ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 29 بهمن 1389     |     کد : 15637

جمعه 29 بهمن 15 ربيع الاول 18 فوريه

سريه حمزة بن عبدالمطلب(ع) در سال دوّم هجرى...

سريه حمزة بن عبدالمطلب(ع) در سال دوّم هجرى
پيامبر اكرم(ص) پس از استقرار در مدينه منوره و تشكيل حكومت اسلامى، بر آن شد كه دين اسلام را در ساير نقاط عربستان گسترش دهد و عرب‏هاى شهرنشين، روستانشين و بيابان‏گرد را با اين پديده رهايى بخش آشنا گرداند. ولى وجود طايفه بزرگ قريش و متعصبان مقيم مكه و دشمنى‏هاى آشكار و پنهان آنان بر ضد پيامبر(ص) و مسلمانان مهاجر و انصار، هرگونه فعاليت‏هاى تبليغى پيامبر اكرم(ص) را با مشكلات فراوان روبرو مى‏كرد.
پيامبر(ص) در برابر دشمنى‏هاى آنان، اقدام به رزمايش‏هاى نظامى و قدرتى نمود. آن حضرت، براى نخستين بار، عموى خود، "حمزة بن عبدالمطلب(ع) " را در رأس سى نفر از رزمندگان اسلام به سوى ساحل درياى سرخ، محل عبور كاروان بازرگانى قريش اعزام كرد. رزمندگان مسلمان در دو دسته 15 نفرى، كه دسته‏اى به مهاجران و دسته‏اى ديگر به انصار مدينه تعلق داشت، تنظيم يافته بودند.
آنان به ساحل دريا رسيده و در آن جا با سيصد تن از بازرگانان مكه، به سرپرستى "ابوجهل" كه از شام به مكه بر مى‏گشتند، روبرو شدند. مسلمانان آماده نبرد با كفار قريش شده و قصد مصادره دارايى‏هاى آنان را نمودند. ولى يكى از سرشناسان عرب، به نام "مَجدى بن عمرو" كه هم با مسلمانان و هم با قريش هم پيمان بود، پا در ميانى كرد و با تلاش‏هاى فراوان خويش، از وقوع نبرد ميان دو طرف جلوگيرى كرد و هركدام از آن دو گروه را به سوى شهرشان هدايت نمود. بدين جهت، ابوجهل و بازرگانان قريش، به سوى مكه و حمزة بن عبدالمطلب(ع) و ساير رزمندگان مسلمان عازم مدينه گرديدند و پيامبر اسلام(ص) از اين ماجرا آگاه نمودند و پيامبر(ص) از كردار آنان اظهار خرسندى فرمود.

هلاكت يزيد بن معاويه در سال 64 هجرى قمرى
يزيد، فرزند معاوية بن ابى سفيان در سال 25، يا 26 و يا 27 قمرى از زنى به نام "ميسون بنت مخول" زاييده شد و پس از هلاكت پدرش معاويه در رجب سال 60 هجرى قمرى، بنا به سفارش وى به حكومت رسيد.
وى، جوانى خام، بى‏مبالات، هوسران و ستمگر بود و چون در دربار معاويه و در كمال ناز و نعمت پروريده شده بود، هيچ گونه شايستگى خلافت و حكومت مسلمانان را نداشت و هميشه از دستياران پدرش كه بعضاً غير مسلمان بوده و در دستگاه وى نفوذ عميقى داشتند، پيروى مى‏كرد و از اين بابت خسارت‏هاى مادى و معنوى فراوانى بر خلافت اسلامى وارد آورد.
حكومت وى كه بيش از سه سال و اندى ادامه نيافت، بدعت‏ها و جنايت‏هاى زيادى را مرتكب گرديد.
وى به طور آشكارا شراب مى‏نوشيد، با سگ و بوزينه همبازى بود و براى صحابه و ريش سفيدان امت، احترامى قائل نمى‏شد. به دستور ستمگرانه وى، در محرم سال 61 هجرى قمرى " امام حسين(ع) " و ياران و همراهانش را در بيابان كربلا به شهادت رسانيده و بازماندگانش را اسير نمودند. هم چنين در سال 63 قمرى، قيام مردمى اهالى مدينه به رهبرى " عبدالله بن حنظله " را سركوب و كشتار عظيمى در مدينه به سركردگى " مسلم بن عقبه " به راه انداخت و لشكريان او در اين واقعه، كه معروف به " واقعه حره" مى‏باشد، جنايات بى‏شمارى مرتكب گرديدند. پس از سركوب اهالى مدينه، به سوى مكه لشكركشى نموده و قصد تكرار جنايات خويش در حرم امن الهى را نمودند ولى "عبدالله بن زبير" كه در اين شهر مقدس پناه گرفته و بر ضد يزيد قيام كرده بود، در برابر هجوم سپاهيان وى مقاومت سختى نمود. سپاهيان يزيد كه توان گشايش درهاى مكه را در خود نديده بودند، در بلندى‏هاى اطراف مكه، موضع گرفته و خانه‏هاى مردم و حتى كعبه و مسجد الحرام را با منجنيق بلند، به سنگ و آتش بستند و تعداد زيادى را كشته و خانه‏هاى مردم و از جمله خانه خدا را به آتش كشيدند.
در همين هنگام، اجل يزيد فرا رسيد و مرگ زودرس، وى را در كام خويش گرفت و به زندگى جنايت كارانه‏اش پايان داد.
هلاكت وى مصادف بود با روز پنجشنبه، پانزدهم ربيع الاول سال 64 قمرى. در آن هنگام "حصين بن نمير" سرگرم مبارزه با عبدالله بن زبير بود و پس از آگاهى از هلاكت يزيد، بناچار دست از هجوم مكه برداشت و با سرافكندگى تمام به سوى شام برگشت. مرگ زيد و عقب نشينى سپاهيان وى از مكه، موجب تقويت عبدالله بن زبير و تشكيل حكومت وى در حجاز، عراق و ساير مناطق عربستان گرديد.

خلافت معاويه دوّم اموى در سال 64 هجرى قمرى
معاويه پسر يزيد بن معاويه در حدود سال‏هاى 39 تا 44 قمرى، از زنى به نام " اُمّ هاشم بنت أبى هاشم بن عتبه اموى" زاييده شد و جدّش معاوية بن ابى سفيان كه در آن زمان، زنده و در رأس حكومت بود، نام خود را براى وى برگزيد و او را به "معاويه دوّم" موسوم نمود.
معاويه دوّم، با اين كه در دستگاه جنايت كارانه اموى رشد و تربيت يافته بود، با اين حال اهل فتنه و فساد نبود و براى اشباع هواهاى نفسانى و دست يابى به مطامع دنيوى، رغبت چندانى از خود نشان نمى‏داد.
وى، ولى عهد پدرش يزيد بن معاويه بود. بدين جهت، پس از هلاكت يزيد در 15 ربيع الاوّل سال 64 قمرى به خلافت برگزيده شد واهالى شام با وى بيعت نمودند.
خلافت وى، چندان دوام نيافت و او تنها بيست روز، يا چهل روز، يا يك ماه و نيم، يا سه ماه و بيست روز، و يا حداكثر چهار ماه در اين مقام بيشتر باقى نماند و معروف است كه خلافت وى، تنها چهل روز بود.
به هر روى، معاويه دوّم بدون اجبار و اكراهى، از مقام خلافت استعفا داد و خود را از اين مهلكه نجات داد.
درباره علت و انگيزه اصلى كناره‏گيرى وى، ديدگاه گوناگونى بيان شده است. برخى از تاريخ نگاران معروف اهل سنّت كه از كناره‏گيرى وى ناخرسند بوده و اين كار وى را ناپسند مى‏دانستند، در بيان اين رويداد بزرگ، صرفاً به ذكر تاريخ آن بسنده كرده و چيزى درباره انگيزه آن بيان نكردند و يا آن‏هايى كه مى‏خواستند در اين باره نظرى بدهند، انگيزه اصلى كار وى را ضعف جسمى و بيمارى وى برشمردند. به هر صورت، واقعيت‏هاى اين ماجرا را بيان نكردند.
ولى از برخى گفتارشان به دست مى‏آيد كه وى خود را شايسته خلافت نمى‏ديد و اساساً بنى اميه را لايق اين مقام نمى‏دانست و در ديدگاه او، تصّدى خلافت از سوى آنان، غصب خلافت بود و اين مقام بايد به صاحبان حقيقى‏اش مى‏رسيد.
بدين جهت، هنگامى كه مرگش فرا رسيد، درباريان و بزرگان بنى اميه از او در خواست كردند كه وى جانشينى براى خويش تعيين كند تا پس از مرگ وى، مردم با او بيعت كنند، ولى وى در پاسخشان گفت: لا أتزّود مرارتها الى آخرتى و أترك حلاوتها لبنى اميه؛ من از تحمل و سختى آن چيزى براى آخرتم ذخيره نكردم و شيرينى )دنيوى( آن را براى بنى اميه وا مى‏گذارم.
معاويه دوّم در ايّامى كه در مقام خلافت بود، كمتر در ميان مردم مى‏آمد و در اجتماعات و گردهمايى‏هاى آنان آشكار مى‏شد و بيشتر در خانه مى‏نشست و عزلت و خانه نشينى را ترجيح مى‏داد.
"ضحّاك بن قيس" كه از ياران معاوية بن ابى سفيان و فرزندش يزيد بود و در خلافت معاويه دوّم، مقام جانشينى خليفه را بر عهده داشت، به جاى وى در ميان مردم مى‏آمد و براى آنان نماز مى‏خواند و به رتق و فتق امور مى‏پرداخت. سرانجام مرگ معاويه دوّم فرارسيد و پس از چندين روز عزلت و خانه نشينى، از اين دنيا به سراى ديگر شتافت.
برخى معتقدند كه قدرتمندان اموى، وى را مسموم كرده و از ميان برداشتند تا زمينه را براى خودكامگى خويش فراهم كنند.
با مرگ وى در بسيارى از مناطق اسلامى آشوب و بلوا هايى پديد آمد و سرانجام، " مروان بن حكم" به خلافت رسيد و به عنوان چهارمين خليفه اموى اين پست مهم را تصاحب كرد و از اين تاريخ، حكومت بنى اميه از تيره سفيانى به تيره مروانى منتقل گرديد.

وفات أعمش كوفى در سال 148 هجرى قمرى
ابو محمد، سليمان بن مهران، معروف به " أعمش كوفى" در سال 60 و به روايتى در عاشوراى سال 61 قمرى، روز شهادت حضرت اباعبدالله‏ الحسين)ع(، ديده به جهان گشود.
پدرش مهران، از اهالى دماوند بود و به كوفه مهاجرت كرد و به روايتى جهت حضور در واقعه كربلا، به كوفه رفت ولى دانسته نشد كه براى يارى امام حسين(ع) رفته بود و يا به اجبار حكومت، براى تقويت سپاه عمر بن سعد.
به هر روى، در آن هنگام همسرش حامله بود و پس از رسيدن به كوفه، وضع حمل كرد و اعمش را به دنيا آورد. اعمش از جمله آنانى بود كه شش ماهه به دنيا آمد. وى، در كوفه، رشد يافت و از كودكى به يادگيرى معارف دينى علاقمند بود.
اعمش، پس از سال‏ها تلاش و جديت، به مراتب علمى و معنوى بالايى دست يافت و در رديف دانشمندان درجه اوّل عالم اسلام قرار گرفت. وى، از عالمان و بزرگانى چون داوود بن سويد، ابووائل، ابراهيم تميمى، سعيد بن جبير، مجاهد و ابراهيم نخعى، بهره يافت و بسيارى از بزرگان تابعين را ديدار كرد و از آنان كسب فيض نمود.
عالمان و محدثان فراوانى از او نقل حديث كرده كه نام‏هاى سفيان ثورى، شعبة بن حجاج و حفص بن غياث نيز در ميان آنان ديده مى‏شوند. وى، بسيار شوخ طبع بود و در اين زمينه، داستان‏هاى فراوانى از او نقل شده است.
سليمان بن مهران، به خاطر كم سو بودن ديدگانش و نابينا شدن در اواخر عمرش، به »اعمش« معروف شد.
اعمش كوفى، از نظر اعتقادى، شيعه بود و با دانشمندان غير شيعى معاصر خود، مانند ابوحنيفه )يكى از پيشوايان مذهبى اهل سنت( مناظره و مباحثه‏هايى به عمل آورد و در ايمان خويش راسخ و استوار ماند. با اين حال، بسيارى از دانشمندان و راويان اهل سنّت از وى تجليل كرده و او را ستودند.
وفات اعمش كوفى در 15 ربيع الاوّل سال 148 و به روايتى 147 و به روايت ديگر، 149 قمرى بوده است.

وفات راضى عباسى در سال 329 هجرى قمرى
احمد بن مقتدر، معروف به " الرّاضى باللّه ( بيستمين خليفه عباسى) " در سال 297 قمرى ديده به جهان گشود و در سال 301، پدرش مقتدر عباسى، وى را مقام ولايت عهدى بخشيد و در حالى كه از عمرش بيش از چهار سال نگذشته بود، امارت مصر و مغرب را به وى واگذارد و كارهاى او را به دست مونس خادم سپرد.
ولى در آن روزگار، عبيدالله مهدى و سپاهيانش، در شمال افريقا، دردسرها و درگيرى‏هاى فراوانى براى لشكريان "مقتدر عباسى" به فرماندهى "مونس خادم" به وجود آوردند.
مونس خادم كه در خلافت عباسى، داراى مقام و جايگاهى مستحكم شده بود، به تدريج با مقتدر عباسى به مخالفت پرداخت و با گردآورى نيرو و ايجاد درگيرى خونين با سپاهيان خليفه، سرانجام در سال 320 قمرى وى را در ميدان نبرد به قتل آورد و با محمد بن معتضد عباسى بيعت نمود و وى را به »القاهربالله« ملقب ساخت.
از آن زمان، رخنه‏اى ژرف در خلافت عباسيان پديد آمد و خلفاى وقت، از سوى وزرا و سردمداران نظامى و فرماندهان عالى رتبه سپاهى، عزل ونصب مى‏شدند.
با قدرت گرفتن برخى از فرماندهان نظامى، مونس خادم، خود اسير دسيسه‏هاى آنان گشت و از سوى نيروهاى خليفه، زندانى و سپس كشته شد. قاهر عباسى براى كم كردن قدرت فرماندهان عالى رتبه سپاه، در تعقيب برخى از آنان برآمد، ولى آنان به قصد او آگاهى يافته و خود دست به كار شده و او را مهلت ندادند و در طى يك عملياتى، وى را دستگير و زندانى نمودند و هنوز يك سال و نيم از خلافتش نگذشته بود، كه عزلش كرده و به جاى وى، " ابوالعباس، احمد بن مقتدر عباسى" را به خلافت برگزيدند و وى را به "الراضى بالله" ملقب ساختند. قاهر عباسى، از عزل خويش و بيعت با الراضى باللّه، سر بر تافت و به شدت مخالفت نمود. بدين جهت وى را آزار و شكنجه كرده و در نتيجه چشمانش را به ميل كشيدند.
در سال 323 قمرى، راضى باللّه، پسران خود ابوجعفر و ابوالفضل را منشور حكومت مشرق و مغرب داد.
سرانجام در نيمه ربيع الاوّل سال 329 قمرى، راضى باللّه عباسى، پس از شش سال و يازده ماه خلافت، وفات يافت.
پس از او، خلافت به برادرش ابراهيم بن مقتدر عباسى معروف به "متقى للّه" رسيد.

