؛ معرّف تاريخي‌ست كه بسط و توسعه‌ي زبان، از آن آغاز شد: «از آنجاكه همه‌ي زبان‌ها، اساساً ساختمان مشابهي دارند؛ نمي‌توانم تصورش را بكنم كه آن‌ها مستقلاً و در دوره‌ها و مكان‌هاي گوناگون ايجاد شده‌اند».

در سال ۲۰۰۷ بود كه پژوهشي به سرپرستي ِ هافكر و همكاران‌اش از آكادمي ِ علوم روسيه؛ نشان از قديمي‌ترين مدرك از وجود انسان مدرن در اروپا داد؛ كه به ۴۵هزار سال پيش بازمي‌گشت. از ميان چندين سايت باستاني در بستر رود «دُن»؛ در ۴۰۰ كيلومتريِ جنوب مسكو، كه مجموعاً تحت نام Kostenki شناخته مي‌شوند نيز تعدادي استخوان و سوزن‌هاي تمام‌عياري از جنس عاج، با چشمه‌ي عبور نخ به‌دست آمد؛ كه نشان مي‌داد ساكنان باستاني ِ اين نقطه، براي جان به‌در بردن از شر زمستان‌هاي سخت آن منطقه، براي خود پوستين مي‌دوخته‌اند. اين تيم همچنين موفق به كشف قطعه‌اي حكاكي‌شده از جنس عاج ماموت شد كه ظاهراً سر ِ پيكره‌اي كوچك، متعلق به ۴۰هزار سال پيش محسوب مي‌شده. هافكر مي‌گويد: «اگر اينچنين باشد، اين قديمي‌ترين اثر تجسمي‌اي خواهد بود كه تاكنون كشف گشته».
كشفيات صورت‌گرفته در Kostenki، حاكي از تأثيرات ذهن خلاق ِ انسان‌هاي مدرن، در دوراني‌ست كه از آفريقا، به مكان‌هايي نقل مكان كردند كه‌گاه سرد و عاري از خوراكي بود. «اين [انسان]‌ها، سالم و دست‌نخورده از نواحي ِ گرمسيري برآمدند و به‌ياريِ ابتكارات خلاقانه‌شان در ابداع فنون؛ با نواحي ِ تحت سيطره‌ي عصر يخبندان، در دشت‌هاي مركزيِ روسيه سازگاري يافتند».

قدمت آلات باستاني ِ موسيقي و آثار تجسمي‌اي كه در غارهاي فرانسه و آلمان پيدا شده‌؛ به بالغ بر ۳۰هزار سال پيش برمي‌گردد. هافكر مي‌گويد: «انسان‌ها، قابليت تصور چيزي در ذهنشان را داشتند كه وجود خارجي نداشت و سپس آن را مي‌ساختند. چه اين چيز، يك تبر دستي باشد و چه يك فلوت و يا يك خودروي شورولت؛ انسان دائماً در حال بازتركيب پاره‌هاي متفاوت از داده‌ها به الگوهايي بديع است و تنوع ِ اين فرآيند احتمالاً نامحدود است».

هرچند كه مفهوم ابرذهن ِ انساني، همانند حشرات اجتماعي‌اي نظير زنبور‌ها و مورچه‌هايي‌ست كه با گردآوري، پردازش و همچنين اشتراك اطلاعاتي پيرامون محيط پيرامونشان، مجموعاً همانند يك ابرجاندار عمل مي‌كنند؛ اما تفاوت‌هاي چشمگيري هم در انسان‌ها دارد. هافكر مي‌گويد: «اجتماعات انساني، ابرجاندار نيستند؛ بلكه متشكل از مردماني هستند كه تا حد زيادي منفردند و جوامعي پر از افراد و خانواده‌هاي رقيب را شكل داده‌اند».

از زمان ظهور جهان صنعتي ِ مدرن طي تقريباً پانصد سال گذشته؛ خلاقيتي كه توسط ابرمغز آدمي هدايت مي‌شود؛ جهش‌هاي چشمگيري داشته؛ از ابداع ساعت‌هاي مكانيكي گرفته تا شاتل‌هاي فضايي. هوش مصنوعي، مي‌تواند تفاوت مابين ِ انسان‌ها و رايانه‌ها را تا چند قرن آتي، از ميان ببرد.

منبع: پرتال دانشگاه بولدر؛ كلرادو

توضيح تصوير:

دكتر جان هافكر؛ مشغول كاوش در سايت باستاني‌اي در خاك روسيه متعلق به ۴۵هزار سال پيش /
از مجموعه‌اخبار روزانه - رسته‌ي باستان‌شناسي/زيست‌شناسي – ترجمه‌اي از پرتال داشگاه بولدر؛ كلرادو


نوشته شده در   يکشنبه 11 ارديبهشت 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode