ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 ارديبهشت 1403
شنبه 29 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1390     |     کد : 18560

ميهماني به صرف ماكاروني!

رو به جمع كرديم و گفتم: ببخشيد اشكالي پيش اومده و در يكي از فرمول‌هاي طبخ اشتباهي رخ داده كه امروز رو بايد بدون ناهار به شب برسونيد!


رو به جمع كرديم و گفتم: ببخشيد اشكالي پيش اومده و در يكي از فرمول‌هاي طبخ اشتباهي رخ داده كه امروز رو بايد بدون ناهار به شب برسونيد!

سرویس دفاع مقدس «تابناک» ـ در اطراف رود كرخه چادر زده بوديم. آن روزها براي غلبه بر روزمرگي و تكرار، كارهاي با نشاطي مي‌كرديم. مثلا هر از چندگاهي بچه‌هاي تسليحات جداي از گردان بساط همبرگر و سوسيس و ... رو بر پا مي‌كردند و شهيد صادق نوري هم از كيك و كاكائو و اسمارتيز چيزي كم نمي گذاشت و به همين خاطر اسم چادر تسليحات به «چادر قنادي» تغيير كرده بود.

يك روز كه قصد رفتن به مرخصي را داشتم، به «حميد پايدار» كه مسئول تداركات گردان بود. گفتم: «دارم به مرخصي مي‌روم و در برگشت ماكاروني مي‌خرم و تو هم مقداري گوشت چرخ كرده از آشپزخانه لشكر تهيه كن تا يك ماكاروني درست و حسابي به راه بيندازيم و از اين آبگوشت هر روزي حتي براي يك وعده هم شده رها شويم.»

حميد قبول كرد و همه چي رو به راه شد. طرفاي ساعت 10 صبح بود كه بعد از كارهاي معمول آب رو جوش كرديم و ماكاروني‌ها رو در آب جوش قرار داديم و ديگ رو بار گذاشتيم و حميد براي آوردن غذا به طرف آشپزخونه حركت كرد. البته قبل از اون بهش گفتم فكر مي‌كنم بايد آب هم بهش اضافه كنيم كه او گفت نه بابا آب نمي خواد ولي بعد از رفتنش من به نظر خودم عمل كردم و كتري آب رو توش خالي كردم.

به هر حال قبل از اينكه بياد ما هم كادر گردان رو گفتيم كه امروز هيچكس غذا نگيره و بيان چادر تسليحات و ناهار رو اونجا ميهمان ما باشند.



شهيد تاراس (نفر اول راست) آمد و حاج كريمي (پرسنلي گردان) علي عميره (تبليغات) عباس نصيري و چند نفري ديگه هم بعدا آمدند و خيلي سنگين و رنگين و به صورت تقريبا رسمي در اين ميهماني نشستند و طبق معمول ماشين غذا آمد و غذا را تقسيم كرد و رفت و كادر هم طبق توصيه ما غذا نگرفت و همه منتظر ماكاروني.

حميد بعد از كارش اومد و سفره‌ها كه همون روزنامه‌هاي معروف باشند رو پهن كرديم و اين عكس رو گرفتيم و درب ديگ رو برداشتم و خواستم با چنگال محتويات رو هم بزنم كه ديدم چنگال در ماكاروني (شما بخونيد بتن) فرو نميره. نگاهي به ديگ انداختم و نگاهي به چشماي منتظر و بعد از اون صداي حميد بلند شد كه گفت: رضا آخرش كار خودتو كردي؟!!!

رو به جمع كرديم و گفتم: ببخشيد اشكالي پيش اومده و در يكي از فرمول‌هاي طبخ اشتباهي رخ داده كه امروز رو بايد بدون ناهار به شب برسونيد!

بعد هم يواشكي سرم رو پايين انداختم و از جلوي انظار دور شدم.

راوي: جهاني مقدم ـ گردان كربلا


نوشته شده در   يکشنبه 4 ارديبهشت 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode