ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 1 خرداد 1403
سه شنبه 1 خرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 11 شهريور 1389     |     کد : 9113

سختی قبض روح به روایت امیرالمومنین(علیه السلام)

سکرات مرگ، سختی ها و شدائد مرگ را بیان می کند.یعنی لحظه احتضار و وضعیت محتضر و چگونگی قبض روح و رجعت به دیار باقی را شرح مرگ یا سکرات مرگ می گویند...

سکرات مرگ، سختی ها و شدائد مرگ را بیان می کند.یعنی لحظه احتضار و وضعیت محتضر و چگونگی قبض روح و رجعت به دیار باقی را شرح مرگ یا سکرات مرگ می گویند.هان- آنچه در ادامه می آید سکران مرگ در کلام امیر المومنین (ع) است که در خطبه 109 نهج البلاغه امده است:
بلایی که بر سرش می آید وصف ناشدنی است.سکرات مرگ از یک سو و اندوه از دست رفته ها از سوی دیگر او را در بر می گیرد. دست و پاهایش هم سست می گردد،رنگ رخسارش همه دگرگون می شود.انگار رفته رفته مرگ در ایشان نفوذ می کند و مانع از سخن گفتن ایشان می شود..در حالی که محتضر در میان خانواده اش با دیده اش می نگردو با گوشش می شنود، عقلش هنوز سالم است و فکرش بر جای است.می اندیشد که عمر خویش را در چه راهی تباه کرده است و روزگارش را در چه مسیری گذرانده است.اموالی را به یاد می آورد که گرد خود جمع نموده است و در بدست آوردنش از هیچ حلال و حرامی چشم پوشی نکرده است و از حلال و حرامش به مقدار روشن و مقداری که متشبه بوده بر گرفته است.می بیند وبال اموالی که گرد آورده ، دامنگیرش شده و اکنون او از داراییهایش جدا می شود و آن را برای وارثان خود باقی می گذارد.اینان با آن ارث خوش می گذرانند و از آن بهره مند می شوند. پس عیش و خوشی آن ثروت با دیگران و بار سنگین مسئولیتش بر دوش اوست و گروگان او خواهد بود. اکنون که حقیقت مرگ بر او آشکار می شود از پشیمانی و حسرت دست به دندان بگیرد و از آنچه در طول زندگی خود شیفته و خواهانش بوده حال بیزار می گردد و آرزو می کند که ای کاش کسی که به حالش غبطه می خوردم و حسد می ورزیدم ، آن ثروت را فراهم ساخته بود و نه من.
مرگ همچنان در بدن او پیش می رود و به جایی می رسد که گوش او مانند زبانش از کار می افتد.او در میان خانواده اش است در حالیکه نمی تواند سخن بگوید و حتی سخنی بشنود.چشمان خود را می چرخاند و چهره های اطرافیان را می نگردوحرکات زبانشان را می بیند ولی صدای آنان را نمی شنود.
آنگاه مرگ او را بیشتر می آویزد.بینایی او مانند شنوایی اش گرفته می شود و عاقبت روح از پیکرش خارج می گردد.
اکنون او لاشه ای است که در میان خانواده اش افتاده و آنان از نزدیک شدن به او وحشت دارند و از او فاصله می گیرند. نه می تواند گریه کنندگان را همراهی کند و نه کسی که او را می خواند پاسخ گوید. پس او را بر دوش گیرند و در گور نهند و به دست عملش می سپارند و دیگر او را نمی بینند.


نوشته شده در   پنجشنبه 11 شهريور 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode