ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403
چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 19 دي 1387     |     کد : 1729

شاگردان و مدافعان ابن تيميه

از شاگردان و مدافعان سرسخت ابن تيميه مى‏توان از «ابن كثير» مولف كتاب «البدايه والنهايه‏»...

 

1- ابن كثير

از شاگردان و مدافعان سرسخت ابن تيميه مى‏توان از «ابن كثير» مولف كتاب «البدايه والنهايه‏»(درگذشته 744) را نام برد كه درسراسر كتاب خود به هر مناسبتى از ابن‏تيميه دفاع كرده و او راستوده است و در اكثر مسائل دينى موافق اقوال ابن تيميه فتوا مى‏دادبدين جهت در زحمت و ابتلا بوده است. او در روز فوت ابن تيميه به‏قلعه دمشق رفت و بر سر جسد او نشست و صورتش را باز كرد و بوسيد (1) .

2- ابوالحجاج مزى‏

از علماى معاصر ابن تيميه كه از او دفاع كرده و به سبب او در رنج‏و زحمت افتاد، حافظ و محدث مشهور «ابوالحجاج مزى‏» صاحب كتاب‏«تهذيب الكمال‏» (معتبرترين كتاب اهل سنت) است كه در سال 742 درگذشته است (2) .

3 - احمد بن محمد مرى لبلى‏

ديگر از شاگردان ابن تيميه، «احمد بن محمد مرى لبلى‏» حنبلى است‏كه به گفته ابن حجر (3) نخست مخالف ابن تيميه بود ولى پس از ملاقات‏با او از دوستان و شاگردان او گرديد و مصنفات او را نوشت و درطرفدارى از او پافشارى كرد و در رد بر صوفيه و مساله زيارت سفراز او دفاع كرد، سرانجام اخنائى قاضى مالكى او را احضار كرد وآنقدر زد تا خونين شد و سپس او را وارونه سوار قاطر كردند و درشهر گرداندند.

4 - ابن قيم‏الجوزيه(691 - 751)

بزرگترين شاگرد و مدافع سرسخت ابن تيميه بى‏شك شمس‏الدين محمد بن‏ابى بكر بن ايوب، معروف به «ابن قيم‏الجوزيه‏» است كه در همه‏اقوال و عقائد تابع و حامى بى‏چون و چراى او بود و نشر و بسط عقائدابن تيميه را در زمان حيات او و پس از مرگ او بر عهده داشت‏كتابهاى او را شرح مى‏كرد و بارها با وى به زندان رفت و به همين‏سبب او را تازيانه زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن‏تيميه در قلعه دمشق زندانى كردند او از سال 712 تا سال مرگ ابن‏تيميه ملازم او بود و با مخالفان او از جمله «تقى‏الدين سبكى‏» درافتاد، از اين‏رو نام او هميشه با نام استادش ابن تيميه قرين است‏4. «زركلى‏» صاحب كتاب «الاعلام‏»، ابن قيم را يكى از اركان‏اسلامى و يكى از علماى بزرگ خوانده است و مى‏گويد: «از حدود اقوال‏و نظرات استادش ابن تيميه فراتر نمى‏رفت، بلكه به تاييد و تكميل‏آراى او مى‏پرداخت و كتابهاى او را منتشر مى‏ساخت‏» (5) .

دكتر «نزار رضا» در مقدمه كتاب «اخبار النساء» تاليف ابن‏قيم، كه خود آن را تحقيق و تصحيح كرده است، شرح مختصرى از زندگى وتاليفات او را آورده و مى‏گويد: «بيشترين بهره را از ابن تيميه‏برده است و سخنان و انديشه‏هاى او را پذيرفته است و به نشر افكاراو پرداخته است و با او در راى و عمل مشاركت و همراهى داشت. درزندان همراه او بود و در راه او مبارزه مى‏كرد و تحمل آزار و اهانت مى‏نمود. دائما درحال مطالعه بود و پس ازمرگ استادش به شرح و تهذيب كتابهاى او پرداخت‏» (6) .

«صابر يوسف‏» در مقدمه كتاب «روضه المحبين و نزهه‏المشتاقين‏» ازتاليفات ابن قيم كه آن را تحقيق و تصحيح كرده، او را عالمى فقيه،پيشواى دينى، مردى آزاد انديش و اهل اجتهاد و استنباط و مخالف‏تقليد كوركورانه خوانده است كه تقيد كامل به كتاب و سنت داشته وبه هيچ مذهبى وابسته نيست مردى است مى‏كوشد روح و كنه هر مطلبى رابفهمد و حقائق امور را با تعمق و ژرف‏انديشى از سرچشمه‏هاى آنها به‏دست آورد. سپس اقوال علما را درباره او مى‏آورد» (7) .

ولى با اينهمه تعريف و توصيفى كه بعضى از نويسندگان پيرامون وسعت‏اطلاع و كثرت مطالعه ابن قيم به عمل آورده‏اند، با مطالعه آثار وتاليفات او، شخص بصير و بينا به خوبى پى مى‏برد كه او نيز همچون‏استادش ابن تيميه در مسائل اعتقادى دچار لغزشها و خطاها وانحرافات فراوانى بوده است.

از جمله مساله «رويت‏حسى خداوند» كه پيش از اين در ضمن بيان‏عقائد ابن تيميه گذشت، مورد اعتقاد ابن قيم نيز هست و او در قصيده‏طولانى خود به نام «كافيه‏الشافيه‏» صريحا به اين عقيده خطا اعتراف‏دارد و درباره اين كه اهل بهشت، خداوند متعال را مى‏بينند و به وجه‏كريم او نظر مى‏اندازند، گفته است!

و يرونه سبحانه من فوقهم رويا العباد كما يرى القمران هذا تواتر عن رسول‏الله لم ينكره الا فاسد الايمان

«اهل بهشت‏خداوند را از بالاى سر خود مى‏بينند، به همان‏گونه كه‏خورشيد و ماه را بالاى سر خود مى‏بينند، اين مطلب به طور متواتر ازپيامبر رسيده آن را انكار نمى‏كند، مگر كسانى كه ايمانشان فاسداست‏».

يكى از علماى حنبلى به نام «احمد بن ابراهيم‏» همين قصيده را دردو جلد موسوم به «توضيح المقاصد» مفصل شرح كرده است، وى مى‏گويد:«تمام پيامبران و مرسلين و صحابه و تابعين و پيشوايان اسلام براين امر (ديدن اهل بهشت ذات احديت را) اتفاق دارند، اما اهل بدعت‏مانند جهميه و معتزله و باطنيه و رافضه، منكر رويت هستند.

ابن قيم در همين قصيده گفته است:

بينا هم فى عيشهم و سرورهم و نعيمهم فى لذه و تهان و اذا بنور ساطع قد اشرقت منه الجنان قصيها والدانى رفعوا اليه رووسهم فراوه نو رالرب لا يخفى على انسان و اذا بربهم تعالى فوقهم قد جاء للتسليم بالاحسان قال السلام عليكم فيرونه جهرا تعالى الرب ذوالسلطان (8)

«(در همان وقت كه اهل بهشت، سرگرم عيش و سرور و غرق در نعمت ولذت و مشغول تبريك‏گوئى به يكديگر هستند، ناگهان نورى مى‏درخشد كه‏همه جاى بهشت را روشن مى‏سازد، سرها را به طرف نور بلند مى‏كنندمى‏بينند نور خداست كه بر هيچ‏كس نهان نيست، در همين حال، خدا رابالاى سر خود مشاهده مى‏كنند كه براى سلام دادن به اهل بهشت آمده است‏آنگاه خداوند خطاب به آنان مى‏گويد:

السلام عليكم، در اين هنگام اهل بهشت پروردگار قادر خويش راآشكارا، مشاهده مى‏كنند».

ابن قيم در اين سخن به روايتى از ابن ماجه، استناد جسته است، بازمى‏گويد:

و كذاك يسمعهم لذيذ خطابه سبحانه بتلاوه الفرقان فكانهم لم يسمعوه قبل ذا هذا رواه الحافظ الطبرانى هذا سماع مطلق و سماعنا القر ان فى الدنيا فنوع ثانى (9)

«خداوند با خطابى لذتبخش، براى اهل بهشت، به نوعى قرآن را تلاوت‏مى‏كند كه گوئى چنين تلاوتى را قبل از اين، هرگز نشنيده‏اند. اين راطبرانى روايت كرده است، شنيدن قرآن به‏طور مطلق و حقيقى، اين است وآنچه ما در دنيا مى‏شنيديم نوعى ديگر است‏».

اعتقاد صحيح درباره باريتعالى اين است كه وى ديده نمى‏شود و باهيچ‏يك از حواس درك نمى‏گردد زيرا خود او فرموده است: (لا تدركه‏الابصار و هو يدرك الابصار...) (10) .

