آيا هيچوقت اين تجربه را داشتهايد كه وقتي در آخر هفته، به هفته گذشته نگاه ميكنيد ميبينيد كلي كار كه براي آن هفته در نظر گرفته بوديد، ناتمام مانده يا اصلا شروع نشده است؟ وقتي شروع به كاري ميكنيد، زمان، ذيقيمتترين چيزي است كه در دست داريد و نتايج حاصله مستقيما ناشي از چگونگي سپري كردن زمان خواهد بود. شما نميتوانيد بيش از زماني كه در اختيار هر كسي است، زمان بخريد و زمان همواره در عبور و گذر است. اما با اين زمان محدود و حجم زيادي از كارها كه بر سرتان ريخته چه بايد كرد؟ بهترين روش اين است كه كارايي خود را بيشتر كنيد تا در زمان كمتر، نتايج موثرتري به دست آوريد.
اولين قدم براي مديريت بهتر اين نعمت ارزشمند، يعني زمان، فهميدن اين قضيه است كه در حال حاضر چگونه وقت خود را سپري ميكنيد. اگر براي مدت يك روز، صورت كارهايي را كه انجام دادهايد همراه با زمان دقيق يادداشت كنيد، نتايج فوقالعادهاي درخصوص نحوه سپري كردن زمان خود به دست ميآوريد. سعي كنيد يك روز كامل، زمان آغاز و پايان هر كاري را يادداشت كنيد و فاصله زماني هر عملي را به دست آوريد. ميتوانيد اين كار را در ساعات كاري يا حتي در كل طول روز انجام دهيد. در پايان روز، كل زمانهاي خود را در چند گروه كلي دستهبندي كنيد. به اين وسيله درمييابيد كه چند درصد از زمان شما به هر نوع كاري اختصاص يافته است. اگر ميخواهيد نتايجتان دقيقتر باشد، براي يك هفته اين كار را انجام داده و درصد كل زمان گذرانده شده روي هر نوع فعاليت را به دست آوريد. تا جايي كه ميتوانيد به جزئيات توجه كنيد.
ممكن است با به كارگيري اين روش، با كمال تعجب متوجه شويد كه تنها كسر كوچكي از زمان كاري خود را صرف كاري كه واقعا بايد انجام دهيد ميكنيد و در واقع زمان مفيد كاري شما در طول روز چند دقيقه بيشتر نيست.
حال زمان آن است كه نتايج حاصله را تحليل كنيد. ببينيد كه چند ساعت در طول هفته واقعا كار ميكنيد و بقيه زمان خود را صرف چه كارهايي ميكنيد؟ چك كردن پست الكترونيكي، صحبت با همكاران، غذا خوردن، روزنامه خواندن يا كارهاي غيرضروري ديگر.
راندمان شخصي خود را محاسبه كنيد. درواقع نتايج حاصله و درآمد شما ناشي از تعداد ساعات كمي است كه كار ميكنيد سپس بايد تصميم بگيريد كه شروع به ثبت راندمان روزانه خود كنيد به اين صورت كه مقدار زمان سپري شده روي كار واقعي را بر كل زمان گذرانده شده در محل كار تقسيم كرده و عدد حاصله را به عنوان راندمان و كارايي خود به حساب آوريد.
با اين كار احتمالا خواهيد ديد كه مثلا كارايي شما 25 درصد يا حتي كمتر است و با صرف زمان بيشتر در محل كار، درواقع زمان خود را به راحتي هدر دادهايد.
اگر شما تاكنون سعي كردهايد قوانيني براي خود وضع كنيد تا كاري كه انگيزهاي براي آن نداريد انجام دهيد، احتمالا همواره شكست خوردهايد. خيلي وقتها تصميم به سختتر كار كردن، حتي موجب كاهش راندمان فردي ميشود. يك راه جالب وجود دارد و آن فريب دادن مغز است. مثلا به خود بگوييد من از فردا به جاي 8 ساعت، تنها 5 ساعت در محل كار به فعاليت شغلي خواهم پرداخت و بقيه روز اصلا كار نميكنم.
با كمال تعجب خواهيد ديد كه تمام اين 5ساعت را به طور تقريبا كامل كار خواهيد كرد و راندمان شما به بالاي 90 درصد خواهد رسيد. با اين كار در ساعات كاري كمتر، به راندمان بيشتري دست خواهيد يافت. وقتي مغزتان درك كند كه ساعات كاري شما كمتر است، به طور ناگهاني كاراييتان بيشتر ميشود چون بايد اين اتفاق بيفتد. درواقع وقتي مغز، زمان كمتري را پيشروي خود ببيند، عملكردش بيشتر از وقتي خواهد بود كه زمان نامحدودي در پيش رويش باشد. حال كمكم ساعات خود را افزايش دهيد در حالي كه راندمان خود را بالا نگه داشتهايد. پس از چند هفته با افزودن تدريجي زمان كاري خود ميتوانيد به راندمانهاي بالاي 80 درصد دست يابيد.
قدرت شفافيت هدف
يكي از افراد موفق در زمينه مسائل مالي كه از يك ورشكسته كامل به يك ميليونر تبديل شد، عنوان ميكند كه براي موفقيت دو چيز لازم است: اول اين كه بايد تصميم بگيريد كه دقيقا چه چيزي ميخواهيد چرا كه بيشتر افراد در كل زندگي خود واقعا اين موضوع را نميدانند و دوم اين كه شما بايد تعيين كنيد كه چه هزينهاي بايد براي دستيابي به آن موفقيت خاص بپردازيد و سپس تصميم به پرداخت اين هزينه بگيريد.
اهداف و آرزوهاي واضح براي دستيابي به موفقيت در هر كاري لازم است. اگر شما وقت كافي صرف روشن كردن اين مطلب كه واقعا چه ميخواهيد، نكنيد، هرگز به خواسته خود نميرسيد. در غياب يك مسير روشن در زندگي، شما به بيراهه خواهيد رفت. ممكن است كارهاي جالبي انجام داده و به ثروت برسيد اما در نهايت به آنچه كه واقعا تمايل داشتهايد نخواهيد رسيد و احساس خواهيد كرد كه راه درستي را انتخاب نكردهايد و در آخر از خود ميپرسيد: چرا من اينجا هستم؟
شايد كسي تاكنون به شما نياموخته باشد كه اهداف خود را روشن كنيد. يك مانع مهم در تعيين اهداف، ترس از اشتباه است. شما بايد تصميم بگيريد، حتي اگر آن تصميمي نادرست باشد. بدترين اتفاق ممكن، اين است كه شما هيچ تصميمي نگيريد. تعيين هر هدفي، هرگونه كه باشد، بهتر از انتخاب نكردن راه است. اگر ندانيد كه به كجا ميرويد هر روز شما توام با يك خطا خواهد بود. اكثر افراد بيشتر وقت خود را صرف كارهايي ميكنند كه منجر به موفقيت ديگران ميشود. اگر شما تصميم نگيريد كه واقعا چه ميخواهيد، در واقع تصميم گرفتهايد كه آينده خود را در دست ديگران قرار دهيد و اين يك اشتباه بزرگ است. با كنترل خود و اينكه بدانيد به كجا ميرويد، به حس فوقالعادهاي از كنترل كه بيشتر افراد در كل طول زندگيشان تجربه نميكنند، خواهيد رسيد.
اهداف واقعي را ميتوان به صورت بله و خير بيان كرد يعني اگر از شما پرسيده شود كه به هدف «پول بيشتري به دست آوردن» رسيدهايد، شما نميتوانيد يك پاسخ بله يا خير بگوييد چون اين يك امر نسبي است اما اگر از شما بپرسند كه به بالاي برج ايفل رسيدهايد يا نه ميتوانيد با بله يا خير پاسخ دهيد.
اهداف بايد به شكل مثبت و در زمان حال نوشته شوند. هدفي كه نوشته نشود، بيشتر جنبه تخيل دارد. اهدافتان را به شكل چيزهايي كه ميخواهيد، بنويسيد نه چيزهايي كه نميخواهيد. اگر روي آنچه نميخواهيد تمركز كنيد، آن چيزها را به سمت خود جذب ميكنيد. اگر اهداف خود را به زمان آينده بنويسيد، ذهن، همواره آن را به آينده ارجاع ميدهد. بايد هدف را به زمان حال بيان كنيد تا ذهن در جهت عملي كردن آن در زمان حال تلاش كند. سعي كنيد از كلمات قاطعانه استفاده كنيد و از كلماتي مثل «احتمالا، ميتواند، ممكن است» اجتناب كنيد.
نشستن و منتظر اتفاقات خوب بودن، بدون كوچكترين اقدامي، تنها يك خواب و خيال است. شما علاوه بر انتخاب آگاهانه اهداف روشن بايد براي رسيدن به آنها به طور فيزيكي هم تلاش كنيد.
وقتي شما اهداف روشني براي خود اختيار ميكنيد، تصميمگيريهايتان نيز سريعتر و راحتتر خواهد شد؛ چراكه ميدانيد به كدام سمت ميرويد و كدام تصميمات شما را به اهدافتان نزديكتر و كدام يك شما را از آنها دورتر ميسازد. با اين روش اهداف خود را با قدرت تمركزتان، بيشتر به واقعيت بدل كنيد.
مترجم: الهه عيوضزاده
منبع: Stevepavlina.com