یک یادگاری ست...
یک یادگاری ست درد دایی جون از یک جزیره با نام مجنون دیروز او شد حالش کمی بد آن وقت یک ماسک بر صورتش زد تا سرفه می کرد همراه خس خس بی تاب می شد زندایی نرگس دیروز خیلی تب داشت دایی با او چه کرده این شیمیایی! لبخند می زد با آن همه درد پشت سر هم هی سرفه می کرد اما شکایت از او ندیدم بسیار خوب است دایی حمیدم
مريم هاشم پور
|
|
|
|
|
|
نوشته شده
در
پنجشنبه 4 دي 1393
توسط
مدیر پرتال
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|