غزوه بنى نضير در سال چهارم هجرىقمرى
يهوديان مدينه پس از جنگ احُد و شكست مسلمانان در آن و به شهادت رسيدن بزرگانى چون "حمزة بن عبدالمطلب(ع) " عموى پيامبر(ص) و كشته شدن مبلغان اسلامى به دست مشركان و خيانت پيشه گان أعراب در "واقعه رجيع" و "واقعه بئر معونه"، به تحرك افتاده و در صدد بهانه جويى وفتنه انگيزى برآمدند. پيش گام اين فتنه انگيزى، "طايفه بنى نضير" بود.
پيامبر اكرم(ص) كه ازنيت آنان آگاه بود، براى آشكار كردن دسيسههايشان، به بهانه يارى جويى از سران طايفه بنى نضير براى پرداخت خون بهاى دو تن از كشته شدگان قبيله "بنى عامر"، يا "بنى كلاب" و يا "بنى سليم" كه به دست يكى از مسلمانان به طور اشتباهى كشته شده بودند و اين طايفه، هم با مسلمانان و هم با بنى نضير، پيمان عدم تعرض داشت و از پيامبر(ص) در خواست ديه كرده بود، آن حضرت به همراه تعدادى از ياران خويش به سوى دژ بنى نضير عازم شد و سران اين طايفه را از خواسته خويش آگاه ساخت.
آنان، گرچه در ظاهر از خواسته آن حضرت استقبال كردند، ولى در پنهان، نقشه كشتن پيامبر(ص) را در سر پروريدند و آن حضرت را به بهانه پذيرايى در كنار ديوار خانهاى، معطل نمودند.
"حُيّى بن أخطب" كه سردمدار يهود بنى نضير بود، بزرگان اين طايفه را در يك نشست محرمانه و فورى فراخواند و به آنان گفت:اى گروه يهود ! محمّد به همراه تعدادى از يارانش كه به ده نفر نمىرسند، با پاى خود به سوى شما آمد و علاوه بر اين، به همراه او، ياران بزرگش چون على، زبير، طلحه، ابوبكر، عمر، سعد بن معاز، سعد بن عباده و اُسيد بن خضير مىباشند و اينها، سران نظام اسلامى و دين جديد مىباشند، بياييد آنان را غافلگير كرده و از بالاى بام بر سرشان سنگ بيندازيم و آنان را بكشيم. از اين فرصت، بهتر بگيرتان نخواهد آمد. پس از كشته شدن آنان، ساير يارانش پراكنده مىشوند و قريش بر مدينه مىتازند و ما را نيز از دست مسلمانان رهايى مىبخشند.
عده كمى از يهوديان، از پيشنهاد حيّى بن اُخطب، اظهار نگرانى كرده و بقيه آنان، استقبال كرده و آماده عمليات ناجوانمردانه شدند. پيامبر(ص) كه از طريق وحى، به خيانت آنان پى برد، از آن مكان برخاست و براى انجام حاجتى، به سوى مدينه روان شد.
همراهان آن حضرت كه خبر بازگشت وى به مدينه را دريافته بودند، از محله بنىنضير بيرون آمده و به پيامبر(ص) در مسجدالنبى پيوستند. بدين گونه دسيسه يهوديان فتنه انگيز، آشكار گرديد و آنان رسوا شدند.
پيامبر)ص(، براى تنبيه آنان و پاسخ گويى به پيمان شكنى ناجوانمردانه آنها، "محمد بن سلمه" را به سوى سران طايفه بنى نضير اعزام كرد و به آنان پيام داد كه حداكثر تا ده روز ديگر اين آب و خاك را ترك كنيد و از اين منطقه خارج شويد. زيرا پيمان شكنى كردهايد و از در مكر و حيله برآمدهايد و اگر در اين مدت، از اين سرزمين خارج نشويد، خون شما هدر است.
يهوديان به تكاپو و تشويش افتاده و برخى پيشنهاد مسلمان شدن خود را دادند و برخى ديگر مخالفت كرده و آماده جنگ و نبرد شدند.سرانجام پيامبر(ص) ياران خويش را بسيج كرد و در ربيع الاوّل سال چهارم قمرى، " ابن مكتوم" را به جاى خويش در مدينه نهاد و خود به همراه يارانش به سوى دژ بنى نضير به راه افتاد.
يهوديان، وارد دژ شده و درها را محكم بستند و از بالاى دژها و برجها، سنگر گرفته و آماده دفاع شدند.مسلمانان، آنان را محاصره كرده و بر آنان سخت گرفتند و به مدت شش و به روايتى پانزده روز در محاصره خويش گرفتند.پافشارى و لجاجت يهوديان، سودى برايشان نداشت و سرانجام براى حفظ جان خود، با پيامبر(ص) مصالحه كردند. بدين گونه كه اسباب و وسايل منقول خود را بردارند و از مدينه خارج گردند و سلاح و ابزارهاى جنگى و زمينها و خانههاى خويش را براى مسلمانان باقى گذارند.
يهوديان با سرافكندگى ولى در ظاهر با پُررويى، كه دف مىزدند و سرود مىخواندند، از سرزمين مدينه خارج شدند. برخى از آنها به خيبر و برخى ديگر به سوى شام حركت كردند.