حسن حسينزاده شانهچى(1)
سيره نبوى(ص) به لحاظ اهميت نظرى و عملى از ديرباز مورد توجه نويسندگان مسلمان بوده است. بىشك تحقيقِ صحيح و موفق در اين باب مىطلبد كه كليه منابع و رواياتِ موجود موردِ نظر و نقد و بررسى قرار گيرند. منابع شيعى در اين زمينه به سبب عوامل مختلفِ سياسى و مذهبى و اجتماعى يا از بين رفته يا شرايط بروز و ظهور نيافتهاند، با اين حال بخش عمدهاى از رواياتِ سيره در منابع شيعى متأخر يافت مىشوند كه براى پالايش و جرح و تعديل روايات متداول در منابع مشهور و متعارف سيره بسيار ارزشمند مىباشند. كتاب بحارالانوار گرچه از منابع متأخر به شمار مىرود، ولى به جهت گردآورى روايات پراكنده منابع متعدد شيعى از اهميت بيشترى برخوردار است.
واژههاى كليدى: سيره نگارى، تشيع، روايات و منابع، بحارالانوار، مجلسى.
نگارش سيره نبوى به لحاظ جنبه دينى ـ نه صرفا تاريخى و با انگيزههاى تاريخنگارى ـ از اواخر قرن اول قمرى آغاز شد و هدف اساسى از آن، ثبت آن بخش از حوادث زندگانى رسول خدا(ص) بود كه مىتوانست به نحوى در امور دين و دنياى مردم مفيد و راهنما باشد و اين انديشه برخاسته از آموزه الهى «انّ لكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنة»(1) بود. البته نقل روايات و حكايات سيره تا پيش از تدوين به طور شفاهى متداول بود و سرمشق زندگى مسلمانان، اما وقتى كلام «قيِّدوا العلم بالكتابة»(2) آنان را به اهميت ثبت و ضبط متوجه كرد به تدوين سيره دست زدند.
با پيدايش تاريخنگارى اسلامى در دهههاى آخرِ قرن اول قمرى رواياتِ سيره در آثار تاريخنگاران مسلمان ظاهر شدند. مكتب تاريخنگارى مدينه كه برخى مؤسس آن را ابن شهاب زهرى دانستهاند(3) برخلاف مكتب عراق توجه بيشترى به نقل روايات سيره داشت. با اين حال تاريخنگاران مكتب عراق از پرداختن به سيره پيامبر اكرم(ص) يكسره غافل نماندند و با كمى تأخير روايات سيره بيشتر در آثار اين مكتب نمايان شد.
جدا از ادبيات تاريخنگارى، احاديث سيره رسول خدا(ص) به فراوانى در كتابهاى روايىاى كه نگارش آنها از حدود نيمه قرن دوم قمرى آغاز شده بود يافت مىشد. اين نوشتهها كه با انگيزههاى خالص دينى و براى تبيين بخشى از سنت پيامبر ـ كه در امور فردى و اجتماعى مسلمانان كاربرد داشت ـ به نگارش درآمده بودند بخش عمدهاى از روايات سيره را در خود داشتند. مهمترين ويژگى آثار مذكور اين بود كه روايات آنها عمدتا با ذكر سلسله سندهايشان نقل شده بودند و اين امر به لحاظ سنجش اعتبار و صحّت و سقم اين روايات اهميت بسيار داشت.
با وجود تلاش بسيار براى پالايش احاديث نبوى كه روايات سيره را هم دربر مىگرفت و نمونه بارز آن نوشتن كتابهاى صحاح بود تدوين سيره دچار تحريفات و دستكارىهايى شد كه از انگيزههاى سياسى و مذهبى ناشى مىشد. اشراف كلى حاكمان بر تدوين از مهمترين عوامل در اين زمينه بود كه ممانعت كلى از تدوين احاديث نبوى ـ كه تا دهههاى نخست قرن دوم ادامه داشت(4) ـ جعل و تحريف احاديث (از جمله معاويه تشويق مىكرد رواياتى عليه على(ع) و در فضايل عثمان و شيخين نقل كنند)(5) و عملكرد گزينشى در ثبت روايات (سليمانبن عبدالملك كتاب ابانبن عثمان را سوزانيد چون در آن از مناقب انصار ياد شده بود(6) و خالدبن عبدالله قسرى از زهرى خواست چنان كتابى بنويسد كه جايگاه على(ع) را در جهنم بنماياند)(7) تحت همين اشراف كلى قرار داشتند، به همه اينها بايد تعصبات مذهبى و جانبدارىهاى فرقهاى را افزود كه سبب تحريف و تأويل روايات سيره به شيوههاى دلخواه مىشد.
در كنار اين روند كلى نگارش سيره، مكتب تدوين تشيع با هويتى متمايز قرار داشت. شيعيان علىرغم ممانعت از تدوين سنت پيامبر از همان دهههاى آغازين به اين كار مبادرت كردند و در ميان انبوه احاديث، از سيره رسول خدا(ص) هم بسيار روايت مىآوردند. ركن اساسى رواياتى كه شيعيان در باب سيره نقل مىكردند احاديثى بودند كه از زبان امامان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ شنيده بودند. استوارى و صحت اين دسته روايات به مقتضاى «اهل البيت ادرى بما فى البيت» از رواياتِ راويان عثمانى و اموى بيشتر بود. امامان ـ عليهم السلام ـ به لحاظ اهميت نظرى و عملى سيره نبوى و هم به منظور پالايش روايات سيره و جداسازى غث و سمين آنها به نقل روايات مذكور مىپرداختند. روايات ايشان يا به طور مسند از طريق پدرانشان به امام على(ع) مىرسد يا به كتابهايى كه آن حضرت نوشته بود. روايات امام على(ع) نيز بخش عمدهاى از روايات سيره را تشكيل مىدهند كه جدا از منقولات نهجالبلاغه در كتابهاى روايى ديگر به طور پراكنده موجودند.
با اين حال در ميان تأليفات شيعيان در دو قرن نخست قمرى به ندرت كتابى مىتوان يافت كه به سيره نبوى اختصاص يافته باشد (مانند كتاب المبعث و المغازى ابانبن عثمان بجلى، متوفى به سال 150ق) و روايات سيره به طور عمده در اصول و كتب روايى ايشان نقل شده بودند، اما با اندكى تأخير همين روايات در كتابهايى كه به سيره معصومين ـ عليهمالسلام ـ اختصاص يافتند (مانند الارشاد شيخ مفيد و اعلام الورى طبرسى) و نيز در جوامع حديثى گرد آمدند. ويژگى خاص اين جوامع حديثى همان حفظ اسانيد روايات بود. از نخستين جوامع حديثى بايد به كتاب الكافى كلينى و از متأخرترين آنها به بحارالانوار مجلسى اشاره كرد.
بحارالانوار و مؤلف آن
محمدباقر مجلسى(8) (1037 ـ 1111ق) فرزند محمد تقى از دانشمندان بنام قرن يازده و دوازده قمرى بود كه نسب او از طرف مادرى به حافظ ابونعيم اصفهانى (نويسنده حلية الاولياء) مىرسيد. وى تحصيل را در نزد پدرش كه از عالمان عصر خويش بود آغاز كرد و سپس در نزد استادانى چون ملاّمحسن فيض كاشانى، محمد صالح مازندرانى، شيخ محمدبن حسن عاملى و... به كسب دانش پرداخت و به زودى در زمره عالمان زمان خود درآمد و به تربيت شاگردانى چون سيدنعمتالله جزايرى، ميرزاعبدالله افندى، ميرزا مهدى مشهدى پرداخت.
عالمان شيعى در اين زمان كه شرايط سياسى و مذهبى را مساعد مىديدند تلاش بسيارى براى گردآورى ميراث علمى شيعه و نشر و گسترش آن به خرج دادند و كتابهاى بسيارى در حوزه دين و مذهب به رشته تحرير درآوردند. مجلسى نيز همپاى ديگر دانشمندان شيعه در اين زمينه نقشى فعال داشت به طورى كه از وى بالغ بر پنجاه كتاب و رساله به زبان عربى و فارسى ذكر شده كه بسيارى از آنها باقى ماندهاند، مهمترين تأليفات وى عبارتنداز:
مرآة العقول فى شرح اخبار الرسول (در شرح اصول كافى)؛
ملاذالاخيار (در شرح كتاب الاستبصار شيخ طوسى)؛
بحارالانوار (مجموعه حديثى)؛
حق اليقين (در اعتقادات به فارسى)؛
حياة القلوب (در اعتقادات و سيره به فارسى).
در ميان تأليفات مجلسى كتاب بحارالانوار بزرگترين اثر وى به شمار مىرود كه مجموعه بزرگى از احاديث شيعه در ابواب مختلف اصول و فروع و آداب و سنن مىباشد و تأليف آن حدود چهل سال به طول انجاميد. مجلسى هدف از تأليف اين كتاب را گردآورى احاديث و علوم اهل بيت ـ عليهم السلام ـ عنوان كرده است كه در كتابهاى مختلف پراكنده بوده و گذشت زمان و حوادث روزگار آنها را در معرض نابودى و نسيان قرار داده بود:
«در پى اصول معتبرى بر آمدم كه مهجور مانده بودند و در طى ساليان دراز و مدتهاى مديد به حال خود رها شده بودند به جهت استيلاى حاكمانِ مخالف شيعه و رهبران گمراهى يا به علت رواج علوم باطله درميان جاهلان مدعى علم و فضل يا به علت كم توجهى بعضى از متأخرين و اكتفا به كتب مشهور و متداول...».(9)
وى اظهار مىدارد كه براى دستيابى به اين كتب در شرق و غرب بلاد اسلامى تلاشِ بسيارى به كار بست و تصميم گرفت آنها را در يك كتاب گرد آورد تا از خطر نابودى و نسيان نجات يابند و بدين منظور روايات آنها را كه در ابواب مختلف پراكنده بودند در يك فصلبندى جديد و متناسب در قالب كتاب بحارالانوار جمع نمود.(10) او كتاب خود را در 25 جلد و مشتمل بر 2300 باب تنظيم كرد كه مجلدات و ابواب اوليه به اصول دين و ابواب بعدى به آداب و سنن و فروع فقهى اختصاص يافته است.
نخستين چاپ بحارالانوار به سال 1248 قمرى در هندوستان صورت گرفت كه تنها برخى از مجلدات آن منتشر شد. چاپ دوم آن در 1303 قمرى به همت حاجمحمدحسن اصفهانى معروف به كمپانى، امين دارالضرب تهران، آغاز و در 1315 قمرى يعنى يك سال پس از مرگ وى به اتمام رسيد؛ اين چاپ سنگى كه به چاپ كمپانى معروف است در 25 جلد به قطع رحلى در چاپخانههاى تهران و تبريز صورت گرفت. چاپ جديد بحارالانوار در 1376 قمرى (1336 ه . ش) در انتشارات كتابفروشى اسلامى و دارالكتب الاسلاميه در يكصدوده جلد انجام شد كه بارها تجديد چاپ شده است و با تحقيق و تعليقات علامه طباطبائى و عبدالرحيم ربانى شيرازى و محمدباقر بهبودى و... همراه است، بعدها مؤسسة الوفاء و داراحياء التراث العربى اين چاپ را تجديد كردند.
جلد ششم از چاپ قديم بحارالانوار كه منطبق با مجلدات 15 تا 22 چاپ جديد است به سيره نبىاكرم(ص) اختصاص يافته است.
ابواب كتاب سيره
مؤلف بخشِ سيره كتابش را كه «تاريخ پيامبر» ناميده در پنج بخش تنظيم كرده است:
ـ ابواب متعلق به ولادت، رشد و نمو، ازدواج، صفات و خصوصيات شخصى رسول خدا؛
ـ ابواب متعلق به معجزات؛
ـ ابواب متعلق به احوالات پيامبر از بعثت تا حوادث دوران مدينه؛
ـ ابواب متعلق به همسران، فرزندان، خويشان و اصحاب پيامبر؛
ـ ابواب متعلق به درگذشت نبىاكرم(ص)
هر يك از اين بخشها مشتمل بر ابواب متعدد و در مجموع داراى 2655 حديث مىباشند به شرح زير:
بخش نخست شامل هجده باب و 785 حديث است كه عنوانِ كلى مهمترين ابواب آن عبارتاند از: خلقت حضرت محمد(ص) و بيان احوالات پدران و نياكان ايشان و اعراب جاهليت، ذكر بشارتها به ولادت و نبوت پيامبر، تاريخ ولادت و امور مربوط به آن و ظهور معجزات، شيرخوارگى و دوران رشد، ازدواج با خديجه و برخى احوالات وى، نامها و القاب حضرت محمد(ص) و ذكر لوازم شخصى ايشان (سلاح، لباس، انگشتر و...)، بيان معناى برخى آيات در شأن حضرت محمد(ص)، ويژگىهاى شخصى و مكارم اخلاق و اوصاف نفسانى، وجوب اطاعت و دوستى و تجليل و بزرگداشت ايشان، درباره عصمت و وجوه آن، سهوالنبى، علم رسول خدا، كتب و وصاياى انبيا كه نزد ايشان بود، فصاحت و بلاغت پيامبر.
بخش دوم ابواب مربوط به معجزات رسول خدا(ص) است و مشتمل بر دوازده باب و 342 روايت كه در آن درباره حقيقت معجزه و وجوه اعجاز قرآن و ذكر ديگر معجزاتى كه از آن حضرت نقل شده، مانند اخبار غيبى، زنده كردن مردگان، شفاى بيماران، شقّالقمر و ردّالشمس و... بحث شده است.
بخش سوم در 36 باب و شامل 1004 روايت مفصلترين بخش كتاب سيره است كه مهمترين وقايع سيره و مغازى را در خود جاى داده است، ابواب اين بخش شامل: بعثت و اظهار دعوت، نزول وحى و كيفيت آن، معراج، هجرت به حبشه، محاصره در شعب ابوطالب و دعوت قبايل و وفات ابوطالب و خديجه، هجرت به مدينه وليلة المبيت، ورود به مدينه و بناى مسجد و ذكر حوادث تا آغاز غزوات، ذكر غزوات و حوادث تا غزوه بدر كبرى، تغيير قبله، غزوه بدر، حوادث بعد از بدر تا غزوه احد، غزوه احد و حمراء الاسد، غزوه رجيع و بئر معونه، غزوه بنىنضير، غزوه ذاتالرقاع، بدر صغرى و ذكر حوادث تا جنگ خندق و بنىقريظه، غزوه بنىمصطلق و ذكر حوادث تا صلح حديبيه، قصه افك، غزوه حديبيه و بيعت رضوان و عمرة القضا، نامههاى پيامبر به پادشاهان و ذكر حوادث تا غزوه خيبر، غزوه خيبر و فدك، حوادث بعد از خيبرتا جنگ مؤته، جنگ مؤته و حوادث بعد از آن تا جنگ ذات السلاسل، غزوه ذات السلاسل، فتح مكه، حوادث بعد از فتح تا غزوه حنين، غزوه حنين و طائف و ذكر حوادث تا غزوه تبوك، غزوه تبوك و ماجراى عقبه، مسجد ضرار، نزول سوره برائت، ماجراى مباهله، غزوه عمروبن معديكرب، فرستادن على(ع) به يمن، آمدن وفود به نزد پيامبر و ذكر حوادث تا حجةالوداع ذكر وقايع تا بازگشت به مدينه و تا زمان وفات رسول خدا، ماجراهاى رسول خدا(ص) با اهل كتاب و مشركان از هجرت به مدينه تا وفات.
بخش چهارم شامل چهارده باب و 393 حديث درباره فرزندان پيامبر و احوالات ايشان، همسران پيامبر، احوالاتام سلمه، احوالات عايشه و حفصه، خاندان و خويشان و نزديكان پيامبر، صدقات و اوقاف رسول خدا(ص)، مهاجرين و انصار و ساير اصحاب، احوالات قريش و ديگر قبايل عرب، فضايل سلمان، مقداد و ابوذر و عمار و برخى اصحاب، اسلام آوردن سلمان و احوالات او، احوالات ابوذر، احوالات مقداد و بعضى اصحاب، فضايل امت پيامبر و اخبار مربوط به آينده ايشان مىباشد.
بخش پنجم در سه باب و مشتمل بر 131حديث و ابواب آن عبارتاند از: وصيت رسول خدا(ص) به هنگام وفات و خبر تدارك سپاه اسامه، وفات و غسل و نماز و دفن پيامبر، كراماتى كه بعد از وفات آن حضرت ظاهر شدند.
منابع و مآخذ
مجلسى در ابتداى كتابش نام كليه مصادر خود را همراه نام مؤلفان آنها ذكر كرده است.(11) و سپس به توثيق آنها پرداخته يعنى درباره وثاقت و اعتبارشان سخن گفته است و اگر طعن و جرحى بر آنها وارد شده ذكر كرده و اگر مدح و توثيقى صورت گرفته بيان كرده است(12) و چنانچه كتابى به اشتباه به نويسندهاى منتسب شده آن را تصحيح نموده و در برخى موارد به شرح حال مؤلف و ذكر استادان و مشايخ وى پرداخته است.(13)
علاوه بر اينها در توثيق مصادر خود مطالبى را از مقدمه برخى از همين كتابها آورده است كه مؤلفين آنها در توثيق مصادر روايى و اسانيدشان بيان داشتهاند، براى نمونه مقدمه ابن شهرآشوب بر كتابش (مناقب آلابىطالب) را آورده كه در آن مؤلف اسناد و مشايخ روايت خويش را نام برده و روايات و سندهاى مورد اعتمادش را ذكر كرده است،(14) همچنين مقدمه طبرسى را بر كتابش (الاحتجاج)(15) و مقدمه كتاب سليمبن قيس هلالى(16) و چند كتاب ديگر را آورده است كه كمك بسيار به نقد و بررسى روايات آنها مىنمايد.
مجموع مصادرى كه مؤلف در مقدمه بحارالانوار ذكر كرده بالغ بر 450 كتاب و رساله است،(17) ولى به نظر مىرسد شمار تمام منابعى كه از آنها در متن كتاب ياد شده حدود 629 اثر باشد.(18) با توجه به اين كه هدف مؤلف گردآورى آثار شيعى بوده تذكر مىدهد كه به چند منظور از منابع اهل سنت نيز نقل كرده است: براى شرح و توضيح الفاظ و معانى آنها، براى احتجاج بر خودشان و ردّ اشكالات آنها با توجه به منابع ايشان، براى تأييد روايات شيعى از طريق آثار غير شيعى و نقل روايات شيعىاى كه در كتابهاى اهل سنت آمده است.(19)
مجلسى هر روايت را با ذكر مصدر آن در ابتداى روايت آورده است، وى به منظور اختصار و سهولت كار براى برخى منابع خود كه بيشتر مورد مراجعه بودهاند رمزهايى از حروف الفبا قرار داده است كه به جاى نام كامل كتاب در ابتداى روايت ذكر شدهاند مانند: «ع» براى كتاب علل الشرايع، «ج» براى كتاب احتجاج و «شا» براى كتاب الارشاد. مجموع مصادرى كه با رمز مشخص شدهاند 84 كتاب مىباشند، اما كتابهاى كوچكتر يا آنهايى كه كمتر بدانها مراجعه شده يا چندان مورد اعتماد نبودهاند(20) نام كاملشان در ابتداى روايات ذكر شده است.
منابعى كه در كتاب سيره از آنها بهره گرفته است بالغ بر هفتاد كتاب و مشتمل بر تفاسير قرآن و نهجالبلاغه و كتابهاى روايى و تاريخى شيعه و برخى منابع اهل سنت مىباشد و عبارتنداز:
ـ تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(ع)؛
ـ تفسير علىبن ابراهيمقمى (307ق)؛
ـ تفسير محمدبن مسعود عياشى (260ق)؛
ـ تفسير محمدبن ابراهيم نعمانى (342ق)؛
ـ تفسير فراتبن ابراهيم كوفى (قرن چهارم ق)؛
ـ تفسير مجمع البيان طبرسى (548ق)؛
ـ نهجالبلاغه؛
ـ كتاب سليمبن قيس؛
ـ صحيفه الرضا(ع)؛
ـ قرب الاسناد ـ ابوجعفر عبدالله حميرى (298ق)؛
ـ كتاب المؤمن ـ حسينبن سعيد اهوازى (حدود 250ق)؛
ـ المحاسن ـ احمدبن محمد برقى (280ق)؛
ـ بصائر الدرجات ـ محمدبن حسن صفار (290ق)؛
ـ الغارات ـ ابراهيمبن محمد ثقفى (283ق)؛
ـ الكافى ـ محمدبن يعقوب كلينى (329ق)؛
ـ التمحيص ـ محمدبن همامبن سهيل (332ق)؛
ـ الغيبة ـ محمد بن ابراهيم نعمانى (342ق)؛
ـ التهذيب ـ محمدبن علىبن بابويه، شيخ صدوق (381ق)؛
ـ من لايحضره الفقيه ـ صدوق؛
ـ الخصال ـ صدوق؛
ـ الامالى ـ صدوق؛
ـ عيون اخبار الرضا ـ صدوق؛
ـ التوحيد ـ صدوق؛
ـ كمالالدين و تمام النعمه ـ صدوق؛
ـ علل الشرايع و الاحكام ـ صدوق؛
ـ معانى الاخبار ـ صدوق؛
ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ـ صدوق؛
ـ كشف الغمه ـ علىبن عيسىاربلى (392ق)؛
ـ مقتضب الاثر ـ احمدبن محمدبن عياشجوهرى؛
ـ الارشاد ـ محمدبن محمدبن نعمان شيخ مفيد (411ق)؛
ـ الاختصاص ـ شيخ مفيد؛
ـ الامالى ـ شيخ مفيد؛
ـ تنزيه الانبياء ـ علىبن حسين موسوى سيدمرتضى (436ق)؛
ـ الامالى ـ محمدبن حسن طوسى (460ق)؛
ـ مكارم الاخلاق ـ حسنبن فضل طبرسى (قرن پنجم ق)؛
ـ قصص الانبياء ـ فضل اللّه راوندى (بعد از 548ق)؛
ـ اعلام الورى ـ فضل بن حسن طبرسى (548ق)؛
ـ النوادر ـ قطبالدين راوندى (573ق)؛
ـ الخرايج و الجرايح ـ راوندى؛
ـ مناقب آل ابىطالب ـ علىبن شهرآشوب (588ق)؛
ـ الاحتجاج ـ احمدبن على طبرسى (قرن ششم ق)؛
ـ روضة الواعظين ـ محمدبن حسنبن فارسى (قرن ششم ق)؛
ـ كتاب الشفاء فى تعريف المصطفى ـ قاضى عياض (544ق)؛
ـ سعدالسعود ـ علىبن موسىبن طاووس حسينى (668ق)؛
ـ جمالالاسبوع ـ ابن طاووس؛
ـ اقبال الاعمال ـ ابنطاووس؛
ـ فرج المهموم ـ ابن طاووس؛
ـ مصباح الزاير ـ ابن طاووس؛
ـ شرح نهجالبلاغه ـ عبدالحميدبن ابىالحديد (655ق)؛
ـ كتاب الروضه فى المعجزات و الفضايل؛
ـ الفضايل ـ جبرئيلبن شاذان (660ق)؛
ـ كتاب المعراج ـ شيخ ابومحمدحسن؛
ـ الكامل فى التاريخ ـ ابن اثير (630ق)؛
ـ ارشاد القلوب ـ حسنبن ابىالحسن ديلمى (771ق)؛
ـ العدد القويمه ـ علامه علىبن يوسف حلى (726ق)؛
ـ مختصر بصاير الدرجات ـ حسنبن سليمان حلى (قرن هشتم ق)؛
ـ كتاب الانوار ـ ابوالحسن بكرى (952ق)؛
ـ رسايل شهيد ثانى (966ق)؛
ـ المنتقى فى مولد المصطفى ـ كازرونى؛
ـ الصحاح (فى اللغه) - اسماعيلبن حماد جوهرى (حدود 400ق)؛
ـ النهايه ـ ابن الاثير الجزرى (606ق)؛
ـ قاموس المحيط ـ فيروز آبادى (817ق).