قيام خونين مردم تبريز در چهلم فاجعه قم در سال 1357 هجري شمسي
مردم قهرمان تبريز به پاس بزرگداشت چهلم شهداي انقلابي قم در سال 1357 هجري شمسي ، به دعوت علما و روحانيون به يكي از مساجد شهر رفتند و در آنجا اجتماع كردند. اين اجتماع پر شكوه بر اثر رفتار خشونت بار مأموران رژيم طاغوت به قيامي عمومي در سراسر شهر تبديل شد. اين واقعه در حقيقت ادامه مبارزات طولاني امت مسلمان ايران با ظلم رژيم پهلوي بود و منشأ تظاهرات و قيام هاي بعدي ملت مسلمان ايران شد.

تنظیم نخستين طرح تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 1357هجري شمسي
در پي پيروزي انقلاب اسلامي ايران و احساس نياز مبرم به تشكيل نيروي منسجم رزمي از افراد حق جو و مؤمن براي حفظ كشور اسلامي ايران، نخستين طرح تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تنظيم در سال 1357هجري شمسي شد. بدين ترتيب به منظور حفظ اسلام و پاسداري از كشور اسلاميمان ايران سپاهي عظيم در مقابل قدرتهاي ظالم جهاني ايجاد شد.

برگزاری با شکوه انتخابات ششمين دوره مجلس شوراي اسلامي در سال 1378 هجري شمسي
انتخابات ششمين دوره مجلس شوراي اسلامي با حضور پرشور مردم در سال 1378 هجري شمسي برگزار شد. حضرت آيت الله خامنه اي مقام معظم رهبري در پيامي حضور آگاهانه و پرشور ملت ايران را در پاي صندوق هاي رأي نصرت الهي دانستند و از ملت مسلمان كشورمان تشكر كردند. ايشان در بخشي از پيام خود فرمودند: حضور پرشور و آگاهانه ملت ايران در پاي صندوق هاي رأي يكبار ديگر آيات نصرت الهي و عنايت ويژه حضرت بقية الله ارواحنا له الفداء را آشكار ساخت و دفاع جانانه مردم از نظام اسلامي را در منظر جهانيان نهاد.
a
درگذشت ميكل آنژ نقاش، مجسمه ساز و شاعر در سال1564ميلادي
ميكل آنژ نقاش، مجسمه ساز و شاعر در سال1564ميلادي درايتاليا درگذشت. ميكل آنژرا سردمدار هنر رنسانس دراروپا مي‎دانند. درباره اوگفته‎اند: او زيبايي شناسي هنري را به كاملترين حدّ هنري ارتقا داد. ازشاهكارهاي ميكل آنژ مجسمه‎هاي «داوود» و «حضرت موسي(ع)» را مي‎توان نام برد.


تولد الكساندرولتا دانشمند و فيزيكدان ايتاليايي در سال1745 ميلادي
الكساندرولتا دانشمند و فيزيكدان ايتاليايي در سال1745 ميلادي متولد شد. او در17سالگي تحصيلات دانشگاهي را به پايان رساند و ازآن پس تحقيقات و آزمايشهاي خود را آغازكرد و سرانجام موفق به اختراع پيل الكتريكي شد. اين اختراع بنام وي پيل ولتا ناميده شد. همچنين درسال893ميلادي دانشمندان و محققان رشته برق، واحد نيروي محركه برق را «وُلت» ناميدند. 


نوشته شده در   جمعه 29 بهمن 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode