بشر مفهوم رنگ را از طبيعت و پديدههاي آن آموخته است، بنابراين شناخت رنگ همزمان با تاريخي است كه بشر عناصر و ساختههاي طبيعي را درك كرده است.
رنگ و نور، همواره در قالب بخشهايي اساسي از حيات ما روي كره خاكي مطرح بودهاند. يكي از نخستين آثار ثبت شده از نيروي جادويي رنگ را ميتوان در غارهاي لاسكو و آلتاهيرا مشاهده كرد. در اين نمادها نقاشيهاي تزييني از انواع حيوانات، زينت بخش ديوارهاي داخلي شده است.
رنگها پديده قابل تحسيني هستند، چنان كه امروزه براي همه افراد غيرممكن است كه جهان را بدون رنگ تصور كنند چرا كه پديدهاي است كه همه جا حضور دارد و نقش بازي ميكند و در نگاهي تمام ارتباطات به كمك رنگها انجام ميشود. علاوه بر اين، رنگها براي زندگي انسان ضروري به نظر ميرسند و نقش مهمي در زندگي عاطفي و معنوي ما بازي ميكنند. انسانهاي اوليه كلبههاي محقر خود را با انواع رنگها آراسته و همچنين وسايل مورد نياز و تجهيزات و لباسها و غيره را با آن تزئين ميكردند. انسان در تمام دوران با رنگ سرو كار داشته و به نحو شايستهاي به آن توجه داشته و رموز آن را شناخته و از رنگ استفاده نموده است.
غايت و هدف همه مجاهدتهاي هنري بيرون كشيدن و استخلاص ماهيت و سرشت معنوي فرم و رنگ و آزادي آنها از زندان دنياي مادي است.از چنين آرزو و سودايي است كه هنر غيرمادي نشات ميگيرد. دنياي ما با ابداع و خلاقيت شكل گرفته است. ما بناهايي ميسازيم كه محتواي آنها در عملكردشان نهفته است، در عين حال بناها سمبل افكار و عقايد نيستند، بلكه تجسم افكاري هدفدار هستند. امروزه انسان در زندگي روزمره، صنعتي و مدرن خود بسيار به عامل زيبايي نياز دارد. بيشك يكي از مهمترين عوامل ايجاد زيبايي، عنصر رنگ است كه تنوع لطافت و زيبايي كافي را به زندگي ميبخشد.
رنگها روح دارند و زندهاند، رنگها كلمهاند و مشابه كلمات سخن ميگويند: از سبز جنگلها، از راز آبي آسمان و درياها، از شفافيت و زلالي قطرات باران و از پاكي سفيد برف؛ بايد گفت كه رنگها از روح آدمي و دنياي پر رمز و راز انسان سخن ميگويند. پژوهشگران، روانشناسان و هنرمندان بسياري به مطالعه رنگ پرداختهاند، كاربردهاي مختلف آن را بررسي كرده و از اين پديده عجيب و زيبا در زمينههاي مختلف هنر و علم به نحواحسن استفاده ميكنند.
پديدهاي چون رعد و برق ما را ميترساند. ولي رنگهاي رنگين كمان و نور ستاره شمالي روح را تعالي ميبخشد و آن را تهذيب ميكند. رنگين كمان، سمبل صلح است. رنگينكمان نشانگر تجربه ناب رنگي است. فقط كساني كه عاشق رنگ هستند ميتوانند زيبايي و كيفيت ذاتي آن را درك كنند. نور اولين پديده در جهان است كه ازطريق رنگها روح و طبيعت زنده جهان را برايمان آشكار ميسازد. ليكن قدم نهادن به اين وادي نيز بدون عبادت خالق، نور آسمانها و زمين و اساسا بدون انسان شدن ميسر نيست.
رنگها نيروها و انرژيهاي درخشندهاي هستند كه چه آگاه و چه ناخودآگاه روي ما اثر مثبت و منفي خواهند داشت. اثرات رنگ نه تنها از لحاظ بصري بلكه از جنبههاي روانشناسي و روانشناختي نيز بايد بررسي شوند.
رنگ مثل صدا يك احساس است. يكي از ملاحظات روانشناختي رنگ كه در كاربرد هنري رنگ اهميت دارد، بررسي تأثير متقابل رنگهاست كه ميبايست بعضي از عوامل اساسي (پارامترهاي رنگ) را مد نظر داشت. جلوه يا اثر هر رنگ در جوار رنگ ديگر تغيير ميكند. هر رنگ نسبت به ديگري ميزان تيرگي يا روشني ذاتياش را مينماياند. معكوس كردن اين ترتيب طبيعي، ناسازگاري رنگي به بار ميآورد. هر رنگ داراي سه صفت يا سه بُعد ديداري مستقلا تغييرپذير است: فام، درخشندگي و پرمايگي. فام يا تن يا توناليته صفتي از رنگ است كه جايگاه آن را در سلسله رنگي (از قرمز تا بنفش) ـ معادل با نور طول موجهاي مختلف در طيف مرئي ـ مشخص ميكند قرمز، زرد و آبي را فامهاي اوليه مينامند و چون مبناي ساير فامها هستند، رنگهاي اصلي نيز نام گرفتهاند. اما بيان رنگي فقط متاثر از توناليته نيست، بلكه تحتتاثير اشباع و شدت هم قرار ميگيرد. فامهاي ثانويه عبارتند از: نارنجي، سبز و بنفش كه از اختلاط مقادير مساوي از دو فام اوليه حاصل ميشوند.
اشباع، كيفيتي است كه به خالص بودن رنگ مربوط ميشود و معرف تناسبي است كه در آن هرتن بهخاطر حضور گوناگون نورهاي سفيد كم و بيش به آخرين حد خالصي خويش نزديك ميگردد. شدت (روشنايي) نيز، قدرت رنگي را بيان ميكند.
رنگهاي درخشان به تنهايي جذاب هستند اما اگر در يك الگو يا رديفي منظم قرارگيرند از نظر بصري تاثير بيشتري خواهند داشت. اين نوع آرايش يك ساختار ساده را بر اين رنگها حاكم ميكند و در نتيجه يك مفهوم و يا نوعي نظم را، وراي حضور محض رنگها، منتقل خواهد كرد. پديدههاي بصري، معنوي و رواني در حيطه رنگ و هنرهاي رنگ روابط مشترك زيادي دارند. اگر رنگ مهمترين وسيله بيان حالت و مفهوم باشد، تركيب رنگ بايد از سطوح رنگ شروع شود و اين سطوح، خطوط را مشخص خواهند كرد. كسي كه اول خطوط را رسم ميكند و بعد رنگ را بدان ميافزايد، هرگز نخواهد توانست يك اثر رنگي خوب و واضح به تصوير بكشد. رنگها، ابعاد و جهات مخصوص به خود را دارند و سطوح را به شيوه خود ترسيم ميكنند. شايد به نظر عجيب برسد كه در حوزه حس بصري رنگ، حرارت را ميتوان تشخيص داد.
شكلها نيز داراي خصوصيت گويا و معني دار نظام زيباشناختي خود هستند. در طراحي، اين كيفيتهاي معنيدار شكل و رنگ ميبايست با يكديگر مطابقت داده شوند، يعني شكل و رنگ در معنيدار بودن و مفهوم خود يكديگر را تاييد و اثبات نمايند. سه شكل اصلي مربع، مثلث و دايره نيز مانند سه رنگ اصلي قرمز، زرد و آبي داراي خصوصيات مفهومي و بياني مشخص هستند. مربع، نمايانگر ماده، وزن و حدود مشخص است و حسي از كشش و امتداد و تجربه حركت را القاء ميكند. مربع با رنگ قرمز منطبق است و وزن حجم قرمز با شكل سنگين و ساكن مربع مطابقت دارد. مثلث با زواياي حاد و تند، تاثير ستيزهجويي، پرخاش و تهاجم را ايجاد ميكند. مثلث سمبل تفكر است و حالت و خصوصيت بيوزن آن با زرد روشن هماهنگي دارد. دايره برعكس مربع، احساسات را ملايم و معتدل ميكند و حس آرامش و حركت آرام و آهسته را القاء مينمايد. دايره سمبل روح است كه در درون خود همواره در حال حركت است.
تطابق و تناسب هر رنگ با شكل مربوط به خود مستلزم همانندي و توازن است. اگر رنگها و شكلها در بيان مفاهيم و حالات توافق داشته باشند، تاثيرات آن دو چندان خواهد بود. مطالعه پيرامون احساس رنگ دقيقا با اثرات رنگ در طبيعت آغاز ميشود بدين معني كه تاثير حسي حاصله از اشياي رنگين روي حس بينايي خود را بررسي ميكنيم.
مرتضي جماليان / جامجم