اينها مهمترين مصادرى هستند كه مجلسى در باب سيره از آنها نقل كرده است. به جز اينها از كتابها و رسالههاى متعددى در شرح و توضيح روايات يا در بحثهاى اعتقادى كه مطرح كرده، بهره جسته است؛ همچنين از بسيارى از كتابها به طور غير مستقيم نقل قول كرده است، مانند نقلهايى از واقدى، ابن اسحق، كلبى، طبرى و ديگران كه در كتابهاى كشف الغمه، مناقب آلابى طالب و الفضايل و... آمده و مجلسى آنها را به جاى خود ذكر كرده است.
شيوه تدوين
ـ نقل آيات: مؤلف در ابتداى هر باب آياتى را كه با عنوان باب متناسب هستند با ذكر نام سوره و شماره آيه ذكر مىكند. بديهى است در برخى ابواب، آياتى متناسب با موضوع آنها وجود ندارد، از آن جمله ابواب 2 و 4 و 6 و 7 و 12 از بخش معجزات رسول خدا(ص)(21)و باب هفدهم و هجدهم از بخش اول.(22) وى پس از ذكر آيات، تفسير كلى آنها را عمدتا از تفسير مجمع البيان طبرسى نقل مىكند و سپس به ذكر روايات مىپردازد.
ـ نقل روايات: مؤلف در هر باب كليه رواياتى را كه در موضوع مربوط يافته ذكر كرده است. او در ذكر روايات ترتيب زمانى مصادر را رعايت نكرده و گاه روايات مصادر متأخر قبل از مصادر متقدم آمدهاند، ولى به توالى زمانى رويدادها توجه داشته است. مجلسى نخست نام مأخذ خود را اغلب به صورت رمز و گاه به طور كامل ـ و اگر يك روايت در چند مأخذ موجود بوده نام يا رمز همه آنها را ـ آورده و سپس سند روايت را ذكر مىكند. با آن كه وى به ذكر سند روايات تأكيد داشته، چنان كه در مقدمه كتاب هم اشاره مىكند،(23) در برخى موارد جهت اختصار از ذكر تمام سند خوددارى كرده است. اين موارد در خصوص سندهايى است كه بارها تكرار شدهاند و روايات متعددى از طريق آنها نقل گرديده، وى در مقدمه كتاب اين اسانيد را ذكر كرده و تذكر داده است كه در متن كتاب، هر يك از اين سندها را فقط با نام اولين راوى آنها مشخص كرده است،(24) براى مثال همه رواياتى كه در كتاب قرب الاسناد از طريق «سندىبن محمد از ابوالبخترى وهببن وهب قرشى» نقل شده در متن با عنوان «به سند خود از ابوالبخترى» نقل كرده است.(25)
مؤلف از ذكر خبرهاى مشابه در يك باب پرهيز كرده است. در مواردى كه يك خبر با سندهاى متفاوت در چند مصدر وجود داشته خبر مذكور را از يكى از مصادر ذكر كرده و سپس تذكر داده است كه همان خبر در كتابى ديگر وجود دارد و سند آن را بدون نقل خبر ذكر مىكند(26) و چنانچه دو خبر مذكور به لحاظ سند و متن كاملاً مشابه هستند پس از بيان روايت يكى از مصادر به ذكر نام مصدر يا مصادر ديگر بسنده مىكند(27) و اگر ميان دو خبر اختلاف ناچيزى باشد اشاره مىكند.(28) در مواردى كه دو روايت متفاوت داراى سند يكسان هستند پس از ذكر مصدر روايت دوم و تأكيد بر اين كه سند آن، همان سند روايت نخست است كل روايت را ذكر مىنمايد.(29)
مؤلف همچنين به جهت پرهيز از طولانى شدن مباحثِ هر باب، گاه از ذكر كليه اخبارى كه در يك مصدر موجود است و با موضوع پيوند دارند خوددارى مىكند ضمن اين كه به وجود اين روايات در آن مصدر اشاره مىنمايد، براى مثال در ذيل خبرى از كتاب سعدالسعود در باب بشارتها مىگويد «وى (ابن طاووس) بشارتهاى بسيارى در كتابش آورده كه با بيان آنها سخن را طولانى نمىكنيم و همين خبر كه ذكر كرديم بسنده است».(30) در ضمن به ندرت يك خبر را كه با موضوع دو باب مختلف تناسب دارد در هر دو باب ذكر مىكند مثلاً در ذيل روايتى از كتاب احتجاج در باب معجزات مىگويد «اين خبر و شرح آن در جلد چهارم (دهم) آمده، ولى در اين جا هم ذكر كرديم زيرا با موضوع اين جلد تناسب بيشترى دارد».(31)
ـ شرح و توضيح: مجلسى ضمنِ ذكر روايات هر جا نياز ديده به شرح و توضيح پرداخته است. وى در بسيارى موارد الفاظ دشوار و اصطلاحات را معنا كرده يا نكات دستورىاى را كه در فهم روايات سودمند هستند تذكر داده و در اين زمينه بيشتر از كتابهاى الصحاح جوهرى، قاموس المحيط فيروزآبادى و النهايه جزرى و كتابهاى ديگر بهره گرفته است. در ذيل بعضى روايات به ترجمه و شرح اشعار موجود در آنها پرداخته است. توضيح درباره اماكن جغرافيايى ذكر شده در روايات نيز اگر چه به ندرت مورد توجه مؤلف بوده است.
