شناسايي قلمرو توانايي انسان مانند شناخت نهاد انسان و پيوند عالم و انسان دو راه دارد: «برهان عقلي كامل»؛ «دليل نقلي معتبر».
دليل نقلي معتبر به وحي و الهام وابسته است و برهان عقلي به ضروريات، اوّليات و بديهيات متّكي است. البته اين برهان عقلي هم براساس ﴿فَاَلهَمَها فُجورَها وتَقوها﴾(1) كاشف از اراده الهي و حجّت خداست، چنان كه آن برهان نقلي را ذات اقدس الهي آموخته است.
درباره قلمرو توانايي انسان به دو بحث استعمار و تسخير ميتوان استدلال كرد.
1. استعمار: خداوند از انسان خواسته است كه زمين را آباد كند: ﴿هُوَ اَنشَاَكُم مِنَ الاَرضِ واستَعمَرَكُم فيها﴾(2)؛ يعني ذات اقدس الهي كه بدن و طبيعت و غريزه انسان را از زمين رويانده و برآورده، چنان كه ملكوت و فطرت و جان را از آن سوي طبيعت تنزّل داده: ﴿ونَفَختُ فيهِ مِن رُوحي﴾(3) از او خواسته است كه زمين را آباد كند. «ا س ت» در كلمه «استعمار» نشانگر طلب الهي
است نظير استجابت؛ يعني خداي سبحان آباداني زمين را حتماً از شما خواسته است. كلمه «استعمار» از پربركتترين واژههاي ديني است كه متأسفانه ظلم فراواني در حق آن شده و در شمار منحوسترين كلمات قرار گرفته است. تفصيل اين معني در همين كتاب خواهد آمد.(4)
استعمار حق و صحيح قرآني، اين است كه خداي سبحان قبلاً سپهر و زمين و وسيله آسماني و زميني را فراهم كرده و سپس مهمان (انسان) را آفريده و همه امكانات را به او داده و از او خواسته است زمين را براي خود آباد كند و آزاد و مستقل باشد؛ نه سلطهپذير باشد و نه سلطهگر: ﴿لاتَظلِمونَ ولاتُظلَمون﴾.(5) آنجا كه مستعمِر، خداست و مستعمَر، جامعه بشريت، استعمارِ حق است. در مقابل، استعمار باطل است كه امروزه در جهان هست و آنچه طاغيان عصر داشته و دارند، تخريب و بردگي است؛ گويا عدل و ظلم را جابهجا كردهاند.
خداي سبحان خواسته است كه انسان زمين را آباد كند، پس توانايي انسان اين است كه زمين را «بيت معمور» كند، همانگونه كه فرشتگان، آسمان را «بيت معمور» كردهاند. آباداني ويژه مسجد: ﴿اِنَّما يَعمُرُ مَسجِدَ اللّهِ مَن ءامَنَ﴾(6) يا مجامع علمي، حوزهها و دانشگاهها: «و بالإيمان يعمر العلم»(7) نيست بلكه زمين هم آباداني ميخواهد و برپايه همين بيان نوراني حضرت علي(عليهالسلام) كه مؤمن مراكز علمي را آباد ميكند، زمين را هم اهل ايمان آباد
مينمايند، چنان كه مسجد را: ﴿اِنَّما يَعمُرُ مَسجِدَ اللّهِ مَن ءامَنَ بِاللّهِ﴾.(8)
تعمير زمين، كار توصّلي ديني است و نه تعبّدي، لذا در اصل تحقّق آن قصد قربت لازم نيست. نيز شايد كسي مؤمن به خداوند نباشد و بخشي از زمين را كه در قلمرو حكومت اوست آباد كند؛ ليكن بر اثر آزِ افزون خواهي كه در غير اهل ايمان رايج است، خوي تهاجم به سرزمين ديگران، او را به تخريب و اهلاك حرث و نسل وادارد.
2. تسخير: ذات اقدس الهي توانايي انسان را به زمين محدود نكرده و از عمق درياها تا اوج سپهر را مسخّر او كرده است: اقيانوسها و درياهاي كوچك و بزرگ مسخّر انسان است تا هم كشتيراني كند: ﴿اَللّهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُمُ البَحرَ لِتَجرِي الفُلكُ فيهِ بِاَمرِهِ﴾(9) و هم صيد: ﴿وهُوَ الَّذي سَخَّرَ البَحرَ لِتَأكُلوا مِنهُ لَحمًا طَرِيًّا﴾(10) و هم گوهرهاي دريايي را استخراج كند: ﴿وتَستَخرِجوا مِنهُ حِليَةً تَلبَسونَها﴾.(11) نه تنها تا عمق درياها كه تا اوج سپهر هم مسخّر انسان است: ﴿سَخَّرَ لَكُم ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرضِ﴾(12)
تسخير دو قسم است: 1. خداوند مستقيماً جهان را به سود انسان اداره ميكند تا جهان با نظمي صحيح بگردد: ﴿وسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمسَ والقَمَرَ دائِبَينِ﴾.(13) چنين نيست كه بشر بتواند مسير ماه و خورشيد را برگرداند، مگر به اذن و اراده الهي. مسير سپهر و آسمانها و كهكشانها نيز چنين است و اينها را
خود خداوند به سود بشر تسخير كرده است.
2. حضرت حق به خود انسان قدرت داده است، چنان كه زمين را ذلول و نرم قرار داد تا هرگونه بهرهبرداري از آن براي انسان آسان باشد: ﴿هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلولاً﴾(14)، پس بشر در حيطه فردي و جمعي، آن قدر توان دارد كه از عمق اقيانوس تا اوج سپهر را بررسي كند و آثار علمي و عملي به دست آورد و با آنها تعامل متقابل كند؛ ولي نميتواند طبيعت را از مدار خود خارج كند، مگر به اجازه خدا.
تسخير، صِرف مورد انتفاع واقع شدن چيزي نيست، بلكه تصرّف در آن و رام كردن و در اختيار قراردادن تا حدّ قدرت نيز هست، چنان كه درباره تسخير كشتي و چهارپايان و سوار شدن بر آنها ميفرمايد: ﴿لِتَستَووا عَلي ظُهورِهِ ثُمَّ تَذكُروا نِعمَةَ رَبِّكُم اِذا استَوَيتُم عَلَيهِ وتَقولوا سُبحنَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وما كُنّا لَهُ مُقرِنين﴾.(15) تسلّط بر دريا با كشتي و اقتدار بر اسبها و چهارپاهاي وحشي ديگر كه بيتسخير الهي هيچ يك ممكن نبود، از سنخ تسخير الهي است.
1.سوره شمس، آيه 8.
2.سوره هود، آيه 61.
3.سوره ص، آيه 72؛ سوره حجر، آيه 29.
4.ص273.
5.سوره بقره، آيه 279.
6.سوره توبه، آيه 18.
7.نهج البلاغه، خطبه 156.
8.سوره توبه، آيه 18.
9.سوره جاثيه، آيه 12.
10.سوره نحل، آيه 14.
11.همان.
12.سوره لقمان، آيه 20.
13.سوره ابراهيم، آيه 33.
14.سوره ملك، آيه 15.
15.سوره زخرف، آيه 13.
تفسير انسان به انسان، ص203-206