5 - محمد بن على شوكانى صنعانى(1173 - 1250)

شوكانى به قريه‏اى منسوب است كه در نزديكى صنعا پايتخت‏يمن قراردارد وى در سال 1173 در همان قريه متولد شد و در صنعاى يمن نشات‏يافت و در نزد جمعى از اساتيد از جمله پدرش به آموختن فقه و اصول‏و حديث و علوم ديگر پرداخت، شوكانى در كتاب «البدرالطالع‏» نام‏تمام اساتيد و كتابهائى را كه از آنها خوانده نوشته است. شوكانى‏خيلى زود شروع به فتوا دادن كرد و استفتاهائى كه از صنعا و شهرهاى‏ديگر مى‏رسيد، پاسخ مى‏داد و هنوز به سى سالگى نرسيده بود كه مجتهدمطلق شد و تقليد را كنار گذاشت و چندين سال هم در شهر صنعاعهده‏دار منصب قضاوت گرديد و كتابهاى زيادى هم نوشت كه خود فهرست‏آنها را در كتاب «البدرالطالع‏» ذكر كرده است (11) . وى در سال 1250 و به قولى 1255 وفات يافت.

شوكانى، در ابتدا فقه را مطابق مذهب زيديه فرا گرفت و طبق آن كتاب‏نوشت و فتوا داد تا اينكه در آن مذهب به مقام پيشوائى رسيد و درتحصيل حديث‏بر اهل زمان خود پيشى گرفت تا از قيد تقليد رها شد وبه منصب اجتهاد رسيد و كتاب «السيل الجرار» را تاليف نمود و درآن اجتهادات و آرائى مطرح ساخت كه باعث‏شد ميان او و اهل زمانش،مناقشاتى رخ دهد و آنها كه اغلب مقلد، و اهل اجتهاد نبودند عليه او قيام كردند و در كتاب «شرح الازهار» كه درباره فقه آل‏البيت پيامبر اكرم(ص) است، از تقليد مذمت نمود و آنها را وادار ساخت تابه دليل نگاه كنند، زيرا او تقليد را حرام داشت و در اين باره‏رساله‏اى هم تاليف كرد و آن را «القول المفيد فى حكم‏التقليد»ناميد.

چون اين كتاب نوشته شد، جمعى از علماى وقت‏بر او حمله كردند و ازاو به شدت انتقاد نمودند بدين جهت در صنعاى يمن، ميان طرفداران‏تقليد و اجتهاد فتنه و آشوب بپا شد و طرفداران تقليد شوكانى رامتهم كردند كه قصد ويران كردن مذهب اهل بيت را دارد.

عقيده شوكانى عقيده سلف صالح بود و باب اجتهاد را مسدود نمى‏دانست‏و صفات بارى تعالى را كه در قرآن و حديث آمده است‏حمل بر ظاهرمى‏كرد و با تاويل مخالف بود. ودر باره مذهب سلف، رساله‏اى بنام‏«التحف بمذهب السلف‏» تاليف كرده است (12) .

فتواهاى شوكانى در كتاب معروف «نيل الاوطار من احاديث‏سيدالاخيار»به تفصيل ذكر شده است از جمله اين كه تارك الصلاه را مطلقا كافرمى‏داند (13) . و ساختن بنا بر روى قبور و سفر براى زيارت قبور را شرك‏مى‏شمارد (14) .

عقائد و سخنان خاص شوكانى‏1 - مجاز در قرآن و حديث را جايز نمى‏داند: با اين كه اهل ادب وارباب لغت معتقدند كه مجاز (لفظى كه در غير معنى حقيقى به كارمى‏رود) در لغت عرب وجود دارد و در قرآن و حديث هم به حد وفور يافت‏مى‏شود، ولى شوكانى منكر بودن مجاز در قرآن و حديث است (15) .

و هر لفظ را به معنى حقيقى آن مى‏گيرد، مثلا يد» (دست) در لغت عرب‏به معانى زيادى اطلاق مى‏شود كه يكى (دست) است و ديگرى «نعمت‏»، و«قدرت‏» و «حكومت‏» و «تسلط‏» مى‏باشد و معنى حقيقى همان دست‏مى‏باشد بقيه معناى مجازى است. به عقيده شوكانى «يد» در قرآن هركجا كه استعمال شده، به معنى «دست‏» است مثلا در آيه شريفه: (وقالت اليهود يدالله مغلوله غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه‏مبسوطتان ينفق كيف يشاء...) (16) . «يهود گفتند دست‏خدا به زنجيربسته است، دستهايشان بسته باد و به خاطر اين سخن از (رحمت الهى)دور شوند! بلكه هر دو دست(قدرت) او گشاده است هرگونه بخواهدمى‏بخشد...».

همه مفسرين به قرينه اين كه خداوند جسم نيست و دست‏حقيقى ندارد،«يد» را به معنى مجازى گرفته و آن را به معنى «قدرت‏» و به‏معنى مجازى حمل كرده‏اند. و شوكانى به موجب ظاهر چند آيه براى ذات‏احديت دست و گوش و چشم و چهره و ديگر اعضا قائل شده است.

2 - تاويل در عقائد و صفات حق تعالى هست ولى بايد از آن خوددارى‏كرد: در مورد امكان تاويل در اصول عقائد و صفات حقتعالى، سه قول‏است: الف - تاويل در اينها راهى ندارد و بايد بدون هيچ‏گونه تاويلى‏حمل به ظاهر بشود و اين قول مشبهه است (17) .

ب - آنها تاويل دارند ليكن ما از آن، خوددارى مى‏كنيم بدون اين كه‏عقيده به تشبيه يا تعطيل داشته باشيم، زيرا خداوند فرموده است كه(... و ما يعلم تاويله الا الله...) (18) «ابن برهان‏» گفته است كه‏قول سلف بر همين است. شوكانى در اينجا روش سلف صالح را اختياركرده است، يعنى تاويل وجود دارد ولى ما از آن خوددارى مى‏كنيم (19) .

مفهوم سخن شوكانى اين است كه به موجب ظاهر آيات، خدا را مى‏توان‏ديد و همچنين مى‏توان براى او اعضا و جوارح قائل شد.

ج - اين كه تاويل در امور مذكور راه دارد. از اين سه قول، بنا به‏گفته «ابن برهان‏» اولى باطل و دوتاى ديگر از صحابه نقل شده است‏و سومى از على(ع) و ابن عباس و ابن مسعود و ام‏سلمه روايت‏شده است.

3 - شوكانى برخلاف وهابيان، اصل اباحه را اختيار كرده است:

اصل اباحه اين است كه هر چيزى كه نصى بر منع آن نيست، ارتكاب آن‏مباح و جايز است و اصل منع اين است كه هر چيزى كه دليلى بر جوازآن نباشد، انجام آن ممنوع مى‏باشد.

شوكانى اصل اباحه را از جمعى از فقها و گروهى از شافعيه و از محمدبن عبدالله بن عبدالحكم و از بعضى از متاخرين نقل كرده و اصل منع‏را به جمهور نسبت داده است ولى خود با استدلالهائى، اصل اباحه رااختيار كرده است (20) و اين برخلاف عقائد وهابيان است.

4 - شوكانى ساختن بنا و تعمير قبور را حرام مى‏داند:

شوكانى با اين كه زيارت قبور را جايز مى‏داند (21) ولى درباره تعميرقبور و ساختن بنا بر روى آن و سفر به قصد زيارت، همان سخنانى راگفته است كه ابن تيميه قبل از او گفته بود و محمد بن عبدالوهاب درزمان وى مى‏گفت اما با شدت بيشتر و با اعتراض به علما كه چرا جلواين كارهاى شنيع و زشت را نمى‏گيرند و از خود بى‏اعتنائى نشان‏مى‏دهند و چقدر از ساختن و محكم كردن قبور و تحسين آنها مفاسدى‏سرايت كرده كه بر آنها اسلام گريه مى‏كند از جمله مردم جاهل همان‏اعتقاد را به قبور دارند كه بت‏پرستان به بتهاى خود دارند و آنهاقادر به جلب نفع و دفع ضرر مى‏دانند و قبور را مقصد و پناهگاهى‏براى برآمدن حاجات و رسيدن به خواسته‏هاى خود قرار داده‏اند و ازآنها چيزهائى مى‏خواهند كه بندگان از خدا مى‏خواهند. براى زيارت‏قبور سفر مى‏كنند به خاك قبور تبرك مى‏جويند و به آنها استغاثه‏مى‏نمايند. شوكانى شديدا متاسف است از اين كه با اين اعمال زشت وكفرآميز كسى نيست كه براى خدا غضب نمايد و براى دين حنيف حميتى به‏خرج دهد، نه عالم استاد و نه شاگرد منقاد، نه امير، نه وزير، نه‏سلطان. به ما خبر داده‏اند كه بسيارى از اين «قبورين‏» (زائران‏قبور) يا بيشتر آنها، هرگاه قسمى برايشان لازم باشد، به خدا قسم‏دروغ مى‏خورند، اما اگر گفته شود به پير و مرشد يا كسى كه به اواعتقاد دارند، سوگند ياد كنند، نمى‏پذيرند و ناگزير به حق اعتراف‏مى‏كنند، اين دليلى آشكار است‏بر اين كه شرك اينان بالاتر از شرك‏كسانى است كه گفتند خداوند ثانى اثنين يا ثالث ثلاثه است (22) .

