ضريب هوشي يا IQ نزد اغلب افراد شناختهشده است و در مكالمات روزمره نيز كاربرد دارد. ضريب هوشي بالا در معناي عمومي آن براي توصيف افرادي به كار ميرود كه به قول معروف نكتهها را ميگيرند، توانايي درك و تجزيه و تحليل بالايي دارند و احتمالا از خود خلاقيت يا قابليتهاي هوشي و فكري قابل توجهي بروز ميدهند.
در چنين شرايطي انتظار ميرود آنان كه IQ بالاتري دارند در زندگي و كار موفقتر باشند، در حالي كه چنين نيست.
بررسيها نشان ميدهد افراد با ضريب هوشي بالا اغلب موفقيتي متناسب با توانايي هوشي و ذهني خود نمييابند و در مقابل افراد موفق از عامل مهم ديگري برخوردارند كه كليد پيشرفت را در اختيارشان ميگذارد.
اين عامل كارآمد هوش هيجاني (EQ) يا هوش عاطفي ناميده ميشود. هوش هيجاني قلمرو مستقلي از هوش عمومي دارد كه ضريب هوشي بالا را تعيين ميكند و شناخت و كنترل عواطف و هيجانات را شامل ميشود. اين مفهوم نوپا از دهه 90 ميلادي شناخته و مطرح شده است و بسياري از معماهاي قديمي درباره سازگاري انسان با محيط، توان درك حقايق و واقعيتها، منشأ رفتارهايي كه فرد در موقعيتهاي خاص بروز ميدهد و... با آن پاسخ داده ميشود.
كساني كه از هوش هيجاني برخوردارند ميتوانند عواطف خود و ديگران را كنترل كنند، بين پيامدهاي مثبت و منفي عواطف تمايز قائل شوند و از اطلاعات عاطفي براي بهبود فرآيند تفكر، تصميمگيري و اقدامات موثر استفاده كنند. يك بررسي تازه نشان ميدهد بيش از 85 درصد تواناييهاي مديران موفق و افرادي كه با رضايتمندي زندگي خويش را سر و سامان دادهاند به هوش هيجاني آنان مربوط است. اين عامل تعيينكننده رفتار فرد در مواجهه با استرسها محسوب ميشود و تواناييهايي از اين نوع براي فرد به ارمغان ميآورد كه بالطبع مسير موفقيتهاي رنگارنگ زندگي را برايش هموار ميسازد:
ـ ايجاد و تقويت حس مسووليتپذيري
ـ ايجاد زندگي بانشاط و شاد
ـ توانايي برخورد با موقعيتهاي خطرناك عاطفي و رفتاري و مديريت آنها
ـ ايجاد روحيه همكاري و كمك به ديگران
حال بايد پرسيد آيا ميتوان هوش هيجاني را آموخت و در خود تقويت كرد؟ نظرهاي مختلفي در اينباره بيان ميشود كه برآيند آنها بر دشواري و بطئي بودن فرآيند تقويت هوش هيجاني مبتني است.
براي مثال بالا رفتن سن كه با افزايش آگاهيهاي عمومي نسبت به خود، روابط اجتماعي و دنياي بيروني همراه است افزايش هوش هيجاني را در افراد نشان ميدهد. با اين حال نشانههايي از هوش هيجاني شناسايي شده است كه با افزايش آن رابطه علت و معلولي دارند. يعني هم از هوش هيجاني بالا ناشي ميشوند و هم به افزايش آن كمك ميكنند. بالطبع افزايش چنين مهارتهايي از طريق تفكر و مراقبت ميتواند در كوتاهمدت نيز هوش هيجاني فرد را متحول كند. اين نشانهها به شرح زيرند:
ـ توان يادگيري بالاتر
ـ مشكلات رفتاري كمتر
ـ توان بيان هيجانها
ـ گوش دادن به حرفهاي ديگران
ـ حذف خشونت رفتاري، كلامي و بدني
ـ افزايش تعداد دوستان
ـ نشاط و سرزندگي
ـ تحمل بيشتر در برابر مشكلات
ـ احساس خوب نسبت به ديگران
ـ بينش مولد و سازنده نسبت به زندگي، كار و تحصيل.
امين رحيمي
جامجم