يكي از مبادي عمل محكم، تواناييهاي صادق است. انسان بايد بتواند تواناييهاي صادق را از تواناييهاي كاذب بازشناسد و براساس قدرت صادق عمل كند. هر كسي بايد شئون علمي و عملي خود و تمام قوا و اجزاي اصلي و فرعي و ذاتي و عرضي و آشنا و بيگانه را بشناسد، تا براي او ثابت شود كه چه قدرتي و چه غريزه و طبيعتي در نهان و نهاد او به
دست خداي متعالي تعبيه شده است و بداند كه آن امانت الهي است و بايد آن را حفظ و تعديل كند؛ نه تعطيل.
هيچ طبيعت و غريزهاي را نبايد تعطيل كرد. هيچ يك از شهوت، غضب، وهم و خيال و حس باطل نيست و هر كدام در مورد خاص خود، حق است، چون خدا آنها را آفريده است، پس بايد تعديل شوند؛ نه تعطيل.
تأثير هنر واهمه، خيال، متخيّله و حس در بسياري از علوم روشن ميشود؛ امّا اگر با بررسيهاي عميق علمي ثابت شد فلان شيء كه به درون انسان راه يافته است، ويروسي مزاحم و بيگانه است و همراه با فطرت و طبيعت و غريزه انساني خلق نشده است، بايد آن را تعطيل و طرد كرد؛ مانند حس برتري طلبي، خوي هوسراني و سركشي و فسادگري: ﴿اِذا دَخَلوا قَريَةً اَفسَدوها وجَعَلوا اَعِزَّةَ اَهلِها اَذِلَّةً﴾(1)؛ ﴿واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسلَ﴾.(2)
اصل نيروي غضب، شهوت و... اگر تعديل شود، بركت است، پس ناچار بايد قدرت بيمار و كاذب و توانايي وهمي و خيالي را شناسايي و طرد كرد و تواناييهاي صادق و راستين را حفظ، تعديل و تكميل نمود.
شناخت تواناييهاي صادق از كاذب و جدا كردن توانايي صحيح از سقيم، در بُعد علم و عمل، هم نيازمند منطق قوي است كه انديشهها را به جزم صائب علمي هدايت كند و هم محتاج اخلاق است كه انگيزهها را به عزم صالح عملي ره نمايد و حبّ و بغض بيجا را تعديل كند: همانگونه كه دوستي چيزي به
كوري و كري ميانجامد: «حبّك للشيء يعمي و يصم»(3)، دشمني با چيزي نيز چنين است: «بغضك للشيء يعمي و يصم» و اخلاق، انسان را به مقامي ميرساند كه نه تنها حبّ چيزي او را كور نكند، بلكه بينا و بيناتر كند.
مثلاً محبت الهي و اسماي حسناي او انسان را بيدار و بيدارتر و بينا و بيناتر ميكند، چون «حبّ البصير يبصر و حبّ السميع يسمع»، پس «حبّك للشيء يعمي و يصم» درباره اشياي غير بصير و غير سميع است؛ نه بصير و سميع كه محبت به او، محب را بصير و سميع ميكند، همانگونه كه صبح كاذب، چون دنبالهرو شب است، كاذب است و صبح صادق، چون پيشرو روز است، صادق است.
البته ممكن است حبّ عميق و عريق به خداي سميع و بصير، سالك مُحبّ را از ديدن غير خدا و شنيدن صداي غير خدا نابينا و ناشنوا كند؛ ليكن اينگونه از نديدنها و نشنيدنها نسبت به خيلي كمالهاي فروتر، برتر است، هرچند نسبت به مرحله بقاي بعد از فنا و مرتبه جمع سالمِ صحو بعد از محو، كمال نيست.
1.سوره نمل، آيه 34.
2.سوره بقره، آيه 205.
3.من لا يحضره الفقيه، ج4، ص380.
تفسير انسان به انسان، ص200-202 .