مركز مطالعات استراتژيك "الزيتونه " لبنان در گزارشي تفصيلي گفتوگوهاي مستقيم سازش بين تشكيلات خودگردان و رژيم صهيونيستي را نشان ضعف و اوج ناتواني كشورهاي عربي در حمايت از مسئله فلسطين دانست.
به گزارش فارس به نقل از هفتهنامه الكفاح العربي، آمريكا و رژيم صهيونيستي با موافقت علني و ضمني اعراب و نيز سكوت مخالفان، در تلاش براي آغاز نمودن مذاكرات مستقيم هستند و آنچه در اين ميان روشن است، آنست كه در نبود استراتژي مشخص فلسطيني و از هم پاشيدگي صفوف داخلي فلسطين، سرانجام اين نتانياهو بود كه پيروز ميدان شد. امّا سؤال اينجاست كه اعراب براي اين مذاكرات چه چيزي را مهيا كردهاند و يا در آينده نزديك و دور چه چيزي را ارائه خواهند داد؟
گزارش استراتژيك اخير مركز مطالعات الزيتونة لبنان در بيروت تصوير روشني از مراحل آينده را در پرتو دستاوردهاي سال 2009 و نيمه نخست سال 2010 ارائه ميدهد و در آستانه گفتوگوهاي مستقيم، عوامل ضعف و قوت اعراب و رژيم صهيونيستي را بررسي و روشن مي سازد.
در اين گزارش آمده است:
1- سال 2009 نمودي بود از تداوم ناتواني رسمي اعراب در قبال مسأله فلسطين؛ همچنان ضعف اعراب بطور مستقيم و غيرمستقيم در رابطه با اين مسأله منعكس ميشود، هر چند شكي نيست كه توان جهان عرب در حمايت از فلسطين تحت تأثير شكاف داخلي اين كشور قرار گرفته اما اين مسأله دليلي نيست كه بتوان به آن استناد كرد؛ چرا كه ناتواني و ضعف اعراب، پيش از اين شكاف نيز وجود داشته است. تجاوز رژيم صهيونيستي به نوار غزه حاصل كوتاهي و قصور اعراب، شكاف و ناتواني آنان در دفاع از ملت فلسطين در نوار غزه بود؛ حتي شاهديم برخي سازمانها بنا بر ملاحظات امنيت ملي عربي و در دشمني با حماس و اسلامگراها، اعتباراتي را به آمريكا و تعهداتي را به رژيم صهيونيستي ارائه دادهاند. اعراب در شكست محاصره ملت فلسطين موفق نشدند همانطور كه در اجراي تعهدات خود در قبال آباداني نوار غزه نيز كاري از پيش نبردند و رنج و سختي ساكنان نوار غزه شاهدي بر اين مدعاست.
اما با وجود همه اين مطالب پايداري مقاومت در نوار غزه و اقدامات ويژه آنان با وجود همه كمبودها، شوق و اشتياق مردم عرب را برانگيخت، تا جائيكه اقدام به جمعآوري كمكها و برپايي تظاهرات نمودند. كنفرانس فوقالعاده سران عرب در دوحه كه در تاريخ 15/1/2009 برگزار شد، عليرغم تحريم از سوي برخي دولتهاي عربي، بازتابي از اين قبيل فعل و انفعالات بود. از طرفي حضور "خالد مشعل " رئيس دفتر سياسي حماس - كه قطر نيز نقش مهمي در آن ايفا ميكرد- بعنوان سخنگوي مقاومت و فلسطين بويژه بعد از امتناع محمود عباس از حضور، يك پيروزي و نفوذ سياسي بزرگ براي حماس بحساب ميآمد. اما اين نفوذ موقتي و محدود بود؛ شرايطي كه حماس آنرا ايجاد كرده بود به سرعت پايان پذيرفت و كشورهاي عربي به تعامل با محمود عباس و حكومت رام الله بازگشت و سياست انزوا و در حاشيه گذاشتن حماس ادامه يافت.
2- بر اساس اين گزارش در جريان سال 2009، مصر بازيگر اصلي اعراب در قبال مسأله فلسطين بود و از امتيازاتي همچون دولت بزرگ عربي، هممرزي با نوار غزه و نيز رابطه با آمريكا و رژيم صهيونيستي در محكم نمودن نقش خود بهره ميبرد و بر خلاف دو سال گذشته كه شاهد تلاشهاي سعودي، قطري، يمني و سوداني بوديم اينبار تلاشهاي صلح به شكل اساسي مصري بود و قاهره شاهد مراحل گفتوگوي بسياري بود تا اينكه اين گفتوگوها با ارائه پيشنهاد صلح مصر كه به امضاي جنبش فتح رسيد پايان پذيرفت، ولي حماس به دليل وجود برخي نواقص آنرا امضا نكرد و معتقد بود توافق بر سر اين طرح از پيش انجام شده است و همين مسأله خشم و نارضايتي طرف مصري را برانگيخت. از طرف ديگر تبادل اسرا در قبال آزادي "گلعاد شاليت " نظامي صهيونيست در نزد حماس نيز معاملهاي بود كه لغزش و تزلزل نقش مصر را كه سه سال بطول انجاميده بود، نشان داد و با ورود ميانجي آلماني نيز شكستهاي مهمي رخ داد و تبادل هم به شكل نهايي صورت نپذيرفت.
مصر با حماس و دولت آن در نوار غزه همچون يك "بار " و مشكل برخورد مي كند از جمله ادامه بستن گذرگاه رفح، فشار در ورود كمكها و محمولههاي امداد، ساخت ديوار فولادي بر مسيرهايي كه 50% مايحتاج انساني نوار غزه را تأمين ميكرد، همه وهمه نشانههايي بود كه حماس آن را دليلي بر گرايش مصر به جنبش فتح و حكومت رامالله براي نابودي حماس ميدانست. البته حماس با وجود اصرار بر حفظ استقلال خود، نقش و جايگاه مصر را بخوبي درك كرده بود، لذا با مصر وارد درگيري و دشمني نشد.
3- روابط حسنه نيمه اول سال 2008، ميان حماس و اردن، در سال 2009 و بعد از استعفاي "محمد الذهبي " رئيس اطلاعات اين كشور دچار ركود شد. پرونده روابط ميان حماس و جماعت اخوان المسلمين اردن كه اختلافات داخلي فراواني را براي اخوان بدنبال داشت، بجهت بازتابي كه مي توانست در جامعه اردن بهمراه داشته باشد، مورد توجه دستگاههاي اردن قرار گرفت و تمايل فراواني در قطع اين ارتباط ديده ميشد. از طرف ديگر اردن ميزباني ششمين كنفرانس جنبش فتح را نپذيرفت كه همين مسأله از جمله عواملي بود كه سبب برگزاري اين كنفرانس در كرانه باختري گرديد.
اواخر سال 2009، عبدالله دوم مجلس اردن را منحل و دولت جديدي را براي انتخاباتي جديد و منصفانه تشكيل داد. انگيزههاي مختلفي براي اين اقدام ذكر شده و طبق برخي تحليلها ميتوان به نكاتي همچون ايجاد ظرفيت بيشتر و بهتر براي اخوان المسلمين اردن با ريشههاي فلسطيني جهت حضور در نظام سياسي اردن اشاره كرد.
4- سوريه همچنان با ميزباني از حماس و ساير گروههاي مقاومت فلسطيني، رهبري اردوگاه بازدارنده عربي را بر عهده دارد، اما بطور همزمان ميكوشد شكاف دروني فلسطين را حل و وحدت صفوف فلسطينيان را حفظ كند. سوريه خواستار آن شد كه در صورت ادامه تجاوزگري رژيم صهيونيستي به نوار غزه و محاصره مردم فلسطين، در پيشنهاد صلح عربي تجديد نظر شود. سال 2009 مذاكرات اسرائيل- سوريه كه بطور غيرمستقيم با وساطت تركيه پيش ميرفت، قطع شد كه البته تشكيل دولت راستگراي تندرو با رهبري نتانياهو در اين مسأله مؤثر بوده است.
