به گزارش خبرنگار مهر، دکتر نصرالله حکمت استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه شهید بهشتی یکی از اندیشمندان در حوزه عرفان ابن عربی است. کار نخست وی در این حوزه ترجمه تعلیقات دکتر ابوالعلا عفیفی بر فصوص الحکم است به نام "شرحی بر فصوص الحکم" که توسط انتشارات الهام به چاپ رسید.
اینک اثری دیگر را با عنوان "تقلید از خدا" فصلی نوین را در ابن عربی شناسی می گشاید که متن فتوحات مکیه را می خواند و تفسیر می کند. ابن عربی شناسی موجود، بیشتر مولود کتاب فصوص الحکم، آن هم با شرح و خوانش قیصری است و ابن عربی فتوحات و سایر آثار، تقریبا ناشناخته است.
کتاب فتوحات هیج گونه شرح و تفسیری ندارد؛ همین امر سبب شده است که به هنگام خواندن آن، این احساس در ما پدید می آید که با مولف متن، بی واسطه و مستقیم مواجه شده ایم. در عین حالف این متن از ان گونه متون نیست که با خواندن بخش هایی از آن، مطوئن شوی که سیمایی از مولف آن را دیده ای. نه هرگز چنین نیست.
اساسا وضعیت و ساختار این کتاب، با کتاب هایی که ما امروز می شناسیم و به آنها خو کرده ایم، متفاوت است. همه کتاب های امروزی و بسیاری از کتب پیشین نظم و ترتیب و فصل بندی و ساختار خاصی دارند که با مراجعه به فهرست محتویات آنها می توانیم به فصل مورد نظر مراجعه کنیم و آنچه را که می خواهیم به دست آوریم. اما در این کتاب به گونه دیگری است. به تعبیر نویسنده احوال این کتاب، احوال انسانی است که در سرار عمر خویش، همه چیز را همواره و در اشکال گونان تجربه می کند و با آنها به سر می برد؛ این احوال تابع هیچ منطقی برای فصل بندی و نظم و نیق نیست. به راستی کدام انسان است که برای گریه و خنده، غم و شادی، قبض و بسط خویش برنامه ریزی و فصل بندی داشته باشد.
کار ما در این متن خوانی و تفسیر چنین بوده است که نخست یکی از ابواب فتوحات را که حاوی بحث درباره"معرفت شناسی عرفانی" است را انتخاب کرده ایم. بخش عربی و ترجمه فارسی آن امده است. بعد از آن به تفسیر این ابواب پرداخته شده است. نویسنده یادآور می شود که شیوه تفسیرش برگرفته از خود کتاب فتوحات است.
در مدخل این کتاب به موضوع آن پرداخته است و می گوید: موضوع بحث ما، نظریه "تقلید از خدا" در معرفت شناسی عرفانی ابن عربی است. جایگاه طرح این مبحث در عرفان ابن عربی، پس از "نقد عقل" است. یکی از نخستین گام های اساسی در سنت عرفان نظری جهان اسلام، نقادی عقل است. این که می گویند عرفا مخالف عقلند و عقل ستیز، از مشهورات بی اساس است و کسانی آن را تکرار می کنند که با عرفان نظری، آشنایی ندارند. هیچ عارف حقیقی و مومن راستینی به خود اجازه نمی دهد که کوچک ترین تحقیری نسبت به عقل روا دارد. عقل بزرگترین حجت درونی است که خدا در وجود آدمی، تعبیه کرده است.چگونه می توان آن را دست کم گرفت؛ یا با آن ستیزه کرد؟
عرفای مسلمان نه تنها کوچک ترین جفایی در حق عقل روا نداشته اند، بلکه به اعتقاد نگارنده در قله وفای به عقل قرار دارند. چرا که در نخستین گام سلوک معرفتی خود، به "عقل شناسی" پرداخته و همه جوانب عقل را به دقت واکاوی کرده وآن را مورد نقادی قرار داده اند تا توانایی های آن را بشناسند وان را در قلمرو امکاناتش بکار گیرند و بیرون از آن، بکار نبرند.
برای فیلسوف، این مطلب بسیار حائز اهمیت است که بتواند شناخت درست را از شناخت نادرست و غیرمنطبق با واقع، تمییز دهد و راه شناسایی درست را پیدا کند و نشان دهد. تاریخ فلسفه به نحوی تاریخ تلاش انسان برای پیدا کردن راه درست شناخت جهان و انسان است. منطق ارسطویی در راستای تسطیح راه تفکر، جلوگیری از ورود خطا، به جریان تفکر و حرکت فکری، تکون یافته است. پیش از ارسطو و پس از او تا امروز، همه منطق ها و روش هایی که برای درست اندیشیدن، و درست راه بردن عقل وضع شده است به منظور جلوگیری از خطا بوده و همه فیلسوفان درصدد ان بوده اند که با کشف قواعد تفکر درست و رعایت آن قواعد، با تبعیت از منطق مورد نظر خود، ضریب خطای در تفکر را به حداقل برسانند و راه تقرب به حقیقت را هموار کنند.
در سنت فلسفه غرب تا قرن هیجدهم و تا زمان کانت، مسئله اصلی در حوزه معرفت شناسی، روش بوده است. اما سخن کانت این بود که مسئله اصلی در معرفت شناسی، مسئله روش نیست؛ بلکه مسئله" میزان توانایی عقل محض" است. از نظر کانت، پیش از برداشتن نخستین گام در فلسفهف باید به نقد عقل پرداخت و حدود توانایی آن را معلوم کرد.
در جریان فلسفه و عرفان نظری در عالم اسلام مسئله معرفت و شناخت، مسئله ای کاملا جدی و تعیین کننده است. نزد فارابی و ابن سینا، منطق ارسطویی به عنوان قواعد تفکرد صحیح، که رعایت آنها می تواند فکر را از گرفتار شدن در دام خطا، محافظت و نگهداری کندف جایگاه والایی دارد. این دو فیلسوف علاوه بر شروحی که بر منطق ارسطو نوشته اند، مباحث منطقی را با بسط و تفصیل تمام، و طرح مباحثی به منظور بومی کردن منطق ارسطویی و انطباق ان با خصوصیات زبان عربی ارئه کرده اند.
بنابراین کاملا روشن است که مسئله فیلسوف مسلمان، مسئله ارسطو، یعنی مسئله روش نیست. بلکه مسئله او از یک جانب "نقد عقل" و سنجش قوای ادارکی انسان است؛ و از سوی دیگر ایمان آوردن به کسی است که در قله"حدس" نشسته و حقایق را می بیند؛ او کسی جز پیامبر نیست.
در این کتاب 14 فقره در متن کتاب با همان شیوه ای که در ابتدا گفته شد آمده است. و به دنبال آن تفسیر این ابواب آورده شده است این کتاب در 455 صفحه و 2000 نسخه به همت انتشارات الهام به چاپ رسیده و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.