علاوه بر توضيحات لغوى، مجلسى به شرح روايات و بيان مفاهيم و نكات قابل برداشت از آنها يا تبيين نكات مبهم يا اختلافات و تعارضات احتمالى ميان روايت اقدام كرده و به اشكالات موجود پيرامون آنها پاسخ گفته است، اين توضيحات با عناوينى چون «بيانُ»، «اقول»، «تبيين»، «توضيح»، «تذييل»، آغاز مىشوند كه سخن مؤلف را از متن روايات جدا مىسازند.
ـ نقد و بررسى: گرچه هدف مؤلف صرفا گردآورى روايات و تبويب آنها بوده، ولى كار او خالى از عنصر نقد و بررسى نيست. وى هم در مقدمه كتاب (هنگام معرفى مصادر) و هم در متن كتاب به اين نكته توجه داشته است. در مقدمه كتاب پس از معرفى اجمالى مصادر خود به توثيق آنها پرداخته است و اگر نكتهاى منفى حيثيت و اعتبار آنها را خدشهدار كرده يادآور شده، مثلاً درباره كتاب احتجاج مىگويد «گرچه بيشتر اخبار آن مرسل هستند ولى از كتابهاى معروف و متداول است...»(32) يا درباره حافظ رجب برسى و كتابهاى او مىگويد «به رواياتى كه فقط وى نقل كرده اعتماد نكردم، زيرا اين دو كتاب او مطالبى را در بر دارد كه موجب غلو و اشتباه مىشوند و تنها رواياتِ موافق با اصول معتبره را از وى اخذ كردهام»(33) و در كنار اينها از كتابهاى معتبر با ستايش و تجليل ياد كرده است.
وى در متن كتاب نيز گاه به نقد سند يا متن روايات پرداخته است از آن جمله در ذيل خبرى از كتاب الفضايل در باب كودكى پيامبر مىگويد «اين خبر چون از طريق مخالفين نقل شده زياد مورد اعتماد نيست اما آن را ذكر كرديم، زيرا در آن نكاتى است كه عقل از پذيرشش ابايى ندارد»(34) يا در ذيل روايتى در باب معراج از كتاب امالى مىگويد «اين روايت از روايات آحاد است كه يقينى حاصل نمىكند به علاوه تضعيف هم شده است».(35) او فقط به نقد سند روايات بسنده نكرده و به بررسى متن روايت هم توجه داشته است چنان كه پس از ذكر روايتى از كتاب عيون اخبار الرضا در باب تاريخ بعثت مىگويد «اين خبر مخالف با ساير اخبار مستفيضه است...»(36) و سپس وجوهى را در بيان معناى روايت ذكر مىكند.
علاوه بر اينها مؤلف به مقابله و مقايسه روايات و موارد اختلاف يا احتمالاً تعارض آنها توجه داشته و به ردّ و ايراد و ذكر وجوهى احتمالى براى جمع ميان روايات و برطرف كردن موارد اختلاف پرداخته است.
ـ هماهنگى مطالب: مؤلف هم به جهت رعايت اختصار و پرهيز از تكرار و هم به جهت هماهنگى ميان مطالبِ كتاب و تسهيل دستيابى به مطالب مربوط به هر موضوع در ذيل بسيارى از روايات به وجود روايات ديگرى در همان موضوع يا موضوعاتى متناسب با آن در ابواب ديگر اشاره كرده است، چنانچه خبرى متناسب با موضوع مورد بحث در ابواب قبلى آمده ذكر مىكند و اگر چنين رواياتى در ابواب بعدى خواهد آمد متذكر مىشود، مثلاً در باب احوالات حضرت خديجه مىگويد «بعضى فضايل او در باب احوالات ابوطالب خواهد آمد»(37) يا درباره تاريخ وفاتش مىگويد «تاريخ وفات وى را در باب مبعث خواهيم آورد».(38) در بعضى موارد بخشى از روايت را در بابى مىآورد اما گوشزد مىكند كه تمام خبر در باب خودش خواهد آمد مثلاً در ذيل خبرى از جنگ بدر مىگويد «تمام اين روايت همراه با سند آن در كتاب دعا خواهد آمد»(39) و يا اشاره مىكند كه شرح و توضيح روايت در ابواب ديگر موجود است.(40) بدين ترتيب اطلاعات كلى درباره ابواب مختلف و موضوعات آنها را در اختيار خواننده قرار مىدهد و دستيابى به اخبار و روايات مرتبط با هم را براى خواننده آسان مىسازد.
ـ طرح بحثهاى اعتقادى: بسيارى از روايات سيره مشتمل بر مطالبى هستند كه ارتباط مستقيم با اصول اعتقادات دارند، از اينرو مؤلف در ذيل اين قبيل روايات بحثهاى اعتقادى و كلامى را مطرح مىكند و در آنها به شرح و توضيح نكات روايات مىپردازد، مثلاً در باب معجزات پيامبر بحث مفصلى درباره حقيقت معجزه و وجوه دلالت معجزات بر حقانيت نبوت پيامبر ارائه مىكند.(41) در اين بحثها اغلب اشكالات و شبهات مخالفان و منكران را مطرح كرده و با ذكر اقوال علما و نظريات خويش به ردّ و جواب آنها پرداخته است و گاه به تصحيح برخى اشتباهات علماى سلف اشاره كرده است؛ از جمله بحثهاى اعتقادى در ابواب سيره مىتوان به اين موارد اشاره كرد: معراج و كيفيت آن،(42) وحى و كيفيت آن،(43) و عصمت.(44)
بىشك مبحث سيره نبوى در كتاب بحارالانوار داراى كاستىهايى است كه بيشتر به اهداف مورد نظر در تأليف اين كتاب باز مىگردد. با اين حال بايد اذعان داشت كه مجموعه روايات موجود در اين زمينه در بحارالانوار به لحاظ كثرت و ميزان اعتبار و نيز شرح و توضيحات نويسنده اطلاعات گسترده و ارزندهاى در اختيار محقق قرار مىدهد.
پىنوشتها:
1. احزاب (33) آيه 21.
2. گفته حضرت رسول به نقل از: ابن شعبه، تحف العقول، ص 18.
3. سيدصادق سجادى و هادى عالمزاده، تاريخنگارى در اسلام، ص 51.
4. براى اطلاع بيشتر در اين باره نگاه كنيد به: على شهرستانى، منع تدوين الحديث.
5. عبدالحميد بن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 20 به نقل از ابوالحسن مدائنى.
6. عبدالحميد صائب، علم التاريخ، ص 93، به نقل از الموفقيات، نوشته زبيربن بكار، ص 222.
7. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 22، ص 21.
8. درباره شرح حال مجلسى نگاه كنيد به: ريحانة الادب، ج 5 و روضات الجنات، ج 1، ص 118، و اعيان الشيعه، ج 9، ص 182.
9. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 3.
10. همان، ص 4.
11. همان، ص 6 ـ 48.
12. براى نمونه رك: همان، ص 28 ـ 29 و 32.
13. براى نمونه رك: همان ص 14 و 44 و 45.
14. همان، ص 62.
15. همان، ص 74.
16. همان، ص 76.
17. رك: همان، ص 24 ـ 25.
18. گروهى، المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار، ج 1، ص 98.
19. محمدباقر مجلسى، همان، ج 1، ص 48.
20. همان جا.
21. همان، ج 17، ص 225 و 362؛ ج 18، ص 1 و 23 و 144.
22. رك: همان، ج 17، ص 130 و 156.
23. همان، ج 1، ص 48.
24. همان، ص 48 ـ 61.
25. همان، ص 48.
26. براى نمونه رك: همان، ج 16 ص 173 و 280 و 314.
27. براى نمونه: همان، ج 15 ص 340؛ ج 16، ص 99.
28. براى نمونه: همان، ج 15، ص 132 و 316.
29. براى نمونه: همان، ج 16، ص 325؛ ج 18، ص 371.
30. همان، ج 15، ص 241.
31. همان، ج 17، ص 298.
32. همان، ج 1، مقدمه مؤلف ص 28.
33. همان، 10.
34. همان، ج 15، ص 357.
35. همان، ج 18، ص 349.
36. همان، ص 190.
37. همان، ج 16، ص 2.
38. همان، ص 20.
39. همان، ج 19، ص 310.
40. براى نمونه: همان، ج 16، ص 219.
41. همان، ج 17، ص 222.
42. همان، ج 18، ص 289.
43. همان، ص 248.
44. همان، ج 17، ص 40.
منابع:
ـ اصفهانى، ابوالفرج، الاغانى (بيروت، دارالفكر، بىتا).
ـ الحرانى، حسنبن علىبن شعبه، تحف العقول (قم، انتشارات بعثت، بىتا).
ـ سجادى، سيدصادق و عالمزاده، هادى، تاريخنگارى در اسلام (تهران، انتشارات سمت، 1375).
ـ شهرستانى، على، منع تدوين الحديث (قم مؤسسه الامام على عليهالسلام، 1418ق).
ـ عبدالحميد، صائب، علم التاريخ (بيروت، الغدير، 1421ق).
ـ گروهى، المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار (قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1413ق).
ـ مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار چاپ دوم (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362ش).
ـ المعتزلى، عبدالحميدبن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه (بيروت، داراحيا التراث العربى، 1386ق).
--------------------------------------------------------------------------------
1 دانشجوى دكترى تاريخ و تمدن ملل اسلامى ـ دانشگاه تهران.