هر انساني به نوبه خود با ناملايمات و سختيها و رنجهاي زندگي در اين جهان روبهرو شده يا روبهرو خواهد شد.
سونامي، زلزله، مرگ ناشي از قحطي و سرطان و... از جمله رنجهايي است كه انسانها با آن مواجه ميشوند. تمام اين رنجها را انسانها به واسطه فهم خود به شر تعبير ميكنند. اما مواجهه انسان با شر، مواجههاي است كه او با خداوند و جهان دارد لذا تعبير او در اين گستره است كه معنا مييابد. در نشستي كه از سوي گروه فلسفه دين پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي برگزار شد موضوع الهيات و مسئله شر با حضور اميرعباس عليزماني، غلامحسين خدري، هدايت علويتبار و حسين احمديزاده مورد بررسي قرار گرفت. اين نشست در ادامه درسگفتارهاي گروه فلسفه دين است. آنچه در پي ميآيد جستاري است از سخنرانيهاي اين نشست.
دكتر هدايت علوي تبار، نخستين سخنران اين نشست بود كه با موضوع «طرح مسئله شر؛ بررسي مقياسهاي ميان سنت اسلامي و غربي» به سخنراني پرداخت و گفت: مسئله اصلي در طرح مسئله شر اين است كه حدود شر كه غيرقابل انكار است با كدام صفت يا مجموعه صفات خدا در تعارض است كه اختلاف سنت اسلامي و غربي در اينجا مشخص ميشود. وي با اشاره به بحث شر در كتابهاي «شفاي» ابنسينا و «اسفار» ملاصدرا تاكيد كرد: ملاصدرا در اين بحث بهنوعي از ابنسينا تبعيت كرده است. در سنت اسلامي در طرح مسئله شر، علم مطلق و قدرت مطلق خدا فرض گرفته ميشود و درصورت مسئله ذكر نميشود و وجود شر با صفت حكمت خدا ناسازگار دانسته ميشود.
در سنت اسلامي گاهي به جاي صفت حكمت، مسئله شر با صفت رحمت، عدالت يا وحدانيت ناسازگار قرار ميگيرد. برخي مسائل را به امور خير (خدا) و امور شر (خداي شر) تقسيم ميكنند كه حكماي اسلامي در جواب، مسئله شر را در توحيد مطرح ميكنند و ميگويند وجود شرور نياز به مبدأ شر ندارد و هر دو (خير و شر) را ميتوان به يك مبدأ استناد داد. گاهي نيز در سنت اسلامي در بحث شر، روي صفت عدالت تاكيد ميشود. برخي از علما وجود شر را با عدالت الهي در تعارض دانستهاند. شهيد مطهري يكي از همين متفكران است كه در اين زمينه كتابي نيز نوشته است. همچنين ملاصدرا به اين موضوع توجه داشته و بحث شر را ذيل حكمت الهي قرار داده است. حكماي اسلامي علم و قدرت مطلق الهي را مفروض ميگيرند درحاليكه بايد ابتدا اين دو صفت توضيح داده شود تا مسئله شر طرح شود.
دكتر علوي تبار در ادامه با اشاره به بحث شر در سنت غربي، آن را در تقابل با سنت اسلامي خواند و گفت: در سنت غربي آنچه بيش از همه مورد تاكيد است خيريت محض است نه حكمت. در گذشته در سنت غربي صفت خيريت و صفت قدرت در طرح مسئله شر آورده ميشد. آنها معتقد بودند كه دو صفت خيريت محض و قدرت محض با وجود شر در تعارض است. در واقع آنها علم مطلق را مفروض ميگرفتند و دو صفت خير و قدرت مطلق را مطرح ميكردند. وي بحث شر را در سنت غربي به دو طرح دومولفهاي و سهمؤلفهاي تقسيم كرد و گفت: در سنت غربي از ابتدا تا اين اواخر به اين شكل بود كه خداي قادر و خير مطلق يك طرف و شر طرف ديگر قرار داده ميشد كه اپيكور را طراح اين مسئله عنوان ميكنند.
طرح سه مؤلفهاي جديدتر است و امروزه بحث منطقي مطرح ميشود. آن علم مطلق كه در گذشته مفروض گرفته ميشد امروز در طرح مسئله بيان ميشود؛ يعني علم و قدرت و خير مطلق با شر در تعارض است كه پلنتينگا آن را مطرح كرد. امروزه از سوي افرادي طرح سه مولفهاي مطرح ميشود كه به لحاظ منطقي اين طرح درستتر است. در سنت غربي گاهي در كنار تاكيد بر خيريت، عدالت مطرح ميشود و شر را با عدالت در تعارض ميگيرند. غير از بحث عدالت گاهي متفكران غربي بر حكمت تاكيد ميكنند و وجود شر را با حكمت الهي در تعارض ميدانند. يكي از فيلسوفاني كه وجود شر را در تعارض با حكمت الهي ميداند مرلوپونتي است كه ميگويد اگر جهان به بهترين نحو آفريده شده پس نبايد شر در آن وجود داشته باشد و اگر شري وجود دارد در طراحي جهان اشكال است.
بدين نحو او به حكمت الهي معترض است و معتقد است كه اگر خوبي را به خدا اسناد ميكنيم بايد بدي را نيز به وي اسناد كرده و در اين مورد خدا را سرزنش كنيم. وي در پايان به تفاوت سنت اسلامي و غربي در بحث شر اشاره كرد و گفت: در سنت اسلامي علم مطلق و قدرت مطلق خدا فرض گرفته ميشود و وجود شر با صفت حكمت الهي در تعارض عنوان ميشود اما در سنت غربي كه در گذشته صفت علم مطلق فرض گرفته ميشد درصورت مسئله شر ذكر نميشد و وجود شر با دو صفت قدرت مطلق و خيريت خدا ناسازگار بود. امروزه هيچ صفتي فرض گرفته نميشود و وجود شر با صفات علم مطلق، قدرت مطلق و خيريت محض ناسازگار دانسته ميشود كه گاهي به جاي صفت خيريت محض صفت حكمت، عدالت يا صداقت آورده ميشود.
شرور در نظر ملاصدرا
دومين سخنران اين نشست دكتر غلامحسين خدري بود كه در اين نشست با موضوع شرور از منظر ملاصدرا به سخنراني پرداخت و گفت: مسئله شر با چهار اصل توحيد، عدل الهي، حكمت الهي و نظام احسن خداوند در تعارض است و سخن اصلي اين است كه چرا در عالم شري وجود دارد؟ وي مسئله شرور را جديترين نقد عقلاني بر باور به خدا يا مطلقبودن صفات كمالي خداند عنوان كرد و افزود: تنوع سؤالات درباره شر باعث شده كمتر متفكر، متكلم يا فيلسوفي در شرق و غرب بدان نپرداخته باشد و حكيم ملاصدرا به مسئله شر نگاهي كاملاً فلسفي داشته و موضوع را در امور عامه و مقدم بر الهيات بالمعنيالاخص در آثار مختلف خود تبيين كرده است. از نظر ملاصدرا شرور لازمه عناصر عالم مادي است و نفي اموري چون كژيها، كاستيها، بلايا و... مستلزم نفي عالم مادي است كه اين خود، شري بهمراتب مطلق و بزرگتر است. در نظر ملاصدرا خير آن چيزي است كه مشتاقاليه است و شر امري است كه معرضعنه است؛ بدين معني كه خير مساق وجود و شر روي ديگر عدم است. در نگاه ملاصدرا براي شر دو معني لحاظ ميشود؛ يكي فقدان ذات (ليس تامه) و ديگري خلأ كمالي از كمالات هستي (ليس ناقصه) و بنابراين شرور در دو معنا عدمخالص است؛ لذا شر نياز به خالق ندارد و بدينسان شبهه ثنويت با اين ترفند رفع ميشود.
وي به اقسام سهگانه شرور اخلاقي، طبيعي و متافيزيكي به لحاظ مصداقي اشاره كرد و گفت: 2 نظريه اساسي در مورد شر وجود دارد؛ يكي نيستانگاري شر در نظر افلاطون و ديگري نظريه منسوب به ارسطو به نام تقسيمگرايانه كه ملاصدرا به شهادت كتاب «شرح اصول كافي» و كتاب «عقل و جهل» قائل بهوجود براي شرور ادراكي (عاطفي) ميشود و آنگاه با ارائه نظريه تقسيمگرايانه اولا خاستگاه اين شرور را در عالم ماده و عناصر ميداند كه عالم تضاد و تزاحم و قوه و فعل است و ثانيا همين وجود عالم عناصر (طبيعت) را كه خير بسيار همراه با شر قليل است، از مبدأ اعلي لازم و واجب و ترك آن را غيرجايز ميخواند. دكتر خدري در پايان تأكيد كرد: ملاصدرا بر اين باور است كه عالم طبيعت در قوس نزول، انزل مراتب عالم وجود است پس بيشترين محدوديت را داراست و اين نه از فاعليت فاعل كه از نقص قابل است كه زمينه ظهور شرور را فراهم ميآورد.
شرور بيوجه و ديدن همه تصور
دكتر اميرعباس عليزماني آخرين سخنران اين نشست بود كه با موضوع «شرور بيوجه و ديدن همه تصور» به سخنراني پرداخت و گفت: تعريف دقيق و جامع و مانع از شر، كار دشوار و مبتني بر پيشفرضهايي است كه ممكن است براساس آن پيشفرضها تعريفي جداي از شر وجود داشته باشد اما امام فخر رازي شر را معقول ثاني فلسفي ميداند و تا اندازهاي منشأ شر را انتزاعي عنوان ميكند. از منظر خاصي ميتوان شر را به 3 طريق بيان كرد. يكي از آنجا كه در جهان شري وجود دارد، دوم از آنجا كه در جهان شر كثير، غالب يا فراگيري وجود دارد و ديگري از آنجا كه در جهان شر بيوجه، گزاف و نامعقول وجود دارد. شيوه مواجهه و چالش با هر يك از سه ادعاي فوق متفاوت است؛ چه بسا در مواجهه با ادعاي نخست برخي درصدد برآمدند تا مدعي شوند كه هيچ شري در جهان وجود ندارد و در مواجهه با ادعاي دوم گفتهاند كه شرور موجود در جهان، اندك و ناچيز بوده و سرانجام در پاسخ به ادعاي سوم مدعي شدند كه هيچ شر گزاف نامعقول و غيرضروري در جهان وجود ندارد.
دكتر علي زماني با تأكيد بر اينكه سير بحثهاي فلسفه دين اين مقدار موفق بود كه از تعارض اصل وجود خدا و اصل وجود شر به اين تكامل برسد كه امروزه اصل وجود خدا با نوع خاصي از شرور در تعارض عنوان شود. ظاهراً اين ملازمه (وجود خدا و شر در جهان) محل مناقشه است و ما نميتوانيم بگوييم كه اگر خدا وجود دارد بايد هيچ شري در جهان وجود نداشته باشد. حتي تمسك به مفهوم بهترين جهان ممكن هم نتوانست مشكلي ايجاد كند و اين تناقض را آشكارا نشان دهد.
آنها معتقد بودند كه دو گزاره «خدا وجود دارد» و «شر وجود دارد» بهتنهايي ظاهراً تعارض آشكار ندارند اما براي نشاندادن تعارض آشكار ميان آنها ما نياز به گزارههاي الحاقي داريم. اگر مجموعه دوگزارهاي داشته باشيم و با افزودن برخي حقايق ضروري و انكارناپذير، تناقض آنها آشكار شود آنگاه اين مجموعه متناقض است. وي تلاشهاي فيلسوفان دين ملحد را در همين مسير به استراتژي ناسازگاري در مقابل استراتژي سازگاري تعبير كرد و افزود: آنها تلاش دارند كه مشخص كنند درصورت اضافهشدن كدام قضيه الحاقي، تناقض ميان اين دو مسئله (خدا و شر) آشكار ميشود.
دكتر علي زماني در ادامه بحث مفهوم شرور بيوجه يا بيدليل را مهمترين بحث امروز خواند.
همشهري آنلاين- منوچهر دينپرست