5- اما در لبنان نيز مصيبتهاي پناهندگان فلسطيني و محروميتشان از بسياري حقوق شهروندي همچنان ادامه دارد. با وجود آنكه طبق يك تفاهم فلسطيني و لبناني مسئله اسكان آوارگان رد شده بود، اما همچنان برخي ميكوشيدند از اين مسأله بعنوان سلاحي جهت محروم كردن فلسطينيان از حقوق انساني و عادي خود بهره برند. پرونده بازسازي اردوگاه "نهرالبارد " نيز كه در تابستان 2007 بر اثر درگيريهاي ارتش لبنان با جنبش فتح الاسلام ويران شده بود، با وجود برنامهريزيها و سرمايه گذاري لازم با تزلزل فراواني روبرو شد و در نهايت در 26/10/2009.آغاز شد. ماجراي وجود سلاح فلسطيني در اردوگاهها و خارج از آن يكي از علل درگيريهاي سياسي بود مبني بر تحويل اين سلاحها و اينكه تحويل اين سلاحها قدرتي براي دولت لبنان در حمايت از اردوگاهها برابر تجاوز رژيم صهيونيستي و يا اعطاي حقوق شهروندي به فلسطينيان خواهد بود.
6- عربستان سعودي در سال 2006، نقش واسطه جهت از بين شكاف فلسطين را نپذيرفت و آن را به مصر واگذاشت و خود سياست "اعتدال " را پيش رو گرفت. عربستان در كنفرانس دوحه شركت نكرد، اما همچنان بصورت رسمي و ملي، پشتيبان مالي بزرگ عربي براي فلسطين به شمار ميآيد. تا اواخر سال 2009 و با پذيرش استقبال از خالد مشعل كه اوايل سال 2010 از عربستان بازديد كرد، شاهد سردي روابط ميان عربستان و حماس هستيم. بدنبال اين مسأله زمينه براي سفر رهبران حماس به برخي كشورهاي حاشيه خليج فارس همچون امارات، بحرين، قطر و كويت فراهم شد تا حماس نيز بتواند ديدگاههاي خود را بعد از آنكه موضعگيري برخي كشورها بر اثر شكاف داخلي فلسطين و عدم امضاي پيشنهاد صلح مصر، نسبت به حماس خراب شده بود مطرح سازد.
7- عادي سازي روابط ميان رژيم صهيونيستي و برخي كشورهاي عربي كه تفاهمنامه صلح را امضا كردهاند، علي الخصوص مصر و اردن، همچنان در حد مشخصي باقي مانده، در تمامي كشورهاي عربي از جمله مصر و اردن كينه مردم، مانع خروج عادي سازي روابط با اين رژيم از چارچوب رسمي شده است. جنگ رژيم صهيونيستي در نوار غزه و محاصره آن منجر به افزايش كينه و دشمني عليه اين رژيم گرديده است.
حجم صادرات رژيم صهيونيستي به مصر در سال 2009 به 134 ميليون دلار رسيد كه اين مقدار در سال 2008، 139ميليون دلار بوده است؛ از طرفي واردات رژيم صهيونيستي از مصر از 132 مليون دلار در سال 2008 به 271 ميليون دلار در سال 2009 افزايش يافت. صادرات رژيم صهيونيستي به اردن نيز از 288 ميليون دلار در سال 2008 به 231 ميليون دلار در سال 2009 كاهش يافت؛ اما واردات اين رژيم از اردن با كاهش از 106 ميليون دلار در سال 2008 به 70 ميليون دلار در سال 2009 رسيد.
8- انتظار نميرود سال 2010 تغييرات واقعي در موضعگيري اعراب نسبت به مسئله فلسطين رخ دهد. اين بدان معناست كه اين ارتباط همچنان دچار مشكلاتي است كه نقش اعراب را بسيار كمتر از چيزي كه ميتواند باشد، قرار ميدهد و دستور العملهاي ويژه، اعتبارات و تلاشهاي منطقهاي هر دولتي مانع از رشد عمليات مشترك عربي در خدمت به مسأله فلسطين خواهد شد.