امروزه دانش بشر از تأثير اضطراب و فشارهاي رواني بهعنوان عامل مهم در بروز بيماريهايي همچون سكته قلبي، سرطان و غيره ياد ميكند لذا دانش و آگاهي ما نسبت به مهارتهاي درماني و روشهاي كنترل و تحمل تنيدگي اهميت زيادي مييابد كه ميتواند بر سرنوشت ما در مسير پر پيچ و خم زندگي تأثير بهسزايي بگذارد.
امروزه كمتر بيماري را ميتوان يافت كه رد پايي از استرس در آن به چشم نخورد. و به حق ميبايد استرس نامطلوب را بيماري قرن ناميد؛ واكنشي كه همچون يك غده سرطاني روزبهروز در حال ريشه دوانيدن در جامعه است و هر روز كه ميگذرد طيف گستردهتري از اقشار جامعه را دربر ميگيرد از كودكان كم سن و سال گرفته تا افراد مسن، لذا بسيار ضروري است كه با تغيير و اصلاح شيوه زندگي خود در حذف اين بيماري بكوشيم.
پيامدهاي زندگي ماشيني همراه با تغييرات اجتماعي سريع، روند رو به رشد تكنولوژي، مشاغل مغاير با روح آدمي و تنوع بسيار زياد آنها، گرفتاريهاي اقتصادي، تراكم جمعيت، فاصله گرفتن از طبيعت كه نتيجه رويكرد زندگي ماشيني بدون ساختار مناسب و مغاير با طبيعت انساني و روانشناختي اوست، تغيير نرمهاي اجتماعي، فقدان كنترل بر زندگي شخصي، آلودگيهاي زيستمحيطي و صوتي، آسايش و آرامش نامطلوب اجتماعي و فردي، همه و همه منجر به بروز اختلالات مربوط به استرس يا فشار رواني(تنيدگي) ميشود. طبق تحقيقات انجام گرفته در مراكز پزشكي آمريكا66درصد عوامل ايجاد بيماريهاي جسمي ناشي از استرس است.
اثرات استرس شامل جويدن ناخن، تيكهاي عصبي، تشويش ذهن، رفتارها و افكار وسواسگونه، بيخوابي و بدخوابي، اسپاسم و فشارهاي عضلاني، اضطرابات مزمن، افسردگي، عدماعتماد به نفس، ترسها، كم اشتهايي و يا پراشتهايي بيش از حد، اختلالات گوارشي، يبوست، گردش خون ضعيف، تنفسهاي سخت، طپش قلب، لكنت زبان، سردردها، شروع و يا تداوم عادتهاي بد همچون وابستگي به سيگار، مسكنها، غذا، و كافئين و غيره است. هر يك از اين مشكلات رواني بهخودي خود ميتواند آغازگر انواع مختلف بيماريهاي ديگر جسمي باشد.
امروزه از استرس تعاريف متفاوتي ميشود اما آنچه پيداست جدا از تعارف بعضاً پيچيده و متفاوت آن، اين واژه براي انسان امروزه كاملاً ملموس و حس شده است و بهگونهاي در عين شناخته شده بودن، مرموز است چراكه بسياري از افراد در عين دچار شدن به اضطرابات شديد و افسردگيهاي حاد از وجود آن بيماري در خود غافل هستند. كافياست نگاهي به افراد دوروبر خود بيندازيد تا ياس و دلمردگي و اضطرابات را در چهرههاي بسياري از آنها مشاهده كنيد.
هانس سليه در دهه 1950، براي نخستين بار مفهوم «استرس» را متداول ساخت. سليه معتقد بود كه همه افراد به تمام انواع شرايط تهديدكننده، به يك شكل واكنش نشان ميدهند و او اين را «نشانگان انطباق عمومي» مينامند. سليه معتقد بود كه علاوه بر انگيختگي سيستم عصبي سمپاتيك، ساير سيستمهاي بدن نظير قشر غدد فوق كليوي و غده هيپوفيز هم ممكن است در واكنش به تهديد دخيل باشند.
براي نمونه، مواد شيميايي مانند اپينفرين (آدرنالين) ميتوانند از طريق بازدارندگي فعاليتهايي چون گوارش، توليد مثل، ترميم بافتها، و واكنشهاي ايمني، باعث تمركز توجه بدن به حفظ فوري خود شوند. به گفته سليه، نهايتاً پس از رفع شدن تهديد، فعاليتهاي بدن به حالت عادي برميگردد و بدن دوباره روي بهبود يافتن و رشد تمركز ميكند. اما چنانچه تهديد، طولاني و مزمن باشد، انگيختگي هيچگاه «خاموش» نميشود و سلامت شخصي به خطر ميافتد. مثلاً درصورت سركوبشدن مداوم سيستم ايمني، شخص بيشتر از معمول در برابر عفونت آسيبپذير ميشود و به اين ترتيب ميتوان توضيح داد كه چرا بعضي افراد سريعتر از ديگران بيمار ميشوند.
صرفنظر از درست يا نادرست بودن نظريه سليه، روانشناسي و نيز پزشكي و فرهنگ عامه، مفهوم «استرس» را بهعنوان يك واقعيت ناخوشايند زندگي، پذيرفتهاند.در اوايل قرن بيستم، پژوهشهاي والتر كانن در روانشناسي زيستشناختي (بيولوژيك)، او را به توصيف واكنش «مقابله يا گريز» سيستم عصبي سمپاتيك نسبت به تهديدها، رهنمون ساخت. كانن دريافت كه انگيختگي نسبت به يك تهديد شامل چند عنصر مختلف است كه بدن ما را از نظر فيزيولوژيك آماده ميسازد يا در مقابل تهاجم ايستاده و مبارزه كند و يا از خطر بگريزيد.
نشانههاي اوليهاسترس عبارتنداز: افزايش ضربان قلب و فشار خون، افزايش تعريق، دقيقتر شدن شنوايي و ديد، خشم و عصبانيت و سرد شدن دستها و پاها، زيرا خون به جاي اندامهاي انتهايي به طرف عضلات بزرگ هدايت ميشود تا براي مقابله يا گريز، آمادگي وجود داشته باشد. در واقع ميتوان گفت بدن انسان در مقابله با تنيدگي از الگوي مشخصي پيروي و فرايند عصبي شيميايي معيني را طي ميكند. از نظر فيزيولوژيك استرس، بهصورت اعلام خطر در مغز ثبت ميشود.
هيپوتالاموس احساسات و عواطف اين خبر را تفسير ميكند. هيپوتالاموس اخطار الكترو شيميايي به غدد هيپوفيز در مركز جمجمه ميفرستد.غدد هيپوفيز آغاز به ترشح هورموني براي تحريك قشر غدد فوق كليوي ميكند، غدد آدرنال فعال ميشود و كورتيكوئيد ترشح كرده در جريان خون ميريزد و اين پيامهايي را به ساير غدد در سراسر بدن ميبرد، در نتيجه، طحال براي عمل آماده شده، گلبولهاي قرمز اضافي وارد جريان خون ميشوند، اكسيژن و غذاي اضافي وارد سلولهاي بدن ميشود، قدرت لخته شدن خون ازدياد مييابد، كبد، مواد قندي و ويتامينها را رها ميسازد، ضربان قلب بيشتر ميشود، تنفس تغيير ميكند، خون از پوست و احشا به ماهيچهها و مغز جاري ميشود، دستها و پاها سردتر ميشوند و كل سازوكار (ارگانيسم) بهصورت آماده براي حمله و يا فرار درميآيد.
طي اين مرحله كه ممكن است از چند ساعت تا چند روز به طول انجامد، بدن عملاً براي مبارزه با عامل فشار آماده است كه اگر براي مدتي طولاني اين حالت فوقالعاده پايدار بماند، ذخاير انرژي بدن بهتدريج تخليه ميشود. بنابراين جسم تا حد زيادي در برابر بيماريها و بد كار كردن اعضايش آسيبپذير ميشود. اين همان جايي است كه بيماريها آغاز به تظاهر ميكنند و ممكن است به صورت اضطراب، افسردگي، خستگي، عصبانيت، وسواس، پيري زودرس و سرماخوردگي، بياشتهايي، سردرد، فشار خون بالا، سكته قلبي، روماتيسم، ميگرن و آنفلوانزا رخ بنمايد.
*هيپنوتراپ و كارشناس ارشد انرژيدرماني
بهنام لطفي فر