ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 14 ارديبهشت 1403
جمعه 14 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 14 مهر 1389     |     کد : 10061

امتحان دیوانه ها

یک روز برای امتحان چند دیوانه، آن ها را می برند کنار یک استخر خالی از آب. همه دیوانه ها به جز یکی پریدند داخل استخر و دست و پاهایشان شکست.

یک روز برای امتحان چند دیوانه، آن ها را می برند کنار یک استخر خالی از آب. همه دیوانه ها به جز یکی پریدند داخل استخر و دست و پاهایشان شکست.
مسئول آن ها فکر کرد که آن یکی خوب شده. پرسید : تو چرا نپریدی؟
دیوانه جواب داد: آخر شنا بلد نبودم.

کسب و کار
۵ تا دوست می خواستند کسب و کار راه بیاندازند. بنابراین ۵ نفری یک تاکسی می گیرند و با آن کار می کنند و ورشکسته می شوند .می دانید چرا؟ چون ۵تایی با هم می رفتند مسافرکشی.

حواس
اولی: ببخشید با حرف هایم سر شما را درد آوردم. دومی: نه اختیار دارید. من حواسم جای دیگر است.

صدای ساعت
معلم به دانش آموز: ساعت را بخش کن! دانش آموز: اول سا، دوم عت. معلم: صدایش را بکش! دانش آموز: تیک تاک! تیک تاک!

غذای سگ
همسایه ای گفت: «جلوی این سگت را بگیر! امروز جوجه ما را خورده است.» همسایه دیگر با خوشحالی گفت: «خوب شد گفتی که دیگر امروز به سگم غذا ندهم.»

چند تا دیوانه
یک روز چند تا دیوانه در یک سلول از یک سوراخ باریک و در یک صف بیرون را نگاه می کردند و این کار را دوباره تکرار می کردند. رئیس بخش آمد و از سوراخ به بیرون نگاه کرد و هیچی ندید. همه خندیدند و گفتند: الان چند سال است که ما از این سوراخ بیرون را نگاه می کنیم اما هنوز هیچی ندیدیم. تو می خواهی با یک بار نگاه کردن چیزی ببینی؟


نوشته شده در   چهارشنبه 14 مهر 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode