انديشكده آمريكايي كاتو با اشاره به دخالتهاي سياسي و نظامي آمريكا در انقلابهاي اخير كشورهاي خاورميانه ادعا كرد: كشورهاي اروپايي بدون آن كه كمك چنداني از لحاظ مالي و نظامي به آمريكا كنند، از نقش سياسي-نظامي آمريكا سود ميبرند.
به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي و جنگ نرم خبرگزاري فارس، انديشكده آمريكايي "كاتو " در گزارشي نوشت: انقلابهاي اسلامي منطقه منافع بسياري از كشورهاي غربي را به خطر انداختهاند. با خيزش مردم و تلاش آنان براي تشكيل دولتهاي مستقل مردمي، روز به روز تلاشهاي دولتهاي غربي براي سوار شدن بر موج مردم و منحرف كردن آنان افزايش مييابد. در ميان كشورهاي غربي آمريكا بيش از هر كشور ديگري با ارسال فرستادگان خود به كشورهاي منطقه و مداخلههاي سياسي، در تلاش است تا بر اوضاع اين كشورها مسلط شود. يكي از سؤالاتي كه اكنون بايد پرسيد اين است: آيا اين دخالت كشورهاي غربي و بهويژه آمريكا كه هزاران كيلومتر با منطقه خاورميانه فاصله دارد، حقيقتاً به سود اين كشورها است؟
"نيكولاس ساركوزي " رئيس جمهور فرانسه در دومين سال رياست جمهوري خود در چارچوب سياستي براي برقراري ثبات و رونق اقتصادي در شرق درياي مديترانه و آفريقاي شمالي اقدام به تشكيل "اتحاديه كشورهاي حوزه درياي مديترانه " كرد. بنابه سياستي كه ساركوزي دنبال ميكرد قرار بود در چارچوب اين اتحاديه كشورهاي اروپا، خاورميانه و شمال آفريقا كه در حوزه درياي مديترانه قرار دارند انجمني اقتصادي را تشكيل دهند؛ انجمني كه بايد اختيارات سياسي و اقتصادي كشورهاي عضو را افزايش ميداد و همچنين به مسائل مربوط به مهاجرت، انرژي و امنيت اين كشورها ميپرداخت.
*تأثير انقلابهاي اخير بر كشورهاي اروپايي
اين ابتكار ساركوزي نشان ميدهد كه فرانسه، ايتاليا و ساير كشورهاي عضو اتحاديه اروپا منافع خود را در كشورهاي آفريقايي و خوارميانه در خطر ميبينند. كشورهايي كه %40 از واردات نفت اتحاديه اروپا را تأمين ميكنند. انقلابهاي اخير در مصر، تونس و ليبي تأثيرات بيثباتي اين منطقه را بر كشورهاي اروپايي نمايانگر كرده است. اين انقلابها همچنين نشان ميدهند كه هرگونه راهحل بينالمللي در اين زمينه بايد به دست كشورهاي اروپايي پياده شود. مدتها است كه كشورهاي اروپايي در قالب اتحاديه اروپا، اتحاديه كشورهاي حوزه درياي مديترانه و يا هر اتحاديه ديگري، ديگر نميتوانند صبر كنند تا آمريكا راهحلي براي مشكلات منطقه خاورميانه بيابد.
* كشورهاي اروپايي آسيبهاي شديدي را از انقلابهاي اسلامي كشورهاي منطقه خواهند ديد
از زمان آغاز انقلاب تونس بيش از 7000 نفر از كشورهاي شمال آفريقا به جزيره "لامپدوسا " در ايتاليا گريختهاند. جنگ در ليبي كه يك دهم از گاز ايتاليا و يك سوم از نفت اين كشور را تهيه ميكند، ايتاليا را با خطر كمبود منابع انرژي مواجه ساخته است. وزير امور خارجه ايتاليا از احتمال گريختن 300000 نفر از كشورهاي شمال آفريقا به اين كشور در نتيجه ناآراميها در منطقه خبر داد و اعلام كرد كه در اين صورت جمعيت مسلمانان در اروپا به شدت افزايش خواهد يافت.
*پاسخ اروپا به اين تحولات بسيار ضعيف بوده است
پاسخ كشورهاي اروپايي به اين بحران كه در فاصلهاي بسيار نزديك به آنان در حال رخ دادن است، پاسخي بسيار ضعيف بوده است. اين كشورها تنها به گفتگوهايي قانع شدند كه در حقيقت در عرصه ديپلماتيك و اقدامات عملي به هيچ وجه تحقق نيافتند. هرچند اتحاديه اروپا به دنبال آمريكا تحريمهايي را عليه رژيم ليبي اعمال كرد؛ اما نقش رهبري را در كنترل اوضاع به دست نگرفت.
* با وجود تأثيرات شديد انقلابهاي منطقه بر اوضاع اروپا، كشورهاي اروپايي به انتظار آمريكا نشستهاند
ساركوزي از اتحاديه اروپا درخواست كرد تا كشورهاي اروپايي "سياستي مشترك در قبال بحران ليبي اتخاذ كنند كه نتيجه آن برقراري ثبات كامل در منطقه باشد. " با اين وجود به نظر ميرسد كه ساركوزي در عمل برنامهاي ندارد تا با كمك اتحاديه كشورهاي حوزه درياي مديترانه به اتحاديه اروپا كمك كند تا نقشي پر رنگ را در خصوص ليبي و يا كشورهاي ديگر شمال آفريقا ايفا كند.
*سياستهاي فعلي آمريكا در مورد خاورميانه هزينههاي هنگفت مالي را براي اين كشور بهدنبال دارد
قانونگذاران و متخصصان برجسته آمريكايي بر اين مطلب اصرار دارند كه اين آمريكا است كه بايد براي تغيير رژيم در ليبي برنامهريزي كند و منابع مالي و نيروي نظامي لازم را جمعآوري كند. اين طرز تفكر نتيجه اشتباه در اولويتبنديهاي آمريكا است. سياستهاي دولت آمريكا در مورد خاورميانه و حضور ارتش اين كشور در كشورهاي ديگر هزينههاي هنگفت مالي را براي اين كشور به دنبال دارند و به كسري بودجه بسيار شديدي منجر شدهاند. به اين موارد بايد از بين رفتن فرصتهاي استراتژيك را نيز افزود.
* آمريكا از تحولات كشورهاي حاشيه اقيانوس آرام غافل بوده است
تمركز بيش از حد واشينگتن بر منطقه خاورميانه باعث شده است تا آمريكا نتواند در مورد كشورهاي حاشيه اقيانوس آرام سياستهاي فعال داشته باشد. اين در حالي است كه پيشرفتهاي اقتصادي و نظامي در بين كشورهاي اين منطقه از جمله ظهور غولهاي اقتصادي مانند چين و هند و تحولات كشورهاي مهم ديگر مانند كره، ژاپن و كشورهاي جنوب شرق آسيا مستقيماً بر منافع ملي آمريكا در دهههاي آينده اثرگذار هستند. امروزه چين به عنوان كشوري تلقي ميشود كه در آيندهاي نزديك جايگاه آمريكا را به عنوان يك قدرت نظامي در اقيانوس آرام و مناطق ديگر به چالش خواهد كشيد. از سوي ديگر قدرت آمريكا در حفظ برتري اقتصادي در سطح جهاني تا حد زيادي به دسترسي اين كشور به بازارهاي كشورهاي حاشيه اقيانوس آرام وابسته است. چالشهايي كه آمريكا در كشورهاي حاشيه اقيانوس آرام با آنان دست به گريبان است به مراتب از چالشهاي منطقه خاورميانه بزرگتر هستند.
* منافع آمريكا بسيار بيشتر از آن كه در خاورميانه تهديد شوند در كشورهاي حاشيه اقيانوس آرام در خطر هستند
در شرايطي كه آمريكا منابع محدود خاورميانه را از بين ميبرد، اين كشورهاي اروپايي هستند كه بيشترين سود را از سياستهاي آمريكا در منطقه ميبرند. اين كشورها بدون آن كه كمك چنداني چه از لحاظ مالي و چه از لحاظ نظامي به آمريكا كنند، از نقش سياسي-نظامي آمريكا سود ميبرند. در حالي كه اقتصاد آمريكا تا خرخره در بدهي فرو رفته است و وضعيتي بلاتكليف دارد، بسياري از دولتهاي اروپايي از فوايد بودجههاي كم نظامي و رفاه عمومي مردم بهرهمند هستند.
* سياستهاي آمريكا در منطقه بيش از خود اين كشور به سود كشورهاي اروپايي تمام ميشوند
رهبران آمريكا به جاي آن كه خود در قبال هر بحراني در هر كجاي جهان "كاري انجام دهند " بايد اجازه دهند تا بار اصلي را كشورهاي اروپايي و يا ديگر كشورهاي تأثيرگذار در منطقه به دوش بكشند. برقراري ثبات در كشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه مسلماً بايد به جاي آمريكا اوليت اول كشورهاي اروپايي باشد.
آمريكا بايد اجازه دهد در مناطقي كه پاي منافع كشورهاي اروپايي در ميان است، همين كشورها هزينههاي لازم را از لحاظ مالي و يا در صورت لزوم نظامي بپردازند.