شوكانى از اين همه مصائب كه عالم اسلام را فرا گرفته و عوامل اختلاف‏و نفاق چنان در ميان مسلمانان ريشه دوانيده بيم آن مى‏رود كه اساس‏دين از هم بشكند، صرفنظر كرده و تمام هم و غم خود را متوجه يك‏مساله جزئى كرده است و آن را چنان بزرگ نموده كه انسان خيال‏مى‏كند مصيبت مسلمانان فقط همين است و لذا خطاب به علماى دين وزمامداران مسلمين مى‏گويد: چه مصيبتى براى دين، شديدتر از كفر است‏و چه بلائى، زيان‏آورتر براى دين از پرستش غير خداست و از مصائبى كه‏ممكن است مسلمانان به آن گرفتار شوند، كداميك با اين مصيبت‏برابرى‏مى‏كند؟! (23) .

«صنعانى‏» تاسف نمى‏خورد از اين كه امت اسلام برخلاف رضاى رسول‏خدا(ص) به فرقه‏هاى گوناگون تقسيم شده‏اند و نمى‏گويد: علت اين تفرقه‏چيست؟ و اين اختلاف از كجا ناشى شده است ؟

«صنعانى‏» هيچ متاسف نيست از اين كه در كتب فقه در هزاران جااسم امثال ابويوسف و محمد بن حسن شيبانى و... آمده است ولى حتى يك‏مرتبه هم نام «كاظم‏»، «صادق‏» و «رضا» ديده نمى‏شود مگر اينهااركان خاندان رسالت نيستند؟ آيا اين مصيبت‏بزرگى نيست؟ در صحيح‏بخارى 9 هزار حديث و در صحيح مسلم 11 هزار حديث وجود دارد و علماى‏اهل سنت‏به صحت آنها اعتراف دارند ولى از تمام اين احاديث‏حتى يك‏حديث هم به ائمه اهل بيت(عليهم السلام ) نسبت داده نشده است، آيادر ميان اينهمه روايات، نبودن رواياتى از امام باقر و صادق وكاظم‏آل محمد(عليهم السلام ) جاى تاسف نيست (24) .

اگر بنا باشد يك روزى مسلمانان به خود آيند بايد در مسائل اساسى‏اسلام و مشكلات مسلمين تامل نمايند و اين نوع حرفها جنبه تخديرى‏دارد تا انسان اصل درد را فراموش كند !


پى‏نوشت:

1-      البدايه والنهايه، ابن كثير، ج‏14، ص 138.

2-       تذكره‏الحفاظ ذهبى، ج‏4، ص 1498.

3-       الدرر الكامنه: ج‏1، ص 323.

4-       هديه‏الاحباب: ص 400.

5-       الاعلام زركلى: ج‏6، ص 56.

6-       اخبارالنساء: ابن قيم الجوزيه، تحقيق دكتر نزار، چاپ بيروت.

7-       روضه‏المحبين و نزهه‏المشتاقين: تاليف ابن قيم، تصحيح صابريوسف، چاپ بيروت.

8-       توضيح المقاصد: ج‏2، ص 573، به نقل وهابيان، ص 48.

9-       همان مدرك: ص 582 ترجمه اشعار از آقاى فقيهى است. (وهابيان، ص‏47 - 48).

10-    سوره انعام: 103 - منهاج الكرامه: ص 82.

11-    البدرالطالع: ج‏1، ص 479 و ج‏2 ، ص 214 مقدمه نيل الاوطار.

12-    البدرالطالع: ج‏2، ص 214 - 225 - مقدمه جلد اول نيل الاوطار.

13-    نيل الاوطار: ج‏1، ص 6 - 295.

14-    نيل الاوطار: ج‏4، ص 4 - 83.

15-    ارشاد الفحول: ص 3 - 22.

16-    مائده: 64.

17-    مشبهه، كسانى بودند كه خدا را جسم مى‏دانستند و به انسان تشبيه‏مى‏كردند.

18-   آل عمران: 7.

19-    ارشاد الفحول: ص 176.

20-    ارشاد الفحول: ص 284.

21-    نيل الاوطار: ج‏4، ص 109 به بعد.

22-    اشاره به آيه‏هاى 51 از سوره نحل و 73 از سوره مائده است.

23-    نيل الاوطار: ج‏4، ص 4 - 83.

24-    در اين باره به كتاب بسيار ارزشمند «تشريح و محاكمه در تاريخ‏آل محمد» تاليف قاضى

25-   بهجت افندى زنگه زورى مراجعه شود.


مكتب اسلام-سال 1377-ش10

 


نوشته شده در   پنجشنبه 19 دي 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode