ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 ارديبهشت 1403
شنبه 29 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 19 فروردين 1390     |     کد : 17738

بستن زانوی شتر

قافله چندین ساعت راه رفته بود . آثار خستگی در سواران و در مركب‌ها پدید گشته بود .


قافله چندین ساعت راه رفته بود . آثار خستگی در سواران و در مركب‌ها پدید گشته بود . همینكه به منزلی رسیدند كه آنجا آبی بود ، قافله فرود آمد . رسول اكرم نیز كه همراه قافله بود ، شتر خویش را خوابانید و پیاده‏ شد . قبل از همه چیز ، همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند .

هرگز از دیگران در كارهای خود كمك نخواهید ، و بدیگران اتكا نكنید.

رسول اكرم بعد از آنكه پیاده شد ، به آن سو كه آب بود روان شد ، ولی‏ بعد از آنكه مقداری رفت ، بدون آنكه با احدی سخنی بگوید ، به طرف مركب‏ خویش بازگشت . اصحاب و یاران با تعجب باخود می‏گفتند آیا اینجا را برای فرود آمدن نپسندیده است و می‏خواهد فرمان حركت بدهد ؟ ! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنیدن فرمان بود . تعجب جمعیت‏ هنگامی زیاد شد كه دیدند همینكه به شتر خویش رسید ، زانوبند را برداشت‏ و زانوهای شتر را بست ، و دو مرتبه به سوی مقصد اولی خویش روان شد .

فریادها از اطراف بلند شد : " ای رسول خدا ! چرا مارا فرمان ندادی كه‏ این كار را برایت بكنیم ، و به خودت زحمت دادی و برگشتی ؟ ما كه با كمال افتخار برای انجام این خدمت آماده بودیم " .

در جواب آنها فرمود : " هرگز از دیگران در كارهای خود كمك نخواهید ، و بدیگران اتكا نكنید ، ولو برای یك قطعه چوب مسواك باشد. "


منبع: داستان راستان شهید مطهری


نوشته شده در   جمعه 19 فروردين 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode