مسئله تربيت تدريجيالحصول است؛ چه در بعد فساد انسان و چه در بعد صلاح او. مطلب ديگري كه ميخواهم در همين رابطه مطرح كنم اين است كه آيا اين تدريجيالحصولبودن صلاح و فساد، سرعتش مساوي است؟
يعني وقتي كه ميخواهند كسي را فاسد كنند، آيا فاسدكردن او از نظر سرعت و بُطئ(كندي) مانند اصلاحكردن زمان ميبرد؟ مثلاً فرض كنيد اگر كسي 2ماه با شخص فاسدي رفاقت داشته باشد، آيا فاسد ميشود؟ يا اگر مدتي در يك محيط فاسد باشد، آيا فاسد ميشود؟ و همينطور اگر كسي 2ماه در يك محيط سالمِ صالح باشد يا رفيق سالمِ صالح داشته باشد، آيا صالح ميشود؟ اصل مسئله تدريجيالحصول است؛ حالا اين مسئله مطرح ميشود كه آيا سرعت و كنديشان برابر است؟ آيا نقش تخريبي و نقش سازندگي از نظر بطيءبودن و سريعبودن يكسانند يا اين دو با هم مختلف هستند؟ اين يك بحث ريشهاي است.
استاد ما (رضوانالله تعالي عليه) در اين رابطه مطالبي دارد كه من عين مطالب و عبارات ايشان را نقل ميكنم. ايشان ميفرمايد: «انسان ابتداي ورود به اين عالم، حيواني بالفعل است و تحت هيچ ميزان، چيزي جز شريعت حيوانات-كه اداره شهوت و غضب است- نيست». در جملهاي ديگر ايشان ميفرمايد: «در مقام خود مُبرهَن است كه انسان در اول پيدايش، پس از طي منازلي، حيوان ضعيفي است كه جز به قابليتِ انسانيت، امتيازي از ساير حيوانات ندارد و آن قابليت انسانيت، فعليه نيست (فعليت ندارد). اگر در تحتتأثير مربي (يعني تربيت او) واقع نشود، پس از رسيدن به حد رشد و بلوغ، يك حيوان عجيب و غريبي ميشود».
مراد ايشان اين است كه هر بچهاي كه به دنيا ميآيد، يك فعليت و يكسري استعدادهايي دارد. ايشان ميفرمايد وقتي كه بچه به دنيا ميآيد يك حيوان تمامعيار است. همه ما كه به دنيا آمديم، ابتدا از نظر فعليت، يك حيوان دو پا بوديم. حيوان دوپا از چه چيزي تشكيل ميشود؟ قواي حيواني؛ يعني شهوت و غضب و وهم. اين سه مورد است كه در كودك از ابتداي تولد و ورودش به اين عالم وجود دارد.
همه ما از اين نظر، فعلي هستيم؛ يعني اين قوا در وجود ما فعليت دارد. اما از نظر استعدادي دو بخش از استعدادها را خدا در ما نهفته كه من بارها از آنها به بذر و نشاء تعبير كردهام. خداوند در وجود ما، هم بذر انسانيت را پاشيده است و هم بذر معنويت را. به عبارت ديگر ما مفطوريم به فطرت انساني؛ يعني اين مسائل با وجود ما همراه است. فطريات انساني زياد است؛ از جمله حيا؛ بذر و نشاء حيا را خدا در وجود همه ما كاشته است.
از آن طرف در بعد معنويت، آنجا هم فطريات هست؛ مثل خداجويي. در روايات هم داريم «كلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَي الفِطرَه» و «أَلفِطرَه هِي التّوحيد» حالا بحث در مورد مربي است كه وظيفه او چيست. تنها كار او اين است كه اين استعدادها را با دستوراتي كه از ناحيه خالق رسيده است به فعليت برساند. كار مربي اين است كه آن استعدادها را با دستوراتي كه رسيده است شكوفا كند؛ چون آن كسي كه او را خلق كرده ميداند كه بايد چه كاري روي اين انجام شود تا اين بذر سر در آورد. اصلاً احتياج نيست كه مربي زمين را شخم بزند يا بذر بپاشد؛ خصوصاً بچه، همه اين استعدادها در او هست. فقط مربي بايد آن را آبياري كند.
بعثت انبياء براي همين بود. آنها آمدند براي اينكه دستوراتي را كه براي بهفعليترساندن اين استعدادهاست، به ابناء بشر بگويند؛ يعني انبياء فقط براي تربيت اين حيوان دو پا آمدند. مابهالامتياز انسان از حيوانات ديگر همين استعدادهاي او است. انبياء مبعوث شدند براي اين هدف كه اين حيوان را انسان كنند و او را فرشته كنند.