فطرت انسان، خواه مشهور يا مستور و خواه مكشوف يا محجوب، جز بينش جمالْ ديدي ديگر ندارد و غير از تمايل به كمال، منش ديگر ندارد؛ يعني فطرت محجوب، همان را ميطلبد كه فطرت مكشوف ميخواهد؛ ليكن خواستن يكي مشهود است و خواهش ديگري، محجوب و مدسوس و مستور است و هرگز فطرت محجوب، شرّ يا داعي به آن نيست.
آري حجاب فطرت و ساتر گوهر انسانيت، به سمت شرّ ميگرود و فراخوانِ مقالِ گناه و مقالتِ تباهي است و گردهمايي با اشرار و ابليسان را در سر ميپروراند و همايش چالشگران بهيميت، سبعيت و شيطنت را ميآرايد و سمينار اضلال، اغوا، تمنيه، تزيين، تسويل و ديگر آرمانهاي اهريمن بيرون و نفس مسوّله و امّاره درون را بزم آرايي ميكند.
بر اين اساس، بايد ميان حاجب و محجوب فرق نهاد، زيرا فطرت هرچند محجوب باشد، باز منادي توحيد و مدافع وحي و نبوّت و مبلّغ معاد و سرانجام، ناشر پرچم اسلام و خطوط كلّي و اصيل دين است كه رهآورد پيامآوران الهي است.
تفسير انسان به انسان، ص179